فیلمنامهنویس و کارگردان: یاسمیلا ژبانیچ، تهیهکننده: دامیر ابراهیموویچ، تدوین: جاروسلاو کامینسکی، مدیر فیلمبرداری: کریستین ای. مایر، موسیقی: آنتونی لزارکوییچ، بازیگران: جاسنا جوریچیچ، ایزودین باجوویچ، بوریس ایزاکوویچ، جان هلدنبرگ، ژانر: درام/ تاریخی/ جنگی، محصول 2020 بوسنی، آلمان، فرانسه و...، 102 دقیقه، بودجه 3.5-4 میلیون دلار
خلاصه داستان: در 11 ژوییه 1995 آیدا، معلم سابق، مترجم ارتش سازمان ملل در صربستان است. شهر سربرنیتسا به دست ارتش جمهوری صرب بوسنی افتاده است و مردم شهر را تخلیه کردهاند. آنهایی که زودتر توانستند از شهر خارج شوند، خود را به کمپ سازمان ملل رساندهاند و با پر شدن ظرفیت کمپ هزاران نفر از مردم از جمله همسر و دو پسر آیدا پشت دروازههای کمپ ماندهاند. آیدا سعی میکند خانوادهاش را وارد کمپ کند، اما موفق نمیشود.
ملادیچ، فرمانده ارتش، با فرمانده ارتش سازمان ملل، کلنل کارمنز، تماس میگیرد و از او میخواهد به همراه سه غیرنظامی برای مذاکره بیاید. آیدا موفق میشود کلنل را راضی کند که نیهاد، همسرش، را که مردی تحصیلکرده است، برای مذاکره با خود ببرد و به این ترتیب، موفق میشود پسرانش را نیز وارد کمپ کند. کلنل و افرادش به همراه سه غیرنظامی برای مذاکره با ملادیچ میروند و او میگوید که هیچ کاری با غیرنظامیان ندارد و حاضر است با همراهی سربازان سازمان ملل آنها را به شهر برگرداند و کلنل بهناچار قبول میکند.
افراد ملادیچ به کمپ میآیند و با اجازه کلنل وارد کمپ میشوند تا اگر نظامیای در میان مردم است، شناسایی کنند. آیدا احساس خطر میکند و دو پسرش را پنهانی به بخش کارکنان سازمان ملل میبرد و آنها را در اتاقی پنهان میکند. نیهاد همراه کلنل به کمپ برمیگردد. آیدا در کمال تعجب تعدادی از شاگردان سابقش را در میان افراد ملادیچ میبیند و وقتی آنها درباره پسرانش، حمدی و سیجو، سؤال میکنند، به دروغ میگوید که آنها به جنگل فرار کردهاند. سربازان ملادیچ زنان و کودکان را از مردان جدا کرده و آنها را سوار اتوبوسهایی جدا از هم میکنند. آیدا وحشتزده به کمپ میرود و سعی میکند نام خانوادهاش را وارد لیست افراد سازمان ملل کند و برای آنها نیز کارت بزند، اما دستگاه خراب است و او موفق نمیشود. او نام خانوادهاش را وارد لیست میکند، اما لحظه آخر متوجه میشود که کلنل با این کار موافقت نکرده و اسم آنها از لیست خط خورده است. آیدا که بهشدت احساس خطر میکند و وحشت کرده است، به پای کلنل میافتد و التماس میکند و کلنل میگوید که صرفاً نیهاد را میتواند به عنوان نیروی داوطلب نگه دارد، اما نیهاد قبول نمیکند و همراه پسرانش و دیگر مردان سوار اتوبوس میشود و میرود.
همه مردان را در یک سوله جا میدهند و بعد از بسته شدن درها از داخل پنجرهها همه را به رگبار میبندند.
یک سال بعد آیدا دوباره به عنوان معلم مدرسه به سربرنیتسا برمیگردد و به خانهای که زمانی با خانوادهاش در آنجا زندگی میکرد، برمیگردد که حالا یک خانواده صرب آن را اشغال کردهاند. زن ساکن در خانه به آیدا میگوید که خیلی اتفاقی آلبومهای خانوادگی آنها را پیدا کرده و از آنجایی که هیچ خبری از آنها نبوده، فکر میکرده که ساکنان قبلی این خانه همه مردهاند. آیدا به زن میگوید که هنوز اجساد همسر و پسرانش پیدا نشده و بعد از گرفتن آلبوم عکسها از خانه خارج میشود. در راهرو مردی را میبیند و به خاطر میآورد آن مرد یکی از فرماندهان ارتش صرب بوده که به کمپ آمدند و آنجا را تخلیه کردند و حال مرد ساکن خانه او شده است.
یک گور دستهجمعی پیدا میشود و اجساد بیرون کشیده میشوند. آیدا به تالاری میرود که استخوانهای اجساد در آنجا روی زمین چیده شدهاند. آیدا میتواند در میان آنها پسرانش را از روی لباسهایشان پیدا کند.