حالا با سؤالی روبهرو هستیم که دغدغه مربوط به آینده سیاره ما را به حد غایی خود میرساند؛ چیزی که تخیل هالیوود عاشق آن است. اگر میدانستید پایان جهان نزدیک است و فقط اقدامی قاطع و سریع میتواند آن را از نابودی نجات دهد، چه کار میکردید؟ این همان فرضیهای است که فیلم جدید بالا را نگاه نکن مطرح میکند. جنیفر لارنس و لئوناردو دیکاپریو دو ستارهشناس هستند که تلاش میکنند به هر کسی که حرفشان را گوش میکند، هشدار دهند یک ستاره دنبالهدار غولآسا قرار است سیاره زمین را نابود کند، اما این حادثه به طور بالقوه قرار نیست اتفاق بیفتد. بالا را نگاه نکن به کارگردانی آدام مککی نوع بسیار متفاوتی از فیلمهای ژانر فاجعه است. هم یک کمدی و هم یک استعاره و تمثیل نهچندان ظریف از تغییرات اقلیمی است. آدام مککی، کارگردان و نویسنده فیلم، اینجا با ماست تا با هم درباره جنبههای مختلف فیلم صحبت کنیم.
آدام، در دوران فعالیت حرفهای طولانی شما آثار متعدد و متنوعی به چشم میخورد. چه چیزی سبب شد بخواهید این فیلم مشخص را بسازید؟
این فیلم بیش از هر چیزی حاصل کاراکترهای جن و لئو و وضعیت روحی و احساسی آنها در زمانی است که کشف میکنند یک ستاره دنبالهدار مستقیماً به سمت زمین میآید. بهنوعی آینهای است که احساسات من را نسبت به بدتر شدن و شتاب گرفتن وضعیت وخیم آبوهوای زمین طی پنج، 10 و 15 سال گذشته بازتاب میدهد. این فیلم حاصل تجربه زندگی در جامعهای است که هنوز هم به ما میگوید همه چیز تحت کنترل است، درحالیکه بزرگترین تهدید نسبت به زندگی و تاریخ نوع بشر درست پیش چشم ما قرار دارد. بنابراین اگر به این موضوع فکر کنید، هم ترسناک و هم به نوعی خندهدار جلوه میکند.
من فکر میکنم این مسئله خیلی از مردم را غافلگیر خواهد کرد. اما نکته خندهدار آن کجاست؟
نکته بسیار عجیبی در آن وجود دارد. درحالیکه در عصر فروپاشی فعال اتمسفر قابل زندگی به سر میبریم، تلویزیون را روشن میکنیم و یک آگهی درباره بوریتوی تاکو بِل که پٌر از بوریتوهای کوچکتر است، میبینیم. من نیز بههرحال جزئی از این هستم، زیرا در واکنش به این آگهی به خودم میگویم خب من هم دوست دارم آن را امتحان کنم. بنابراین یک نوع تعارض عجیب به وجود میآید بین آگاهی از اینکه اتمسفر قابل زندگی به معنای واقعی کلمه، به طور عینی و عملی و بدون هیچگونه اغراق و بزرگنمایی جلوی روی ما در حال فروپاشی است، ولی من واقعاً میخواهم بن افلک و جنیفر لوپز شاد و خندان باشند. (با خنده)
و فیلم شما در انتقال و بیان توانایی عجیب جامعه در نادیده گرفتن چیزی که مسلماً و به احتمال زیاد قرار است فاجعهای به بار آورد، بسیار موفق عمل میکند. شما فیلمنامه را به همراه دیوید سیروتا نوشتید، ستوننویس و نویسنده سابق سخنرانیهای برنی سندرز. این همکاری چطور شکل گرفت؟
این حقیقتاً یک اتفاق عجیب بود. سیروتا صرفاً کسی بود که مدتها او را میشناختم، همین. حدود سه سال قبل با او صحبت میکردم. هر دوی ما بهشدت از فقدان پوشش و خبررسانی درباره بحران اقلیمی مأیوس بودیم. میدانید، این مسئله معمولاً داستان چهارم یا پنجم است و اهمیت چندانی ندارد و هرگز از لحن واقعی که باید بیش از اینها اضطراری باشد، برخوردار نیست، و ما واقعاً ناامید بودیم. من در تلاش برای یافتن راهی برای بیان این داستان بودم، و سیروتا بود که بیمقدمه گفت: «آره، چیزی مثل اینکه یه ستاره دنبالهدار عظیم قراره به زمین برخورد کنه و هیچکس اهمیتی نمیده.» و من بهسرعت گفتم: «درسته، همینه.» ایده فیلم همین است. چیزی که من را به آن علاقهمند کرد، این بود که ایده بزرگی است. همانطور که خود شما هم اشاره کردید، استعاره پنهانی درباره بحران اقلیمی وجود ندارد؛ چیزی مثل پنهانسازی در سطح کلارک کنت برای تغییرات اقلیمی. من آن را دوست داشتم، چون این ایده به اندازه کافی بزرگ بود تا مردم زیادی بتوانند وارد آن شوند. چیزی که بیش از همه دوست داشتم، این بود که مقداری طنز هم در آن وجود داشت. چون شما درباره آن فکر میکنید، منظورم این است که وقتی سیروتا راجع به آن حرف میزند، بهنوعی به فیلمهای فاجعه ارجاع میدهد. ما به ریتم [این فیلمها] عادت کردهایم. همه ما صدها نوع از این فیلمها را دیدهایم؛ چه فیلمهای مارول باشند، یا فیلمهای فاجعه، یا هر نوع فیلمی که در آن قرار است دنیا پایان یابد. این الگویی بسیار راحت برای ماست. میدانیم چطور پیش میرود. من فکر میکنم مختل کردن این الگو میتواند واقعاً خندهدار باشد و ما میتوانیم آن را واقعاً حس کنیم. بنابراین معمولاً به همین روش با ایدهها کار میکند. یک نکته کوچک شما را گرفتار میکند، اما تنهایتان نمیگذارد.
