فیلم آخر آرون سورکین، فیلمنامهنویس مجرب و تحسینشده آمریکایی که اخیراً کارگردانی دو فیلم را نیز به عهده داشته، ریکاردو بودن نام دارد. سورکین در این فیلم داستان دورانی پرفرازونشیب از زندگی هُنری لوسیل بال (تهیهکننده، بازیگر و کمدین آمریکایی) را روایت میکند. لوسیل بال همراه با همسرش دسی آرناز (خواننده و بازیگر اهل کوبا) در فاصله سالهای 1951 تا 1957 در سریال محبوب و پرطرفدار من عاشق لوسی ام بازی میکرد. در ادامه گفتوگویی کوتاه با آرون سورکین را خواهید خواند.
برای ساخت فیلم چه تحقیقاتی انجام دادید؟
تا جایی که میتوانستم، در مورد موضوع فیلم تحقیق کردم. هر کتابی که درباره لوسیل بال و دسی آرناز نوشته شده، مطالعه کردم. هرچند اکثراً کتابهای چندان خوبی نبودند. سپس کتاب خودزندگینامه دسی آرناز، به نام یک کتاب، را خواندم. بعد از خواندن این کتاب متوجه شدم که دسی داستانگویی قهار و فوقالعاده بود. سال 2015 تاد بلک در مورد ساخت این فیلم با من صحبت کرد. آن زمان قرار نبود کارگردانی فیلم را هم به عهده بگیرم. یک سال و نیم طول کشید تا با ساخت این فیلم موافقت کنم. بعد از نوشتن فیلمنامه قرار بر این شد که کارگردانی آن را نیز عهدهدار شوم. تاکنون هرگز فیلمنامهای ننوشتهام که پیشاپیش بدانم قرار است کارگردانی آن را نیز انجام دهم. هنگامی که ساختار داستانی را که قصد روایت آن را داشتم، مشخص کردم، دنبال کسی بودم که در سریال من عاشق لوسیام همکاری کرده باشد. مدتی گذشت و هیچکس را پیدا نکردم. انگار همه کسانی که در آن سریال کار کرده بودند، از دنیا رفته بودند. روزی ران هاوارد با من تماس گرفت. ران مدعی شد زمانی که سریال من عاشق لوسیام در استودیو ساخته میشده، آنها در استودیوی کناری مشغول ساخت نمایش اندی گریفیث بودند. آن زمان ران گاه و بیگاه به استودیویی که سریال من عاشق لوسیام در آن ساخته میشده، سر میزده است. چون بچهسال بوده و دوست داشته دشنامهای بزرگسالان را که در آن سریال کم نبوده، بشنود و یاد بگیرد.
جالبترین نکتهای که در مورد لوسیل بال نمیدانستید و حین ساخت این فیلم متوجه آن شدید، چه بود؟
نمیدانستم که لوسیل بال به کمونیست بودن متهم شده است. همچنین نمیدانستم که آرزو داشته خانه و خانوادهای از آنِ خود داشته باشد. خانه و خانواده چیزهایی بوده که لوسیل فقدانشان را حس میکرده و شوق و ذوق داشته آنها را به دست آورد. برایم جالب بود که جمله «عزیزم، من اومدم» اصلیترین و پرتکرارترین جملهای بوده که در سریال من عاشق لوسیام استفاده میشده است. دسی زمانی این جمله را میگفت که لوسی مشغول چیدن میز بود. میدانستم که باید فیلمم را با این جمله تمام کنم.
تحقیق درباره یک موضوع برای ساخت یک فیلم تلویزیونی با روند تحقیق برای ساخت یک فیلم سینمایی متفاوت است؟ یا روند تحقیق اساساً به فیلمی که قرار است ساخته شود، بستگی دارد؟
روند تحقیق به فیلمی که قرار است ساخته شود، بستگی دارد. ازجمله به اینکه فیلم داستانی است یا غیرداستانی. در مقام فیلمنامهنویس در آغاز نمیدانم باید پاسخ چه سؤالاتی را پیدا کنم. اغلب حین تحقیق درباره موضوع فیلم با کسانی صحبت میکنم که به نوعی از موضوع مورد نظر اطلاع و شناخت دارند. در ادامه کار به جایی میرسد که روند تحقیق را متوقف و نوشتن فیلمنامه را شروع میکنم.
