افعی بر اساس یک روایت واقعی ساخته شده و داستان مردی به نام شارل سوبراج است که به همراه دوستِ کِبکی خود، مونیکا، و همراهی یک خلافکار هندیتبار به نام آجی با نفوذ کردن در میان هیپیهایی که به دنبال ماجراجویی به بانکوک سفره کردهاند، مسموم کردن و بعد به قتل رساندشان چکهای مسافرتی، جواهرات و پاسپورتهایشان را میدزدند و با جعل آنها هویتی جعلی برای خود دستوپا میکنند. افعی ماجرای یک قاتل با هویت جعلی است از آلن گوتیه بودن تا رساندن او به هویت واقعیاش به نام شارل سوبراج. داستان یک قاتل زنجیرهای در اواخر دهه 70 با ساختاری بر پایه رفت و برگشتهای زمانی؛ رفت و برگشتهایی که کارکرد روشن کردن بخشیهایی از پیرنگ را ندارد، بلکه ساختار کلی روایت را میسازد و موقعیتها را در مکانها و زمانهایی که نقطه اتصالشان بر پایه مضمونی خردهروایتهاست، مانند یک پازل کنار هم میچیند.
بانکوک، کنیتهاوس و یک قاتل کاریزماتیک
پاریس/ بانکوک
سریال با مصاحبهای با شارل در 1997 در فرانسه آغاز میشود. شارل سوبراج در مقابل دوربین نشسته و باید به سؤال «آیا شما مرد خطرناکی هستید» جواب بدهد. شارل (با بازی درخشان طاهر رحیم) خونسرد و مسلط است و همین خونسردی ترس را از همان نمای اول سریال به جان آدم در مواجهه با یک قاتل کاریزماتیک میاندازد. بعد از این صحنه به عقب برمیگردیم، به بانکوک 1975؛ هتلی توریستی به نام کنیتهاوس. مکان اقامت آلن و مونیکا و به دام انداختن هیپیها. با صحنههایی مبهم پر از آدم و خرده موقعیتهایی که برشی از یک موقعیت اصلی است که مانند یک پازل با چیده شدن قطعهها در کنار هم در اپیزودهای بعد کامل میشود و به درک شفافتری از آدمها، موقعیتها و روابطشان میرسیم. در اپیزود یک، اولین داستان از اولین قربانی درباره یک زوج هلندی است، اما تم اصلی قسمت اول حول معرفی شخصیت مرکزی داستان، آلن گوتیه (ناممستعار) است. این گریز به سرشت درونی آلن از طریق یک رفت و برگشت زمانی دیگر رخ میدهد؛ یک موقعیت دیگر در چهار ماه قبل درباره کشتن دختری به نام ترسا به دست آلن و آجی. آلن وقتی که سعی میکند آجی را به کشتن ترسا تحریک کند، از ترومای گذشتهاش و انگیزههایش برای کشتن سفیدپوستها میگوید. و اما یک موقعیت اصلی دیگر در یک سفر به آینده واقع شده؛ مکان بانکوک است در دو ماه بعد. پلیسی در نقطه مقابل یک قاتل قرار میگیرد. اما نقطه مقابل قاتل نه یک کارآگاه، بلکه یک دیپلمات هلندی به نام هرمان کنینپرک است که گم شدن یک زوج هلندی در پاریس او را متوجه وجود یک قاتل خطرناک در بانکوک میکند و به صرافت یافتن سرنخها برای رسیدن به او میافتد.
10 ماه قبل، کشمیر، دختری از کبک
کشمیر/ بانکوک
قسمت دوم در یک بازگشت به گذشته قصه آشنایی مونیکا و آلن را در کشمیر با تمرکز بر شخصیت مونیکا میگوید. درحالیکه با واگویههای ذهنی مونیکا از داستان دلدادگیاش به آلن همراه میشویم، او دو ماه بعد خانوادهاش را ترک میکند و به دعوت آلن به بانکوک میرود. موقعیت بعدی اولین مواجهه مونیکاست با شخصیت واقعی آلن از طریق داستان یک زوج آمریکایی که آلن برای دزدیدن پاسپورتهایشان آنها را مسموم میکند. و بعد با بازگشت به آینده به بانکوک میرویم و قصه هرمان کنینپرک. او با یافتن عکسی از جسد سوختهشده زوج هندی، قربانیان اپیزود اول، به سراغ پلیس ویتنام میرود و به علت نداشتن مدارک کافی به درِ بسته میخورد. در ادامه پازل داستان ترسا، دختری که میخواهد راهبه شود، در این قسمت کامل میشود و ما را متوجه این میکند که مونیکا همچنان از ماهیت قتلهای آلن بیاطلاع است. در کنار چیدن قطعههای روایی مختلف، افعی در هر فصل رفته رفته مخاطب را با آلن، عقدهها و انگیزههای درونیاش برای کشتن هیپیها و سفیدپوستان آشنا میکند و با سمپات کردن شخصیت او انگیزه ادامه داستان را فراهم میکند. آلن بعد از موقعیت دو نفرهاش با آجی در اپیزود اول که بخشی از شخصیتش را برای او فاش کرد، حالا در یک موقعیت دو نفره با مونیکا از کودکیاش میگوید که برای هیچچیز و هیچکس اهمیت نداشته. این اپیزود همچنین دو شخصیت تازه را وارد روایت میکند. دامینیک؛ پسری فرانسوی که از پدر و مادرش خداحافظی میکند تا روی کشتیهای استرالیایی کار کند، و سودا؛ دختری جواهرفروش و آسیاییتبار، یک مهره برای فروش جواهرات آلن که آلن برای پیشبرد اهدافش مونیکا را به او به عنوان منشیاش معرفی میکند.
