در منطق مکالمه باختین با تأکید بر مؤلفه «دیگری» جهان متن استوار بر گفتوگویی میشود که حاصل شنیدن تمام صداهای متن بدون هیچ برتری و سلسله مراتب است و این بنیان اثری چندصدایی است که از فرهنگ سلطه و تکصدایی فاصله میگیرد. اساس نظریه باختین یک اصل انسانشناختی است که در آن آگاهی و شناخت خود تنها در گروی شناخت و آگاهی دیگری میسر است. از دیدگاه او «زندگی بنا به ماهیت خود یک مکالمه است. زنده بودن به معنای شرکت در مکالمه است. زندگی پرسیدن است. گوش کردن و پاسخ دادن است.» (احمدی، 1386، 102) جایی که مسئله آگاهی و شناسایی خود در آگاهی دیگری مطرح میشود، همان نقطهای است که ما را به فیلم تازه مایک میلز، بجنب بجنب میرساند. منطق مکالمه و اهمیت رهیافت مکالمهگری در این فیلم نه به معنایی است که دیالوگ در ساختار روایی دارد، عنصری که میتواند پیرنگ، شخصیت و زمان و مکان را بسازد، بلکه به عنوان یکی از مفاهیم مهم جهان متن در نظر گرفته میشود که عنصری بنیادین در زیربنای ساختن روایت است. آگاهی شخصیتهای این فیلم در گروی آگاهی دیگری است و جهان داستانی از جهان مستندگونه و گزارشی فیلم تغذیه میکند و با آن وارد مکالمه میشود. به مؤلفههای بنیادین منطق مکالمه باختین که ساختار روایی فیلم مایک میلز را میسازد، اشاره میکنم.
شالوده روایت بر پراکسیسِ «پرسش»
از نظر باختین اندیشهگری مترادف پرسشگری است. مفهوم پرسش اساس کار باختین در نظریه منطق مکالمه اوست. «به نحوی که واژه پرسش با مترادفهای آن در عناوین بیشتر آثار باختین به کار رفته. از طرف دیگر، برای او این پرسش یکی از مهمترین پایههای تداوم مکالمه و بیان حضور است.» (احمدی، 1386، 93) فیلم مایک میلز متنی است که بر سؤال و جواب تکیه دارد. هم بین شخصیتهای داستان و هم آدمهای واقعی در قالب مصاحبه و گزارش. «چرا تو و مامانم مثل خواهر و برادر رفتار نمیکنین؟»، «وقتی بابام تازه مریض شده بود، تو به مامانم گفتی که ترکش کنه؟» اینها سؤالهای جسی از جانی است و پرسشهایی که نقاط عطف داستانی را میسازد. اما در کنار ارتباط مبتنی بر پرسش و پاسخ جانی و جسی، کلیت روایت فیلم در رأس هرم پراکسیس پرسشگری ایستاده است. بجنب بجنب کار خود را با پرسش آغاز میکند؛ پرسشهایی که نه بخشی از ساختار روایت و مفاهیم آن، بلکه جانمایه داستان است. جانی که به همراه تیمش در سراسر ایالات متحده سفر میکند، از بچهها میپرسد: «وقتی به آینده فکر میکنی، اون رو چه شکلی میبینی؟ مثلاً طبیعت چهجوری میشه؟ شهرت چه تغییری میکنه؟ خانوادهها مثل الانن؟ چی باهات باقی میمونه و چی رو فراموش میکنی؟» کمی بعد او خود واکنشی میشود به سؤالهایی که فیلم با مفاهیمی چون آینده، خانواده، تنهایی، ترس، خاطره و شهر مطرح میکند و از نقش مصاحبهکننده به مصاحبهشونده و به بخشی از ساختار پرسشگری متن تبدیل میشود.
ماهیت گفتوگویی و پرسش/ پاسخی فیلم با ادغام پاسخهای واقعی این بچهها در نیمه مستند و گزارشی فیلم در تمام موقعیتهای داستانی و پاسخهایی که جانی به خودش میدهد، کامل میشود و مایک میلز با وارد کردن پاسخ بچهها به داستان جانی و جسی و شنیدن آنها در تمام نقطههای روایت به صدای آنها اعتبار میبخشد و در کنار صدای شخصیتهای داستانی خود به رسمیت میشناسد.