مشارکت در ساخت یک فیلم سینمایی چه احساسی در شما برمیانگیزد؟
وقتی در جستوجوی پروژهای جدید هستم، به ژانر یا درونمایه فیلم چندان اهمیت نمیدهم. اینجور مواقع از خودم میپرسم: «آیا فرصتی فراهم است تا فیلمنامهای خوب و مقبول بنویسم؟» اگر جواب این سؤال مثبت باشد، در عرض چند دقیقه هیجان اولیهام تبدیل به اضطراب میشود!
برای پشت سر گذاشتن سد نویسنده (موانعی که مانع از ادامه روند نوشتن فیلمنامه میشوند) چه راهکارهایی دارید؟
همیشه هنگام نوشتن فیلمنامه با این مشکل مواجه میشوم. اینجور مواقع به خودم میگویم مشکلی در کار است و با گفتن این جمله خود را آماده احساس موقت بدبختی ناشی از مواجه شدن با سد نویسنده میکنم. رانندگی بیهدف و گوش دادن به موسیقیهایی که دوران نوجوانی به آنها گوش میدادم، جزو علایقم است. در این شرایط این علایق را پیگیری میکنم تا اوضاع کمی آرام شود. همچنین با صدای بلند با خودم حرف میزنم و مشاجره میکنم. هنگامی که مشغول ساخت سریال بال غربی( The West Wing) بودم، همسایهام (اسکات ساسا) میگفت: هر روز صدایت به گوشم میرسد که همچون دیوانهها با خودت حرف میزنی.
برای نوشتن کدامیک از فیلمنامههایی که تاکنون نوشتهاید، بیش از آثار دیگرتان سختی کشیدهاید؟
نوشتن هیچکدام از فیلمنامههایی که تابهحال نوشتهام، آسان نبوده است. ولی میتوانم ادعا کنم که نوشتن فیلمنامه برای سریالهای تلویزیونی بسیار سختتر از خلق فیلمنامه برای یک فیلم سینمایی است. تاکنون فیلمنامه چهار سریال تلویزیونی را نوشتهام. وقتی مشغول نگارش فیلمنامه برای یک فیلم سینمایی هستم، میتوانم در صورت بروز مشکل با تهیهکننده یا کارگردان تماس بگیرم و آنها را مجاب کنم زمان بیشتری در اختیارم بگذارند. ولی این امکان هنگام نوشتن فیلمنامه یک سریال تلویزیونی فراهم نیست. اگر به هر دلیل از نوشتن فیلمنامه یک سریال تلویزیونی راضی نباشید، مجبورید کار را ادامه دهید. از سوی دیگر، اذعان میکنم که برای من اساساً سختترین فیلمنامه همیشه آخرین فیلمنامهای است که مشغول نوشتن آن هستم.
آیا روش شما برای شخصیتپردازی شخصیتهای زن نسبت به شخصیتهای مرد داستان متفاوت است؟
خیر. صرفاً به قصد و انگیزه شخصیتهای داستان اهمیت میدهم و موانعی را در نظر میآورم که شخصیتها باید برای رسیدن به هدفی که در نظر دارند، آنها را پشت سر بگذارند. به این فکر میکنم که آیا شخصیتها سرانجام موفق میشوند بر مشکلاتی که در مسیر رسیدن به خواستههایشان با آنها مواجه میشوند، غلبه کنند یا نه.
آیا طرح کلی موضوعاتی را که در ارتباط با یک فیلمنامه در نظر دارید، آماده میکنید؟
خیر. من از کارتهای راهنما استفاده میکنم. مثلاً وقتی در مورد صحنه آغازین یک داستان ایدهای به نظرم میرسد، آن ایده را روی کارت راهنما مینویسم و به تخته مخصوص این کارتها میچسبانم. بدین سان گام به گام پیش میروم. از این نظر نوشتن فیلمنامه مانند استفاده از چراغقوه برای پیش رفتن در مسیری ناشناخته است.
در حال حاضر مشغول همکاری در چه پروژهای هستید؟
بعد از مدتهای مدید، نمیدانم فیلمنامه بعدیام چه خواهد بود.
برای شما نوشتن کنش هیجانانگیز است یا خستهکننده؟
هر دو. 90 درصد روند نوشتن فیلمنامه برایم عذابآور است. 10 درصد خوشایند زمانی است که آنچه در نظر داشتم، محقق شده است. این 10 درصد به آن 90 درصد میارزد.
منبع: www.scriptmag.com