درام جنایی افعی، ساخته بیبیسی، کاوشی هوشمندانه در رویه تاریک خرده فرهنگ هیپیهاست و زندگی شارل سوبراج را به تصویر میکشد که زمانی به بزرگترین قاتل سریالی آسیا مشهور بوده است. مینی سریال افعی بین مخاطبان و منتقدان محبوب و مقبول افتاده و موفق شده در بین سریالهایی که در پلتفرمها بهروز میشوند، از نظر تعداد بینندگان سریال رکوردی جدید به نام خود ثبت کند.
وقتی بیبیسی، درام هشت قسمتی افعی را ساخت و با کمک نتفلیکس به نمایش درآورد، برخورد مخاطبان دوگانه بود. عدهای این سؤال را مطرح میکردند که واقعاً در این زمان به روایت داستان زندگی یک قاتل سریالی دیگر نیاز داریم؟ ستارگان فیلم، طاهر رحیم و جنا کولمن، زندگی یک قاتلِ دزدِ کلاهبردار و همراهش را به سبکی پرزرقوبرق در یک بازه زمانی و مکانی عجیب پیش روی مخاطب به تصویر میکشند. اما آیا این دلیل برای ساخت یک سریال دیگر درباره یک قاتل سریالی کافی است؟
افعی همان اندازه که درباره یک محیط اجتماعی ویژه است، داستان زندگی یک مرد است. شارل سوبراج، قاتل سریالی که به مواد مخدر گرایش دارد، بین سالهای 1975 و 1976، همزمان با گرفتاری تحقیرکننده ایالات متحده آمریکا در باتلاق ویتنام، تعداد زیادی مرد و زن، به روایتی بالغ بر 20 نفر را به قتل رساند. داستان در حالوهوای دهه 70 میلادی ساخته شده و معنا و مقصود و زوال آن دوران را به تصویر میکشد. در این سریال خرده فرهنگ مهاجران و مسافرانی که راهی آسیای جنوبی میشدند، یادآور کالیفرنیای دهه 1960 است؛ آنطور که جُوان دیدیون (نویسنده، فیلمنامهنویس و روزنامهنگار برجسته آمریکایی) راوی آن بود. روایت زندگی جوانانی که تلاش میکردند با مذهب، مواد مخدر و زندگی در مکانهای دورافتاده و نامأنوس زندگی جدیدی آغاز کنند. دیدیون در کتابِ به سوی بیتلحم درباره شخصیتهایی مینویسد که از شهری به شهر دیگر میروند و همچون افعی که پوست میاندازد، پوست میاندازند و هیچچیز را جدی و مهم نمیانگارند. فیلم صحنههایی دارد که قرار است لحظاتی محدود از شادی و سرخوشی را به تصویر بکشد. ولی هر بار که همه آنچه سوبراج و همراهانش در پی آن هستند، ازجمله آزادی، ماجراجویی، نوگرایی و شناخت خویش، در مرکز توجه قرار میگیرد، بسیار تلخ، مهیب و دهشتناک است.
سوبراج سال 1944 در منطقه هند و چین فرانسه به دنیا آمد. پدرش هندی و مادرش اهل ویتنام بود. در فرانسه بزرگ شد و کودکی بد و ناشادی را پشت سر گذاشت. سوبراج گمگشتگی و هیچگراییاش را به قدرت برتر خود بدل کرد. سوبراج هویت قربانیانش را، که از آنها سرقت کرده یا جانشان را گرفته است، جایگزین هویت حقیقی خویش میکند؛ ازجمله زمانی که احتیاج دارد بدون اینکه ردپایی از خود به جا بگذارد، سفر کند. مسیری که سوبراج در آن پیش میرود، نمونه یک مسیر انحرافی و بدفرجام است که دهه 70 برخی به سودای آزادی و نوگرایی در آن گام گذاشتند. برای هیپیهایی که ممکن بود هر جایی بروند و هر کاری بکنند، همه چیز قابل تغییر و بیثبات است. انسانی که میتواند در عرض چند دقیقه زندگیاش را در مسیری سراسر متفاوت پیش بگیرد و این تصمیمی است که بارها در زندگیاش میگیرد.
سوبراج از نظر روانی و ذهنی قربانیانش را تحت تأثیر قرار میداده و کاری میکرده که آنها به قضاوت و عقل و شعور خویش مشکوک شوند و به صورت مخرب تحت کنترل سوبراج قرار بگیرند. در دهه 70 میلادی شکلگیری چنین روابطی مرسوم بوده است. در این ارتباط ازجمله میتوانیم به چارلز منسون و گروهی که آنها را تحت کنترل داشته، اشاره کنیم. گویی برخی قاتلان درندهخو در فضای خرده فرهنگ هیپی برای خود عرصهای یافتند تا قدرتنمایی کنند و خوی شیطانیشان را برملا کنند. سوبراج هم چون منسون اختلالات و ضعفهای روانی شخصیتهایی را که به خانواده جعلیاش وارد میکند، میشناسد و از آنها در جهت اهداف شوم خود سوءاستفاده و بهرهبرداری میکند. سوبراج با شناخت ضعفهای شخصیتها و به بازی گرفتن رویاهای هیپیوارشان آنها را بین هویت قبلی و هویت جدید خود سرگشته و گیج میکند. شخصیتهای دیگر همچون او نمیتوانند بهسادگی و خیلی زود زندگی قبلیشان را کاملاً از ذهن پاک کنند و در مسیری کاملاً نو و ناشناخته گام نهند. سوبراج از نقاط ضعف قربانیانش شناخت دارد. سوبراج خوب میداند که قطعاً اطرافیانش همگی دور از محیط امن و گرم خانه، به کمک، فهمیده شدن و همیار و همراه خوب داشتن نیاز مبرم دارند. سوبراج بیرحمانه اخلاق خوب و اعتماد قربانیانش را خدشهدار میکند. طوری که قربانیان در برخورد با او از خود میپرسند رد تعارف نوشیدنی بیادبانه نیست؟ چرا باید به غریبهای که در لحظه نیاز به کمکمان آمده، مشکوک شویم؟
برخی مخاطبان مسن سریال که در دهه 1970 و 1980 میلادی به آسیا سفر کرده بودند، بعد از تماشای سریال در شبکههای اجتماعی اذغان کردند که با دیدن سریال افعی دریافتهاند که در جوانی چقدر در مقابل چنین قاتلانی آسیبپذیر و در دسترس بودهاند. برخی دیگر از آنها به دوستان و همسفرانی اشاره کردهاند که خبر گم شدنشان به گوش رسیده بود.
