موقعیت مهدی

  • نویسنده : امید پور محسن
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 324

فیلمنامه‌نویسان: ابراهیم امینی، هادی حجازی‌فر

کارگردان: هادی حجازی‌فر

مدیر فیلم‌برداری: وحید ابراهیمی

تدوین: حسین جمشیدی گوهری

طراح صحنه: امیر زاغری

طراح لباس: بهزاد آقابیگ

موسیقی: مسعود سخاوت‌دوست

عکاس: علی نیک‌رفتار

تهیه‌کنندگان: ابوالفضل صفری، حبیب والی‌نژاد

بازیگران: هادی حجازی‌فر، ژیلا شاهی، وحید حجازی‌فر، معصومه ربانی‌نیا، روح‌الله زمانی، وحید آقاپور

سال ساخت: 1400

سال پخش: 1400

 

خلاصه داستان: فیلمنامه در شش پرده متفاوت روایت می‌شود.

در پرده اول، با مهدی باکری (هادی حجازی‌فر) آشنا می‌شویم که علی‌رغم مشغله فراوان به پیشنهاد دوستش و در موعد مقرر در منزل آن‌ها حاضر می‌شود تا دختر خانواده سرشناسی از شهر ارومیه به نام صفیه مدرس (ژیلا شاهی) را به قصد ازدواج ملاقات کند. او در این دیدار به دور از تعارفات مرسوم، رو به بیان واقعیات زندگی‌اش می‌آورد و از عهدی می‌گوید که با خدا بسته است تا در زمان حیاتش به مردم خدمت کند. صداقت او باعث می‌شود خواسته‌اش مورد قبول دختر قرار بگیرد و در تاریخ آبان 1359 عقد بین آن دو شکل بگیرد. سپس با وجود در پیش بودن مأموریت جنگی، قبول می‌کند برای شام شب عروسی در منزل بماند و خواسته همسرش را به جا بیاورد.

در پرده دوم، به پاییز 61 می‌رویم و با حمید باکری (وحید حجازی‌فر) و همسرش فاطمه (معصومه ربانی‌نیا) آشنا می‌شویم. مهدی از حمید می‌خواهد به دلیل توانایی که در امور جنگی دارد، توبه‌نامه‌ای بابت گذشته‌اش بنویسد تا بتواند به عضویت سپاه دربیاید و با برداشتن این مانع، او را به عنوان معاون خودش انتخاب کند. ضمن آشنایی با خلق‌وخوی دو برادر، درنهایت حمید به خواسته برادرش جامه عمل می‌پوشاند.

پرده سوم به عملیات خیبر در اسفند 1362 در جزیره مجنون می‌پردازد که وضعیت به شکل اسفناکی در حال طی شدن است و رزمندگان برای جابه‌جایی مهمات نیز لازم است از روی جنازه رفقایشان عبور کنند. در میانه عملیات حمید به شهادت می‌رسد، اما مهدی با این موضوع که تنها جنازه برادرش را بازگردانند، مخالفت می‌کند. جمله معروفش با این عنوان بر زبان می‌آید: «همه آن‌ها برادرهای من هستند. اگر توانستید همه را برگردانید، حمید را هم بیاورید.»

در پرده چهارم و در جایی دیگر از عملیات خیبر، به گذشته رفاقت محمد گل‌تپه (روح‌الله زمانی) و دوستش خسرو می‌رویم و رابطه برادرانه این دو را می‌بینیم. این محمد است که پس از شهادت خسرو در خاکریز، جنازه‌اش را بر دوش می‌کشد و به پشت جبهه برمی‌گرداند.

در پرده پنجم، بازگشت مهدی به خانه با مصدومیت او همراه است و باید فقدان برادرش را در فروردین 1363 در مقابل خانواده بر دوش بکشد. در مراسم ختم برادر، شاهد گِله‌های خواهرش زهرا نیز هستیم که او را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد که چرا در تمام عملیات‌ها، حمید را به عنوان پیش‌قدم می‌فرستادی، ولی اجازه ندادی جنازه‌اش را بازگردانند و مانند علی- دیگر برادرمان- معلوم نیست جنازه‌اش در کجاست.

و در پرده آخر، مهدی را در جلسه فرماندهی سران می‌بینیم که نظرات خودش را در خصوص ادامه جنگ بر زبان می‌آورد. او قرار است در عملیات بدر حاضر شود و منطقه‌ای زیر هجوم آتش نیروهای دشمن قرار گرفته است، اما علی‌رغم این موضوع حاضر به عقب‌نشینی نمی‌شود، چراکه معتقد است اگر قصد باز پس‌گرفتن همین منطقه را در عملیات دیگری داشته باشند، باید شهید بیشتری بدهند، پس آن‌قدر در کنار هم‌رزمانش ایستادگی می‌کند تا این‌که شهید می‌شود. در ادامه، زمانی که همراهانش قصد بردن جنازه‌اش را با قایق از میان اروندرود دارند، قایق مورد اصابت گلوله خمپاره دشمن قرار می‌گیرد و جنازه او نیز هیچ‌گاه یافت نمی‌شود. در لحظات شهادت یاد جمله همسرش می‌افتد که از او می‌پرسد: «کی آن‌قدر در خانه می‌مانی که نخواهم تو را با لباس‌های خیس بدرقه کنم.»

مرجع مقاله