فیلمنامهنویس و کارگردان: مرتضی فرشباف
مدیر فیلمبرداری: مرتضی نجفی
تدوین: مهدی سعدی
طراح صحنه: مرتضی فربد
طراح لباس: مارال جیرانی
موسیقی: محمدرضا حیدری
تهیهکننده: سعید سعدی
بازیگران: میرسعید مولویان (داوود)، مجتبی پیرزاده (عزیز)، ایمان صیادبرهانی (یونس)، پردیس احمدیه (آیلین)، حامد نجابت (علی)، سجاد بابائی (محمد)
سال ساخت: 1397
سال پخش: 1400
خلاصه داستان: داوود همه عمرش را پای شرطبندی گذاشته و هر بار ادعا میکند قلق کار را به دست آورده است. به نظر میرسد اینبار اوضاع متفاوت است. او در یکی از روزهای آغازین سال به کمک عزیز-دوست صمیمیاش- موفق میشود برگههای شرکت در مسابقات پیشبینی فوتبال را در آخرین لحظات تکمیل کند. سپس درحالیکه هنوز برنده مسابقه مشخص نشده، همراه با عزیز و آیلین- دوستدخترش- به پیکنیک میروند که پیش از این قولش را در صورت برنده شدن به آیلین داده بود. به دنبال اعلام نتایج، مبلغ قابل توجهی برنده میشود و با آن یک پراید میخرد. به دلیل قول دیگری که به آیلین داده بود، با ماشین به دنبال او میرود و حین صحبت شروع به ایراد گرفتن از او میکند. داوود در شرطبندی مسابقات سوارکاری نیز شرکت میکند و روی اسب یونس- برادر کوچکتر عزیز- شرط میبندد. یونس سوارکار متبحری است که در مسابقات کورس بهاره موفق میشود اسب سلطان خلیفه و مافیایش را پشت سر بگذارد. پس از آن ضمن مشورت با آیلین در یک مسابقه فوتبال روی برد تیم ملی دانمارک شرط میبندد و مجدداً برنده میشود. در پی بیتوجهی داوود نسبت به آیلین، از او دلگیر میشود و این مسئله را عنوان میکند، اما داوود که بختش باز شده است، در مسابقه دیگری تمام پول برندهشده را روی تیم ملی صربستان میبندد و بار دیگر شرط را از آن خود میکند. در دیدار دیگری با آیلین از آرزویش برای تغییر طبقه اجتماعیاش سخن میگوید، اما متوجه میشود آیلین تصمیمش را برای جدایی از او گرفته است. داوود بیتوجه به این اتفاقات تمام سود حاصل از پولی را که در مرتبه آخر برنده شده است، روی به ثمر رسیدن گل در مسابقه ایران میبندد و پس از بردن در این مسابقه تاجگذاری نمادینی انجام میدهد و در این مراسم پرایدش را نیز نابود میکند. سپس مغرورانه در مسابقه سوارکاری یونس شرکت میکند و روی اسبی شرط میبندد که یونس آمار موفقیتش را به او داده بود. در این کورس، یونس از اسب سقوط میکند، که این حادثه منجر به فلج شدنش میشود. پس از این اتفاق، او افسردهحال، کنج عزلت را برمیگزیند. درنتیجه اوقات داوود تلختر از قبل میشود و با شدت بیشتری خودش را در قمار غرق میکند. درنهایت داوود به اصرار یونس را به بیرون میکشاند و در آنجا از او میشنود که کشیدن دهانه اسبش به نفع سلطان خلیفه، کار دستش داده است. یونس تصور میکند برادرش عزیز و آیلین با یکدیگر در رابطه هستند، بنابراین در این شرایط تحملش تمام میشود و خودکشی میکند. این ضایعه باعث افسردگی داوود میشود و تمام پولهای خود را با اشتباهی تعمدی در شرطبندی بر باد میدهد. عزیز که در شرف ازدواج است، به دیدار او میرود تا دوستش را از این حالت خارج کند. آن دو با یکدیگر سر خاک یونس میروند و نقشه شرکت در شرطبندی اسب برای انتقام از خلیفه را میکشند. پس از برنده شدن در قمار انتهایی با برنامهای از پیش تعیینشده پولها را از آنجا خارج میکند و به تهران میگریزد.