جوئل کوئن طی فعالیت فیلمسازی نزدیک به 40 ساله خود، طیف وسیعی از شخصیتهای جنایتکار و کاراکترهایی را بر پرده سینما به نمایش گذاشته که به واسطه شیوه روایت داستان هر یک از آنها در تاریخ سینما ماندگار شدهاند. داستانهایی که او روایت کرده، سطوح متفاوتی از خشونت افسارگسیخته و پوچی را در خود جای دادهاند. او در کنار برادرش، اتان، 18 فیلم کارگردانی کرده و نویسنده آثار متعدد دیگری نیز بوده است. فیلم جدید او تراژدی مکبث برداشتی رویاگونه و تیره و تار از نمایشنامه مشهور شکسپیر است که به شکل سیاهوسفید و بدون حضور برادرش ساخته است. او یک کتابخوان قهار و تماشاگر حرفهای تئاتر است، اما خودش میگوید هیچ دانش خاصی درباره شکسپیر ندارد و اذعان میکند همچون یک آماتور ساخت این فیلم را آغاز کرد و هنوز هم آماتور است. اما با نگاه دقیقتر به تراژدی مکبث متوجه میشویم مفاهیمی در آن وجود دارد که ساخت فیلمی بر اساس آن را برای او منطقی یا حتی اجتنابناپذیر کرده است. او معتقد است نمایشنامه شکسپیر داستان یک قتل و از جهاتی حتی یک داستان ترسناک است. در گزارش/گفتوگوی زیر او به نکات مهمی درباره شیوه ساخت این فیلم، دیدگاه منحصربهفرد خود نسبت به محتوای نمایشنامه شکسپیر و دلایلی که منجر شد او این فیلم را بهتنهایی کارگردانی کند، اشاره کرده است.
جوئل کوئن بهرغم تمام تجربیات خود، درباره ساخت تراژدی مکبث مطمئن نبود. او اشاره میکند: «برای ساخت این فیلم بهشدت اضطراب داشتم. میتوانستم با صورت زمین بخورم. اما چه اهمیتی دارد؟ خطر آنجاست که ریسک نکنید و کاری انجام ندهید.» اما اشتباه نکنید. چون فقط اسم جوئل کوئن بهتنهایی به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم استثنایی تراژدی مکبث در عنوانبندی آمده و بی هیچ نشانهای از برادر و همراه و همکار دیرینه خود، اتان، در رستورانی در سانتامونیکا نشسته، فکر نکنید که او ناگهان تصمیم گرفته بعد از این همه سال بهتنهایی کارگردانی کند. موضوع دقیقاً برعکس است. جوئل در اینباره میگوید: «واقعاً شگفتانگیز است. هیچچیز مثل این نیست. وقتی مردم از من توصیهای درباره کارگردانی طلب میکنند، به آنها میگویم یک شریک پیدا کنید. این از هر جهت یک مزیت عظیم محسوب میشود، چون شما کسی را در کنار خود دارید که وقتی با مشکل مواجه میشوید، میتوانید به او اتکا کنید. بهشدت دلم برایش تنگ شده.» اما همکاری با یک نفر دیگر (که در مورد جوئل و اتان شامل 18 فیلم ازجمله فیلم برنده اسکار جایی برای پیرمردها نیست میشود) به معنای این است که: «شما به دنبال چیزهایی هستید که علاقه مشترکتان است و این کاری است که ما دو نفر طی 35 تا 40 سال گذشته انجام داده بودیم.» بنابراین وقتی در سال 2018 و در اواخر ساخت فیلم مشترک دو برادر تصنیف باستر اسکراگز اتان اشاره کرده بود قصد دارد برای مدتی کارهای دیگری انجام دهد، جوئل میگوید: «میدانستم که فیلم بعدی را بهتنهایی کارگردانی خواهم کرد. اگر با اتان کار میکردم، نمیتوانستم مکبث را بسازم، چون این فیلم نمیتوانست برای او جالب و جذاب باشد.» اما این فیلم حاصل شیفتگی طولانیمدت جوئل نبود. بلکه برعکس،خیلی ناگهانی رخ داد. اولین مواجهه جوئل با شکسپیر زمانی بود که در سن 11 سالگی شاهد ساخته شدن فیلم شب دوازدهم از سوی یک کمپانی آمریکایی در پارکی در حومه مینیاپولیس بود. جوئل میگوید: «هیچچیز درباره شکسپیر نمیدانستم و90 درصد آن را نمیفهمیدم. اما