رابطه جانی و جسی نیز مبتنی بر پرسش و پاسخ است و به موازات منطق پرسش و پاسخی که میان جانی و جسی برقرار است، صداهای درون متن تا پایان فیلم در هم تلفیق میشوند. در همان ابتدا و پیش از مطرح کردن سؤال وقتی که جانی میگوید: «ازتون یه سؤال میپرسم که هیچ جواب درست یا غلطی براش وجود نداره»، مایک میلز روایتش را بر چندآوایی اصیل صداها و استقلال آگاهیها و ادراکها بنا میگذارد. در جامعهای چندصدایی که فیلم قصد دارد آن را بر اساس واقعیت و بدون حذف آدمها بازسازی کند، و به گفته جانی در آن بچهها فرصت پیدا میکنند از طریق مصاحبهها حرفهایی را که تابهحال نتوانستهاند، بر زبان بیاورند، هیچ قطعیت، سلطه و پاسخ درستی وجود ندارد و هر کسی میتواند صدای خودش باشد.
باختین معتقد است گزارههای پرسشی مهمترین گزارههایی هستند که بر منطق مکالمه دلالت دارند. هم در جهان متن و هم اینکه این پرسشها یکی از ساحتهای مکالمه متن با مخاطب است. بعد از تمام شدن فیلم همچنان صدای بچهها را میشنویم. آخرین صدا میگوید: «باید راهی برای پیدا کردن خودت پیدا کنی. باید (راه را) پیدا کنی تا (خودت را) پیدا کنی.» و زمینهساز خوانشی میشود که شناسایی خود در دیگری را مطرح میکند، همانطور که جانی در حضور جسی خود را میشناسد و به درک تازهای از زیست و عواطفش میرسد. باختین میگوید: «تنها در انسان دیگر است که میتوانیم به تجربه زیباییشناختی و اخلاقی قابل اتکایی از کرانمندی انسانی دست یابیم. زیرا من با آشکار کردن خود بر غیر و از طریق شخص او و کمک انسان دیگر است که به خودآگاهی میرسم و خودم میشوم. مهمترین کنشها آنهاست که بنیان خودآگاهی ما را تشکیل میدهد و تنها در رابطه با خودآگاهی دیگری تعیین میپذیرد.» ( تودوروف، 1377. 190-210) مفهوم «پرسش» و برقراری نسبتی میان پرسش و پاسخ مهمترین مؤلفه منطق مکالمه است. در نظر باختین «برای انسان چیزی هراسآورتر از نبودن پاسخ نیست.» (احمدی. 1386. 45) و فیلم مایک میلز فیلم پاسخهاست.
چندآوایی هارمونیک و مرکززدایی از صدای راوی
چندصدایی زمانی اتفاق میافتد که صدای راوی در کنار صداهای دیگر درون متن و در یک نسبت مساوی شنیده شود و بر این اساس آگاهی و اندیشه مؤلف (راوی) دیگر یگانه آگاهی جهان متن نیست. راوی در فیلم مایک میلز خود یک پرسشگر است و واسطه شنیدن روایتهای او درباره خودش و روایتهای بچهها یک میکروفون و دستگاه ضبط صداست. دستگاهی که در انتها نیز صدای جسی را که زیر بار سؤالهای جانی درباره آینده نمیرود، به گوش ما میرساند. در منطق مکالمه «آگاهی یگانه مؤلف از بین میرود و به جای او مؤلفی میآید که با اشخاص جهان داستانش گفتوگو میکند و خودش کثرتی از مرز درون آگاهی میشود؛ مرکزی غیرقابل تبدیل به مضربی مشترک.» ( ریکور، 1384، 172)
جانی راوی اصلی است و شخصیت او در مرکز داستان، اما از صدای او به واسطه خردهروایتهای راویان کوچک مرکززدایی میشود. علاوه بر آن، چند زاویه دید وجود دارد. گاهی راوی جسی یا حتی ویو است و هر کدام از زاویهدید خود روایتهای شخصیشان درباره گذشته را به گونهای که درک میکنند، نشانمان میدهند. جانی داستانهای مربوط به مادرش را میبیند و جسی تصویر مادر و پدرش را در گذشته شیرینش به خاطر میآورد. روایت ویو اما مربوط به اوکلند و فروپاشی روانی پائول است. «مرکززدایی از آگاهی راوی، ناشی از این اندیشه بنیادین در تفکر باختین است که او متن را آمیزهای از گفتمان اشخاص روایت یا صداهای موجود در متن بر میشمارد و از اینرو بیان گفتمانهای دیگر به عهده راوی/ مؤلف نیست و راوی فقط موقعیت خود را بازمینمایاند.» (ایو تادیه. 1391. 287)