جایی در فیلم، کاراکتر لئوناردو دیکاپریو که ستارهشناسی به نام دکتر رندال میندی است، وقتی به عنوان مهمان در یک شوی تلویزیونی شبیه شوی صبحگاهی MSNBC که نقش مجریهای آن را کیت بلانشت و تایلر پری ایفا میکنند، حضور پیدا میکند، در هم میشکند و کنترل خود را از دست میدهد. با توجه به تم فیلم شما، اظهارنظرهایی مثل این بهسرعت به الگوهای رفتاری و ایدههای فرهنگی بدل شدند. در فضای آنلاین مورد تمسخر قرار گرفتند. من جایی خواندم که دیکاپریو در نوشتن این صحنه به شما کمک کرده و این صحنه بارها و بارها بازنویسی و تلاش شده تا تعادل درست و مناسبی بین جدی و شوخی حاصل شود.
واقعاً لذتبخش بود. او یک بازیگر متفکر و سختگیر است و از توانایی شگفتانگیزی برای نگاه کردن به یک صحنه و یک کاراکتر از صدها پرسپکتیو مختلف برخوردار است. وقتی او وارد کار شد، آنجا لحظهای در فیلمنامه داشتم و او واقعاً فکر میکرد شانس بیشتری برای پیش رفتن، برای یک سخنرانی کامل و پرشور وجود دارد. من به شوخی میگویم سخنرانیها شبیه سولوهای درام هستند؛ سولوهای درام در موسیقی راک دهه 70. شما دیگر در فیلمها سخنرانیهای کامل سنتی را نمیبینید. اما چیزی که درنهایت رخ داد، این بود که آن را 15 یا 20 بار بازنویسی کردیم. روی آن کار کردیم، برداشتهای متعددی گرفتیم و زمانی که بالاخره روی پرده رخ میدهد، تأثیر شگفتانگیزی روی مخاطب میگذارد. چیزی که متوجه شدم، این بود که غرایز او کاملاً درست بودند، زیرا ما شدیداً مایلیم کسی به این شکل حرف بزند، چون فرهنگمان در حال حاضر در چنین قالبی گیر افتاده؛ این نوع قالب حرفهای که مثل بازماندهای از اوایل دهه 90 یا حتی اواخر دهه 70 است و این با زمانه ما همخوانی ندارد. به همین ترتیب، لحن حرفهای ما برای صحبت کردن از این موضوع، اینکه همه چیز روبهراه است و بهخوبی پیش میرود نیز اساساً با واقعیت مطابقت ندارد. مردم بهشدت مشتاق شنیدن حرفهای کسی هستند که مثل یک انسان واقعی صحبت کند. اولین باری که فیلم را نمایش دادیم، جمعیت حاضر منفجر شدند. بنابراین درست میگویید، این لحظهای فوقالعاده است و غرایز دیکاپریو درست روی آن متمرکز شده بود.
آدام، گذشته از پیامی درباره بحران تغییرات اقلیمی آیا در این فیلم فراخوان به کٌنش هم وجود دارد که امید داشته باشید منبع الهام مردم شود؟
من فکر میکنم بزرگترین نکته در اینجاست که این فقط یک فیلم است، بنابراین فقط میتواند به اندازه یک فیلم تأثیرگذار باشد. ولی معتقدم که نقطه شروع برای همه ما این است که بحران اقلیمی را ارجحیت شماره یک خودمان در نظر بگیریم و اهمیت و وزن آن را بهدرستی و با تمام ابعادی که دارد، بپذیریم، چون فکر میکنم در فرهنگ ما این تمایل وجود دارد که با توجه به اطلاعات زیادی که در اطراف ما منتشر میشود، تصور میکنیم این هم صرفاً یکی از همین مسائل و مشکلات است، اما چنین نیست. سایه این معضل روی همه مسائل دیگر افتاده است. بحران اقلیمی به اندازه همهگیری کرونا وحشتآفرین و ترسناک اما میلیاردها برابر بزرگتر است و باید با همین شدت با آن برخورد شود. نکته دیگری که امیدوارم صورت پذیرد، بازگشت به علم واقعی، عملی و معتبر است. این بالاترین وظیفه اثباتی است که نوع بشر در حال حاضر با آن روبهروست. این یک سیستم کامل و عالی نیست. چیزی به نام سیستم کامل و عالی وجود ندارد. اما بهترین چیزی است که در اختیار داریم. نکته دیگری که باید اضافه کنم، این است که طی 500 سال واقعاً خوب جواب داده و همان چیزی است که ما را به جایی که امروز هستیم، رهنمون شده است؛ توانایی انجام این گفتوگو، توانایی شنیدن مصاحبه روی کامپیوتر. همه چیز حاصل علم عملی است. بنابراین مایلم به دو نکتهای که باید از آنجا آغاز کنیم، اشاره کنم. واقعاً باید اطلاعات بیشتری به دست آوریم و این موضوع را به مسئله اصلی بدل کنیم، چون با وقوع فاجعه 80 یا 100 سال فاصله نداریم. همین لحظه در حال وقوع است و یک مسئله بهشدت اضطراری محسوب میشود. در غیر اینصورت، اوضاع وخیمتر خواهد شد و در آینده خسارتهای ناگفته و غیرقابل جبرانی رخ خواهد داد، مگر اینکه همین لحظه عمل کنیم. موضوع به همین اندازه اضطراری است.
منبع: NPR. co