فیلمنامهنویسان: نسیم احمدپور، شهرام مکری
کارگردان: شهرام مکری
مدیر فیلمبرداری: علیرضا برازنده
طراح صحنه: امیر اثباتی
صدابردار و ترکیب صدا: پرویز آبنار
موسیقی: احسان صدیق
تهیهکننده: مؤسسه فرهنگی هنری کارنامه
بازیگران: بابک کریمی، عادل یراقی، محمد ساربان، سیاوش چراغیپور، ابوالفضل کاهانی، بهزاد دورانی
سال ساخت: 1398
سال پخش: 1400
خلاصه داستان: در زمان حال، حسین تکبعلیزاده که مبتلا به اختلال روانی آتشافروزی است، برای تهیه داروی خود از سوی پزشک داروخانه به عبدلله بقا معرفی میشود و بقا در عوض گرفتن بهای دارو، اعلامیههایی میدهد که حسین به دست فرجنامی برساند.
فرج و داروستهاش انقلابیونی هستند ناراضی از اوضاع در سال 57 ، که درصددند سینمایی را به آتش بکشند. حالا حسین را اینبار در گذشته میبینیم که با این افراد بُر میخورد و مأموریتشان آغاز میشود. آنها به سینما سهیلا میروند، اما تلاش حسین برای آتش زدن سالن- به دلیل خشک شدن تینری که قبلاً فرج روی دیوار پاشیده- به نتیجه نمیرسد. ناگزیر بیرون میآیند تا در سانس بعد مجهزتر بازگردند، اما از بدشانسی با سالن تعطیل سینما مواجه میشوند و از آنجایی که در روایت، شخصیتها در زمان به عقب و جلو میروند، این چهار نفر حین برگشت به خانه، در مسیر با ازدحام مردمی مواجه میشوند که در زمان اکنون برای دیدن فیلمی جنجالی به نام جنایت بیدقت در محوطه یک فرهنگسرا ازدحام کردهاند. جنجالی بودنش هم به خاطر استفاده از تصاویر بهروز وثوقی در صحنههایی از فیلم گوزنها است که قرار است در این فیلم، دو دختر دورهگرد آن را در کنار یک چشمه مرموز روی پرده پروجکشن کنند. همزمان با مقدمات اکران گوزنها از سوی دو دختر، سه ارتشی نیز برای بازرسی موشک خنثینشدهای به آن حوالی آمدهاند. پس از آشنایی اولیه این دو گروه، دخترها برای نظامیان یک تردستی اجرا میکنند که طی آن، کاغذی (مشابه نسخهای که داروخانهچی به حسین داده بود) را در جیب یکی میگذارند و کاغذ از جیب نفری دیگر بیرون کشیده میشود.
فرج و حسین و دو یار دیگرشان، بلیت میخرند و وارد سینمای واقع در فرهنگسرا میشوند. در میانه فیلم بیرون میآیند، تینرها را در محوطه بیرون سالن میپاشند و به داخل باز میگردند تا مانند همان برنامهای که در سینما سهیلا اجرا کردند، حسین آتش را بر پا کند و با گفتن آتش! آتش! مردم را از سالن بیرون بکشد تا مبادا به کسی آسیب برسد. این در حالی است که در فیلم جنایت بیدقت- که مردم در حال تماشای آن هستند- سروان (بابک کریمی) برای دخترهایی که قصد نمایش گوزنها را دارند، ماجرای سینما رکس آبادان را تعریف میکند. در آن واقعه– به دلیلی که نمیدانیم- تکبعلیزاده پس از آتشافروزی پیامی را که باید با فریادش به مردم برساند، نرسانده و در نتیجه این اهمال و یک سلسله تصادفات و سهلانگاریهای صاحبان سینما، همه چندصد نفر- به جز معدودی- کشته میشوند.
درحالیکه مردم مشغول تماشای این فیلم هستند، حسین بیرون میآید و با سوزاندن جارویی، کار خود را آغاز میکند. وقتی جارو شعلهور میشود، فندکش را که درون جیبش میگذارد، متوجه کاغذی میشود که آن روز از داروخانهچی گرفته بود. انگار که به خود آمده باشد، چشمش به محوطه بیرونی میافتد. عبدلله بقا-باز هم با همان هیئت عجیبی که در لباس عروسک و در ابتدای ماجرا دیدهایم- نظارهگر حسین است. حسین با همان جارو که بهسان مشعلی افروخته است، میآید و مسخشده و درحالیکه شعله جاروی مشتعل کمکم رو به فسردگی میرود، مقابل این عروسک عظیمالجثه میایستد. در پسزمینه و از بالای سالن، موشکی که سروان و همکارانش در جنایت بیدقت به دنبال رد آن هستند، عبور میکند..