فیلمنامهنویس و کارگردان: حسین نمازی
مدیر فیلمبرداری: مسعود سلامی
تدوین: عماد خدابخش
طراح صحنه: بهزاد جعفری طادی
طراح لباس: فاطمه صفریزاده
موسیقی: بهزاد عبدیپور
عکاس: محمدصادق زرجویان
تهیهکننده: عباس نادران
بازیگران: سینا مهراد، گلاره عباسی، نازنین بیاتی، بهرنگ علوی، رویا تیموریان، رضا رویگری، بهرام ابراهیمی
سال ساخت: 1400
سال پخش: 1400
خلاصه داستان: باباحسن (رضا رویگری) که به بیماری دیابت مبتلاست، به نانخامهای نیز علاقه فراوانی دارد. از همین رو پسرش نادر (سینا مهراد) همواره برای او و به شکلی مخفیانه نانخامهای تهیه میکند که در یکی از این اقدامات به دلیل بیش از حد خوردن آن، دچار افزایش ناگهانی قند خون شده و بیهوش میشود. خانواده آنها که به کار سبزیفروشی خانگی مشغول هستند، از طریق وانتی که در آنجا آماده است، پدرشان را سریعاً به بیمارستان میرسانند، اما او در بیمارستان به کما میرود و چند روز بعد درمیگذرد. زمانی که برای تحویل گرفتن جنازه اقدام میکنند، متوجه میشوند نیاز به تسویهحساب با بیمارستان دارند. از آنجایی که پولی در بساط ندارند و مهمانان مراسم خاکسپاری نیز در خانه حاضرند و قرار است تا پایان مراسم به دلیل احترام به مادر (رویا تیموریان) در آنجا بمانند، ایدهای به ذهن نادر میرسد. او تصمیم میگیرد با دزدیدن جنازه، هر چه سریعتر مسئله را حل کند، اما موفق به انجام این امر نمیشود و به دست حراست بیمارستان دستگیر میشود. پس از دستگیری و با التماس فراوان از سوی پری (نازنین بیاتی) خواهر و آهو (گلاره عباسی) نامزد افغانستانی نادر- که در ازدواج اولش همسرش سردار او را ترک کرده است- رضایت مدیر بیمارستان را برای عدم شکایت به دست میآورند. سپس تصمیم میگیرند از پول مرحوم استفاده کنند که طبق گفته نادر برای چنین روزی در حساب بانکیاش تدارک دیده بود.
پس به محض اینکه موفق میشوند رضایت مسئولان را برای برداشت از حساب به دست بیاورند، استعلامی برای انحصار وراثت میفرستند که در پاسخ آن متوجه میشوند پدرشان دختر دیگری به نام آذر داشته است که در جستوجو لابهلای وسایل پدر در خانه، شناسنامهاش را نیز مییابند. برای جلوگیری از اطلاع مادر و ناراحتی او، از دایی اسد (بهرنگ علوی) نیز میخواهند از فاش شدن این موضوع ممانعت کند تا فکری اساسی برای آن انجام دهند. همچنین از آنجایی که به دلیل حضور مهمانان تحت فشار هستند، تصمیم میگیرند با جازدن آهو به جای خواهر مفقودشان، رضایت مسئول مربوط را برای برداشت از حساب جلب کنند. به این منظور آهو نیز برای جلوگیری از لو رفتن لهجهاش، به نقش فردی بیزبان درمیآید. پس از موفقیت در این آزمون، متوجه میشوند موجودی ناچیزی در حساب پدرش بوده است و باز هم به پول بیشتری نیاز دارند تا بتوانند او را از بیمارستان ترخیص و برای خاکسپاریاش اقدام کنند. به دنبال پخش خبر اخذ شناسنامه برای آهو، این خبر به گوش فردی به نام بسمالله- پدر سردار و دایی آهو- میرسد و با توجه به ندامت پسرش، از آهو میخواهد نزد همسر سابقش بازگردد. سرانجام وجه لازم با وساطت فامیل و آشنایان تهیه میشود و شادروان را از بیمارستان بیرون میآورند، اما در همان روز نادر همراه با آهو راهی دفترخانهای میشود تا با شناسنامه آذر با یکدیگر ازدواج کنند. وقتی تیرشان به سنگ میخورد و به خانه بازمیگردند، شاهد هستند که همگی از مراسم خاکسپاری بازگشتهاند و مادرش نیز اعتراف میکند آذر خواهر فوتشده دیگر فرزندان است و پدرشان به خاطر استفاده از مزایای کوپن، آن شناسنامه را باطل نکرده است.