به خاطر دارم که از تجربه تماشای آن به وجد آمده بودم. داستان آن برای همه دستیافتنی و قابل درک بود.» از آن سالها به بعد اگرچه او برداشتهای متفاوتی از مکبث، ازجمله فیلم درخشان سریر خون کوروساوا و فیلمهای مهجوری که ارتباط بسیار اندکی با نمایشنامه شکسپیر داشتند، دیده است، اشاره میکند: «من به هیچ شکلی شاگرد مکتب شکسپیر نبودم.» اما همسر او، فرانسس مکدورمند، «مشغول برنامهریزی برای اجرای صحنهای مکبث بود و از من سؤال کرد آیا میتوانم آن را کارگردانی کنم؟ من گفتم آن را روی صحنه نمیبرم، اما اگر بخواهی به عنوان یک فیلم به آن فکر کنی، میتوانیم کار جذاب و قابل توجهی با هم انجام دهیم.» در سال 2016 مکدورمند در نقش لیدی مکبث در تئاتر رپرتوآر برکلی روی صحنه رفت و کوئن کماکان ساخت یک نسخه سینمایی از آن را مدنظر داشت. جوئل میگوید: «مغز من به این روش کار میکند که اگر بتوانم از منظر سینمایی به چیزی فکر کنم، میتوانم افکارم را روی آن متمرکز کنم.» علاوه بر این، او روی این واقعیت متمرکز شد که: «نمایشنامه واقعاً یک داستان جنایی درباره زوجی بود که نقشه یک قتل را میکشند و حس کردم در منطقه امن و راحت خود قرار دارم.» از آنجایی که مکدورمندِ دارنده چهار اسکار بازیگری، مثل خود کوئن دهه هفتم زندگی را سپری میکند، ازدواج مکبث پیوند دو دلداده جوان و فعال نیست، بلکه اتحادی قدرتمند بین سن و تجربه به شمار میرود. جوئل اشاره میکند: «او لیدی مکبثی است که دوران بعد از یائسگی را میگذراند. او وارثی به دنیا نیاورده است. قرار نیست جانشینی به دنیا آورد و همین است که نقشی کلیدی و مرکزی دارد. از منظر شکسپیر این یک ازدواج خوب و مناسب است، چون آنها یکدیگر را دوست دارند. آنها یکهو تصمیم میگیرند نقشه یک قتل را بکشند، اما هی، این هم مشکلی نیست.» این نکته که چه کسی باید نیمه دیگر این زوج را بازی کند، برای کوئن یک نکته مسلم و قطعی از پیش تعیینشده بود. او میگوید: «به محض اینکه تصمیم گرفتیم فیلممان نسخهای مسنتر از زوج اصلی را ارائه خواهد کرد، به بازیگری که معاصر و همسنوسال فرانسس باشد، فکر کردیم. کدام هنرپیشه قرار است حریفی شایسته باشد و از منظر قدرت و توانمندی با او برابری کند؟ این لیست طولانی نیست.» مشخص شد که کوئن دنزل واشنگتن را حدود 40 سال زیر نظر داشته است؛ درست از زمانی که او نقشآفرینی این هنرپیشه بعداً مشهور را جزو گروه بازیگران نمایشنامهای در برادوی دیده بود. جوئل در اینباره میگوید: «با خودم فکر کردم این مرد کیست. عجب قدرتی روی صحنه دارد. چند سال قبل که با هم ناهار میخوردیم، درباره همکاری با هم در صورت فراهم شدن موقعیتی مناسب حرف میزدیم. وقتی موضوع این فیلم مطرح شد، او گزینهای بدیهی به نظر میآمد. یک بار ملاقات کردیم و گفتیم بیا انجامش دهیم.» مکبث در عین حال شانس همکاری با هنرپیشه زنی را که سالها ستایشش میکرد، در اختیار جوئل قرار داد. کاترین هانتر بازیگر انگلیسی تئاتر است که در نقش سه جادوگری که سرنوشت مکبث را پیشبینی میکنند، به شکلی خارقالعاده و مشوشکننده جلوی دوربین نقشآفرینی میکند. کوئن درباره توانایی او در نقشآفرینی میگوید: «ساخت این فیلم بدون حضور کاترین بسیار دشوار میشد. هیچکس قادر نیست با تغییر شکل فیزیکی، سطح جادویی کار او و تئاترگونگی غریبی که با خود به همراه میآورد، رقابت کند. میدانستم که کاترین استثنایی خواهد بود.» درواقع کوئن درباره