دامینیک، نادین و اولین شواهد قتل
بانکوک/ هنگکنگ/ فرانسه/ بانکوک
در مرکز داستان در اپیزود سوم شخصیتی به نام نادین وجود دارد؛ همسایه آلن در کینتهاوس و کسی که مسئول پیدا کردن مشتری برای فروش جواهرات آلن گوتیه است. او به واسطه دامنیک به آلن و مونیکا مشکوک میشود و درحالیکه آلن و مونیکا برای سفر به نپال رفتهاند، نادین به همراه شوهرش یک پاسپورت جعلی برای دامینیک که تقریباً اطمینان دارند طعمه بعدی آنهاست، درست میکنند و او را فراری میدهند. داستان دامینیک و خانوادهاش در فرانسه نیز در این اپیزود کامل و تمام میشود. رفت و برگشتهای زمانی این بخش به دو موقعیت کلی و دو داستان اصلی میپردازد؛ داستان نادین و هرمان در بانکوک برای یافتن شواهد قتل در وقت غیب آلن و مونیکا در کنیتهاوس و داستان آلن و مونیکا در هنگکنگ. داستان هنگکنگ اولین کشمکش و درگیری میان مونیکا و آلن را ساماندهی میکند. آلن تمام سرمایهشان را در قمار میبازد، مونیکا به نزد کشیش میرود و ترس و تردید به جانش افتاده. در بانکوک اما داستان، داستان همدستی تیم چهار نفره هرمان، آنجلا، نادین و همسرش است و تلاش نادین برای جمع کردن مدارک و عکسهایی از چهره قاتلان. درنهایت درحالیکه آلن و مونیکا از هنگکنگ به بانکوک بازمیگردند، آنها مدارک و شواهد را به پلیس ارائه میدهند و دستور حمله به کنیتهاوس صادر میشود.
حمله به کنیتهاوس؛ جواهرات در بانکوک، پول در پاریس
بانکوک/پاکستان
قطعه چهارم از سریال افعی به ماجرای دستگیر شدن آلن گوتیه و مونیکا تعلق دارد، درحالیکه ما همچنان از نام و هویت واقعی او مانند نادین، هرمان و پلیس ویتنام بیخبریم. یک بخش از روایت این اپیزود داستان حمله به کینتهاوس و دستگیری آلن، مونیکا و آجی است و یک بخش در یک بازگشت به گذشته زمانی را پوشش میدهد که آلن و مونیکا از هنگ کنگ برگشتهاند، متوجه غیبت دامینیک شده و به نادین مشکوک شدهاند. بخشهایی از اطلاعات دادهنشده که تعلیق و غافلگیریهای پیاپی را میسازد. درست زمانی که ما منتظر دستگیری گوتیه هستیم، متوجه میشویم که او پیشتر خودش نقشه قسر در رفتن از این دستگیری را کشیده است و تمام برنامههایش را به نحوی پیش میبرد که بتواند تلاشهای پلیس را خنثی کند. در این بازگشت به گذشته میبینیم که او یک حلقه ازدواج را به سودا میدهد و از او میخواهد کیف حاوی جواهرات و پاسپورتها را در جای امنی نگهداری کند. بعد از فرار از دست پلیس ویتنام او به سراغ سودا میرود، انگشتر و کیف را پس میگیرد و برای یک زندگی جدید با مونیکا راهی پاکستان میشود.
پاریس، هفت سال قبل، شارل سوبراج کیست؟
پاریس/ بانکوک/ پاکستان/ پاریس
اپیزود پنج با تصاویری از پیوند ازدواج آلن با دختری فرانسوی به نام جودیت شروع میشود و ما به پاریس نوامبر 1969 میرویم. جایی که به فاش شدن هویت واقعی کسی که تابهحال با عنوان آلن گوتیه در طول پنج اپیزود میشناختیم، میرسد و زندگی گذشتهاش. نقطه دیگری از این روایتهای تودرتو با پرشهای زمانی زیاد کراچیِ پاکستان است؛ جایی که آلن و ماری فراری با رویای رفتن به پاریس در آنجا به سر میبرند. در بانکوک ماجرا از چه قرار است؟ هرمان از ناکامی در پرونده قتل شارل دچار فروپاشی روانی شده. اتاق قاتلان در بانکوک دارد اجاره داده میشود و نادین از هرمان میخواهد که همگی برای از بین نرفتن مدارک، خانه آنها را قبل از فروش تفتیش کنند. در این اپیزود اما بخش بیشتر روایت به بازه زمانیای تعلق دارد که به معرفی گذشته شارل سوبراج میپردازد. او بعد از ازدواج با جودیت به پاکستان میرود و بعد از ارتکاب به یک سرقت به زندان میافتد، چهار سال بعد او با تمارض به داشتن آپاندیس فرار میکند، به سراغ جودیت میرود و با او نقشه فرار میکشد، اما بعد از دستگیری مجدد جودیت در زندان از او طلاق میگیرد. بعد در یک روایت موازی درحالیکه در بانکوک نادین و هرمان موفق به پیدا کرن آدرس مادر شارل، کسی که حالا اسم واقعی او را میدانند، میشوند، شارل و ماری به پاریس رفته و به خان مادر شارل میروند. یکی دیگر از وقایع این اپیزود حذف آجی و خارج شدن او از روایت است.
