با افزایش روزافزون خطر در جهان و جنگهای حزبی روزمره در واشنگتن، نباید تعجب کرد از اینکه تریلر سیاسی دوباره رواج پیدا کرده است. آرگو، پل جاسوسها و حتی کاپیتان آمریکا: سرباز زمستانی... همگی به شیوه خاص خودشان تریلر سیاسی به شمار میآیند. اگر شما از طرفداران این نوع فیلمها هستید، احتمالاً متوجه شدهاید که چنین فیلمهایی مجموعه قواعد خاص خود را دارند. آنها به بسیاری از قراردادهای تریلرهای معمول پایبندند، اما از جهات مهم دیگری، وجودی کاملاً مستقل دارند.
ویژگی مهمی که در تریلر سیاسی اخیر، گزارش، مشهود است، اظهار نظر صریح راجع به دنیای مدرن است. نکته ویژهای که در آن میبینیم، این است که فیلم با بازی آدام درایور در نقش محققی که به بررسی دکترین شکنجه در دولت جورج و. بوش میپردازد، قصد دارد هم به عنوان قصهای مهیج و هم به عنوان سرمقالهای گزنده عمل کند که زیادهرویهای حکومت را محکوم میکند. فیلمسازها آشکارا میخواهند مخاطبان با بالا آمدن تیتراژ پایانی، احساس «بیداری» کنند و شهروندان فهیمتری شوند. در گذشته، چنین فیلمهایی را اغلب «فیلمهای پیامی» مینامیدند و در واقع، تریلرهای سیاسی عموماً چیزهای زیادی به خورد مخاطب میدهند تا دربارهشان فکر کند. آنها به همان اندازه که به عواطف و غرایز مربوطاند، به عقل و اندیشه نیز هم.
اگرچه تنش محسوس به همراه غذایی برای اندیشه ظاهراً به طور عمده بخش اصلی تریلرهای سیاسی آمریکایی هستند، اما میتوان آنها را در همه انواع تریلرهای سیاسی فوقالعاده نیم قرن اخیر در بسیاری از کشورها ببینیم. شاید به این خاطر که آزادی مطبوعات ما رازهای مگوی فراوانی را آشکار کرده که در طول زمان باید نسبت به آنها بیمناک بود. اهمیتی ندارد؛ فیلمهایی مانند کاندیدای منچوری، زِد، سه روز کندور، نمای پارالاکس[1]، همه مردان رئیسجمهور، جیافکی، نیمه مارس، راز در چشمهایشان و نویسنده پشت پرده ممکن است از کشورهای مختلفی باشند و در زمینههای مختلفی به کشف سیاست بپردازند، اما همه آنها شباهتهای فراوانی نیز دارند.
در واقع، در بیشتر تریلرهای سیاسی پنج ویژگی بارز موجود است که هم برای سرگرم کردن و هم ترساندن مخاطب طراحی شدهاند.
1. قهرمان آدم سیاسی نیست، ولی این امر دیری نمیپاید
در تریلرهای سیاسی، قهرمان تقریباً همیشه آدمی است با گذشتهای پاک، بیگانهای که به دنیای آدمهای بانفوذ کشیده میشود. همین که به درون این حریم وارد شد، به توطئهای شرورانه پی میبرد؛ توطئهای که نهتنها قانون را میشکند، بلکه همچنین تهدیدکننده کشور نیز هست. در پایان داستان، این قهرمان غیرسیاسی، بیطرف و منطقی، به «مبارز آزادیای » بدل میشود که جان خود را به خطر میاندازد تا حقیقت را آشکار کند. در فیلم گزارش ساخته اسکات ز. برنز، این شخصیتْ دانیل جونز (آدام درایور) است، آدمی حقیقی که در دوره ریاستجمهوری بوش و اوباما، مشاور سناتور دایان فاینشتاین (آنت بنینگ) بود. در آغاز، جونز آدمی آرام و منطقی است که به اندازه گروه کوچکی که به ریاست او مسئولیت بررسی شایعههای مربوط به شکنجه غیرقانونی را دارد، عملگراست. اما هنگامی که گروه جونز به حقایق شوکآور بیشتر و بیشتری درباره «فنون بازجویی تقویتشده» کشورمان پی میبرند که بعد از حوادث تروریستی 11 سپتامبر به کار برده شدهاند، خونش به جوش میآید. هنگامی که جونز از روشهای غیرانسانی سازمان سیا و چراغ سبز بسیاری از مسئولان حکومتی آگاه میشود، به وحشت میافتد. او با غوغایی که به پا میکند، پا روی دم خیلیها میگذارد و تحقیقات، و در واقع، زندگیاش، به خطر میافتد. باور او به نظام و حتی به فاینشتاین تضعیف میشود. وحشتناک است و قلب آدمی را به درد میآورد. چشم گشودن جونز به حقیقتْ منحنی شخصیتی فوقالعادهای را برای داستان خلق میکند.