فیلمبرداری صحنه مبهوتکنندهای از کاترین، جایی که برای اولین بار او را میبینیم، اشاره میکند: «ابتدا عوامل فیلم هر کاری داشتند، کنار گذاشتند و به مانیتورها نزدیک شدند. سپس تا جایی که امکان داشت، به صحنه نزدیک شدند. وقتی کاترین کارش را تمام کرد، آنچنان تشویقش کردند که گویا انفجاری رخ داده است. در این صحنه هیچ تمهید کامپیوتری (CGI) وجود ندارد. فقط کاترین است و گریم و لباسهایش و گستره شن.» جوئل برای تبدیل نمایشنامه به فیلمنامه از همین روش مشابه و قدیمی بهره گرفت و مدت زمانی را با دوست و همسایه خود هنفورد وودز که در کالج داوسن مونترال شکسپیر تدریس میکرد، گذراند. کارگردان میگوید: «از او خواستم تا چیزهایی را که نمیفهمیدم، برایم توضیح دهد. خط به خط نمایشنامه را خواندیم و پیش رفتیم. وقتی از او درباره معنی واژهای خاص سؤال میکردم، گاهی اوقات میگفت شوخی میکنی. پاداش پا گذاشتن به چنین دنیایی بسیار عظیم است. نمایشنامههای زیادی نیستند که بتوانند تا این حد عمیق شوند. هرچقدر بیشتر داخل آن شوید، هرگز نمیتوانید به انتهایش برسید.» بخشی از هدف کوئن از این فرایند دستیابی به فیلمنامهای بود که «تا حد امکان واضح و روشن و حتی برای آدمهایی از این دست قابل دسترسی باشد.» وقتی موضوع زبان شکسپیر به میان میآید، او به شکلی دراماتیک دستهایش را روی سینهاش بر هم میگذارد. کوئن برای اینکه همه عوامل را با خود همراه کند، خصوصاً با توجه به فیلمبرداری سریع 35 روزه، تمرینهای بسیار زیادی را برنامهریزی کرده بود. واشنگتن، مکدورمند و کارگردان ماهها با هم کار کردند و نمایشنامه را بارها و بارها خواندند و درباره آن صحبت کردند. سپس سه یا چهار هفته قبل از شروع فیلمبرداری کوئن از تمام هنرپیشههای فیلم خواست تا کنار هم قرار گیرند و «مثل یک نمایشنامه روی آن کار کنند.» او درباره روش کار خود میگوید: «هنرپیشهها لهجهها و پسزمینههای متفاوتی داشتند، چون آنها را از مکانهای مختلفی آورده بودیم. بنابراین مجبور بودیم یک هیئت یکپارچه متشکل از بازیگرها ایجاد کنیم تا بدین ترتیب همه متوجه شوند روی کدام نسخه کار میکنیم.» کوئن دیدگاه و ایدههایی به همین اندازه روشن درباره ظاهر استیلیزه و بهشدت متمایز پروژه داشت. این فیلم را فیلمبردار پیشکسوت کوئن، یعنی برونو دلبونل، زیر نظر ادوارد گوردون کریگ، طراح صحنه شهیر انگلیسی، به صورت سیاهوسفید و فیلمبرداری کرد و طراحی تولید آن را استفان دیچنت به عهده داشت. کوئن در اینخصوص میگوید: «هدف من هرگز رفتن به سمت رئالیسم و نسخه عاریت گرفتهشده از قصر نبود و حتی یک ذره به این کار علاقهای نداشتم. قرار بود چیزی از کار درآید که به یک رویا نزدیکتر است. میخواستم این فیلم بیش از هر چیز قطعهای از سینما باشد، اما در عین حال تئاتری بودن آن نیز حفظ شود و هیچگاه فراموش نکنید که در حال تماشای چیزی تئاتری هستید. همین نکته بود که کل فیلم، ازجمله فیلمبرداری سیاهوسفید آن را به سمت انتزاع سوق داد.» این فلسفه به چگونگی استفاده از اکسسوار صحنه نیز تسری پیدا کرد. کوئن در اینباره توضیح میدهد: «شیوه ما ساخت ساده و گرافیکی همه چیز بود. برونو[فیلمبردار] میگفت کار در این فیلم مثل یک هایکو است. اگر عناصر اول و دوم و سوم و... فیلم را کنار هم قرار دهید، میتوانید هر چیزی را که میخواهید بیان کنید، بگویید. هر چیز دیگری غیر از این باعث درهمریختگی و بینظمی است.»
منبع :latimes. com