توانایی و مهارت فوقالعاده سوبراج در دستکاری پاسپورت قربانیانش و دُم به تله ندادن، از او یک جاسوس ماهر ساخته است. او مردی است که به همه جزئیات فکر میکند و با نگاه تحقیرآمیز کسانی را که به هیچچیز مشکوک نمیشوند، در دام میاندازد. سوبراج در سریال، همچون زندگی واقعیاش، از نژادپرستی و استعافعی نوین سفیدپوستان انتقاد میکند و بدین طریق خود را تجسم مقابله و انتقام از این طبقه فاسد معرفی میکند. درواقع، سوبراج در پی آن است که امتیازهای کاذب و خودساخته سفیدپوستان نژادپرست را به ابزاری علیه خودشان تبدیل کند. او خیلی بیشتر از همه مسافران و مهاجران دیگری که به تایلند آمدهاند، این کشور را میشناسد و میداند دقیقاً میتواند چه کسانی را گول بزند، اغوا کند، تطمیع کند، یا بترساند و تهدید کند. اکثر مسافران با مردم بومی چندان صمیمی نمیشوند و فقط به خدمتکار و راهنمای تور اعتماد میکنند. از اینرو طعمه خوبی برای قاتلان سریالی محسوب میشوند. از سوی دیگر، شاهدان قربانی را در حالی میبینند که به خاطر مواد مخدری که سوبراج به او داده، حالش بد است، سکندری میخورد و بالا میآورد. برای همین عموماً قربانی را یک مسافر غربی دیگر در نظر میگیرند که مست کرده و زیادی خوش گذرانده است. همچنین ردیابی هیپیهایی که در مسیری نامشخص همیشه مسافر هستند و زندگی پرماجرا را انتخاب کردهاند، از سوی پلیس و مأموران سفارت نیز چندان پیگیرانه و جدی صورت نمیگیرد.
سرانجام یک دیپلمات هلندی و همسرش ماجرا را پیگیری کرده و تلاش میکنند رد قتلهایی را که سوبراج مرتکب میشود، پیگیری کنند و او را به دام قانون گرفتار سازند. روند سخت و طاقتفرسای پیگیری ماجرا از سوی دیپلمات هلندی در سریال افعی یادآور تلاش مجدانه و مستمر برای یافتن قاتل در فیلم زودیاک (دیوید فینچر) است و رویه کاری دقیق و حسابشده جنایتهای سوبراج را آشکار میکند. همچنین احتیاط بیش از حد و فرسودگی سوبراج در پایان ماجرا یادآور وضعیت گنگسترهای فیلم رفقای خوب (مارتین اسکورسیزی) است. سازندگان سریال فقط چگونگی جنایات سوبراج را به تصویر کشیدهاند و به چرایی جنایات صورتگرفته از سوی او پاسخ ندادهاند.
هرچند امروزه نیز گاه و بیگاه مسافران در کشورهای مختلف به قتل میرسند، ولی با وجود دوربینهای پیشرفته مداربسته، استفاده از پاسپورتهای الکترونیک و خبررسانی لحظهای مسافران از سفرشان در شبکههای اجتماعی دیگر غیرممکن است که قاتلان سریالی همچون سوبراج بتوانند آزادانه به جنایاتشان ادامه دهند. اینترنت برخی از رمز و رازهای ناشناخته سفر را از بین برده است. از اینرو در روزگار ما بعید است مسافری بدون هیچ ردپایی ناگهان گم شود و دیگر هرگز پیدا نشود.
انتخاب بازیگران، موسیقی سریال و ایجاد تعلیقهای مؤثر در داستان از ویژگیهای بارز سریال افعی است. اما نکته اینجاست که پیش از این نیز سریالهای زیادی ساخته شدند که واجد ویژگیهای مذکور بودند و در عین حال حرف جدیدی برای گفتن نداشتند. چیزی که سریال افعی را از بسیاری سریالهای راوی زندگی قاتلان سریالی متمایز میکند، این است که سازندگان آن به شخصیت قربانیها اهمیت میدهند. سازندگان سریال در پی آن بودهاند که قربانیان سوبراج را فراموش نکنیم و با احترام از آنها یاد کنیم.
منبع: www.theguardian.com