تعدد راوی و زاویهدید و تلفیق دو فرم داستانی و مستند در بجنب بجنب در جهت کانونی نکردن یک زاویه نگاه و پذیرش صداهای متن و به رسمیت شناختن همه صداهاست. جانی که در مصاحبههایش گزارهای در رد یا تأیید صدای مصاحبهشونده نمیگوید، به شاخصهای روایی مستتر مدنظر باختین نزدیک میشود که باید دیدگاه او را از برآیند صداهای متن بیرون کشید. این صدا همچنین صدای مؤلف است که برخلاف روایتهای تککانونی بر کلیت مفاهیم فیلم حاکم نیست. بجنب بجنب به خاطر ادغام مستند در داستان فیلمی چندسبکی است و از این جهت، در عمل راه به یک جهان چندصدایی با ترکیبی از صداهای متکثر میبرد. باختین معتقد است: «چندگونگی کلامی امری طبیعی است، زیرا از تنوع اجتماعی برمیخیزد.» (تودوروف. 1377. 117)
تنوع اجتماعی مایک میلز در ارائه این چندصدایی در نمایش تعدد مکانها و شهرهاست. دیترویت، نیویورک و نئواورلئان با بچههایی که ترومایی در گذشته دارند، به اوکلند، جایی که پائول و ویو با ترومای زندگی خود درگیرند و به لسآنجلس، جایی که خاطرات شیرین جسی در آن باقی مانده است، وصل میشود. این تفاوتهای مکانی منشأ ایجاد مکالمهای است میان آدمهایی که زندگیهای متفاوتی را از سر گذراندهاند، اما زبانی مشترک که بیان صریح عواطف و احساسات واقعی است، آنها را به هم پیوند میدهد.
بینامتنیت؛ منابع ادبی و مکالمه حال با گذشته
قدم دیگر داستان مایک میلز برای نشانگذاری بر جهان استوار بر «پرسش» و چندصدایی خود «بینامتنیت» است. عنوان کتابهایی که جانی برای جسی میخواند، روی تصاویر فیلم نوشته میشود و پیرنگ فیلم را وارد یک رابطه بینامتنی با جهان این قصهها میکند. اولین اشاره به رمان جادوگر شهر از است، نوشته ال فرانک باوم. قصه دوروتی دختری از کانزانس آمریکا که خانه و کاشانهاش ویران میشود و سفری ماجراجویانه در یک جهان ناشناخته آغاز میکند، همان قصه و سفر جسی است در دنیای تازه پیشِ رویش، و مفاهیم کهنالگویی جادوگر شهر که در حافظه جمعی نسلها با عناوینی چون دوستی، عشق و ایمان به خود شکل گرفته، در حافظه داستانی فیلم ثبت میشود. منبع ادبی بعدی کتاب خانواده خرس قطبی است. خرس کوچکی که زندگی شاد او در کنار پدر و مادر به یکباره از هم میپاشد، داستان خود جسی است. اما مهمترین بینامتنیت فیلم و کتابی که آخرین نقطه عطف فیلم را میسازد، کتاب کودک ستارهای است. روایتی که گویا زبان حال جانی است و وقتی جانی آن را میخواند، تصاویری از فیلم را میبینیم و بخشهایی از روایت را که گذشته و حال تمام شخصیتها را درهم میآمیزد.
گفتوگومندی و بینامتنیت عنصر اساسی باختین در مورد روابط میان متون است. او بر ویژگی گفتوگویی متون مختلف تأکید میکند و از دیدگاه او چون مکالمه در بستر اجتماعی شکل میگیرد، با گفتارهای گذشته و آینده در تعامل است. مایک میلز با تلفیق گذشته در حال و استفاده از منابع ادبی عنصر بینامتنیت را در جهان فیلمش وارد میکند. او در چندصدایی دموکراتیکی که متن خود را میسازد، اعتبار و موجودیت انسان در جهان را نشانه میگیرد، که جوهره حقیقی آن تنها در تعامل با دیگری است که تجلی مییابد.
منابع
احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، 1386، چاپ نهم، نشر مرکز
تودوروف، تزوتان، منطق گفتوگویی میخائیل باختین، ترجمه داریوش کریمی، 1377 چاپ سوم، نشر مرکز
ایو تادیه، ژان، نقد ادبی در قرن بیستم، ترجمه مهشید نونهالی، 1391، چاپ چهارم، نشر نیلوفر
ریکور، پل، زندگی در دنیای متن، شش گفتوگو و یک بحث، ترجمه بابک احمدی، 1384، نشر مرکز