از اینترپل بانکوک به اینترپل پاریس. تحت تعقیب؛ شارل سوبراج
پاریس/ بانکوک / هند
از اپیزود هفتم تا پایان سریال روایت ریتم تندتری میگیرد. اختلاف ماری و شارل که حالا دیگر خودشان هم همدیگر را با نام واقعی صدا میزنند، اوج میگیرد. حادثه محرک این کشمکشها دیدار با مادر شارل است و آگاه شدن ماری از نقطههای مبهم زندگی شارل. مادر به ماری میگوید: «دوست داشتن آدمی مثل شارل کار سختیه.» در همان مقطع زمانی که شارل به دنبال دخترش و جودیت میگردد، فروپاشی روانی ماری با دیدن تصایرشان روی در و دیوار پاریس به اوج میرسد و بهناچار همراه شارل از پاریس به بمبئی فرار میکند. قسمت هشتم در مورد نشان دادن روند درونی شخصیتهای اصلی، شارل و ماری تا نقطه ویرانی است و داستان به قتل رساندن دختری به نام پل استفانی که ماری همچنان در ماهیت آن قتل شک دارد. و اما در بانکوک هرمان با مواجه شدن با یک کارآگاه خصوصی درباره پرونده قتل پل استفانی موفق به همراهی پلیس اینترپل میشود و تصاویر ماری و شارل با عنوان «قتل در بهشت» بر در و دیوار پاریس منتشر میشود.
هند، خط پایان؛ تو هم یه قاتلی ماری عزیزم
هند/ بانکوک/ پاریس/ نپال
ماری و شارل از پاریس به هند میگریزند و در مسافرخانه بمبئی اقامت میکنند. درحالیکه در همنشینی با معتادان و دلهدزدها برای توریستهای اگرای هند نقشه میکشند، یکی از همدستان آنها پولها را میدزدد و اختلاف ماری و شارل به اوج میرسد. در بانکوک هرمان تمام مدارکی را که علیه این دو قاتل جمع کرده، به پلیس اینترپل میدهد و نادین و همسرش از کنیتهاوس به فرانسه میروند. کمی بعد آنجلا همسر هرمان او را ترک میکند و به زادگاهش میرود. و بعد داستان در یک روایت موازی فروپاشی روانی هرمان از ناکامی در دستگیری شارل سوبراج در یک کلوب شبانه را با تصاویری از دستگیری شارل در هند همپوشانی میکند. درحالیکه شارل سعی میکند 30 توریست آلمانی را مسموم کند و کیف حاوی مدارکشان را بدزدد، لو میرود و سرانجام به دست پلیس هند دستگیر میشود. شارل و ماری به هفت سال زندان در هند محکوم میشوند، درحالیکه در بانکوک تایلند اتهامات او به عنوان یک قاتل حکم اعدام را دارد. شارل برای فرار و استرداد به ویتنام دوباره از زندان فرار میکند تا نظارت عالی هند دوباره او را برای سالهای بیشتری به زندان بیندازد و در این مدت حکم اعدام شارل در تایلند منقضی میشود.
برمیگردیم به عقب، بعد از گذشت هفت سال ماری به خاطر سرطان از زندان آزاد و به خانهاش در کبک بازمیگردد تا به قول خودش در آنجا بمیرد. بازه زمانی بعدی پاریس 1997 است و برمیگردیم به موقعیت ابتدایی سریال؛ جایی که شارل سوبراج در مقابل دوربین تلویزیون با خونسردی نشسته؛ اولین مصاحبه تلویزیونی با مردی که به نام افعی شناخته میشود. کسی که حالا عنوان بدنامترین قاتل آسیا را دارد، اما خودش را قاتل نمیداند. زمان جلو میرود و شش سال بعد را نشان میدهد در نپال. شارل به نپال میرود و عمداً کاری میکند که به دست پلیس نپال دستگیر شود. درحالیکه گمان میکند پلیس نپال هیچ مدرکی علیه او ندارد، به بانکوک میرویم و هرمان را میبینیم که با فکس کردن یکی از مدارکی که در طول 20 سال جمع کرده، مدرکی دال بر ارتکاب قتل سوبراج در نپال، در نهایت او را به عنوان یک قاتل به زندان میاندازد.