2. خطرات قوانین جامعهاند
در فیلم گزارش، جستوجوی جونز برای حقیقت چه چیز را در معرض خطر قرار میدهد؟ البته که قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، و چراکه نه؟ اگر تریلری سیاسی کار خود را انجام دهد، حکومت و قوانینش باید به خطر بیفتند.
در فیلم همه مردان رئیسجمهور (1976) ساخته آلن ج. پاکولا، تحقیق درباره ماجرای استراق سمع در هتل واتر گیت به دفتر رئیسجمهور و کسانی که مستقیماً زیر نظر ریچارد نیکسون کار میکنند، منتهی میشود. این تحقیقات را دو تن از روزنامهنگاران واشنگتن پست یعنی باب وودوارد (رابرت ردفورد) و کارل برنشتاین (داستین هافمن) هدایت میکنند. مواجهه این دو آدم معمولی و مبارزهشان با قدرتهای بزرگ همانند نبرد داوود و جالوت است. در پایان، وودوارد و برنشتاین پرده از فساد کابینه نیکسون برمیدارند و رئیسجمهور ایالت متحده را وامیدارند با شرمندگی از سمت خود کنارهگیری کند. کار آنها از آمریکا در برابر رهبری که در بیحرمتی به قوانین کشور شرم و حیا را کنار گذاشته بود، محافظت کرد. فیلمی که به ماجراجویی این دو روزنامهنگار پرداخت، به یکی از بهترین فیلمهای دهه 70 بدل شد.
3. بازیگران مکمل مورد اعتماد نیستند
یکی از بهترین بخشهای نویسنده پشت پرده (2010) ساخته رومن پولانسکی، شیوهای بود که در آن داستان به اشاره میگفت تقریباً تمام آدمهایی که ایوان مکگرگور نویسنده [نویسنده بینام فیلم با بازی ایوان مکگرگور-م]با آنها روبهرو میشد، احتمالاً انگیزههای سوء و پنهانی دارند. داستان درباره تلاشهای این نویسنده است تا به صورت ناشناس خاطرات نخستوزیر انگلیس، با بازی پیرس برازنان، را بنویسد، اما این کار به مسئله تهدیدکننده جان او تبدیل میشود. نویسنده پیشین مرگی مرموز داشته و مکگرگور هر چه بیشتر میکاود، بیشتر به نظر میرسد که قربانی بعدی خود اوست. چه کسی نمیخواهد داستان نخستوزیر برملا شود؟
پولانسکی برای پیرنگ پر از حیله و نیرنگ فیلم، با هوشمندی بازیگرانی را برای نقشهای مکمل به کار گرفته بود که این حیله و فریب را در نقششان بهخوبی القا میکردند. کیم کاترال در نقش مشاور اول نخستوزیر، که به خاطر بازی در نقش سامانتای بیاخلاق، در سریال سکس و سیتی، به شهرت رسیده بود، بیدرنگ به مظنونی احتمالی بدل میشود. اولیویا ویلیامز، در نقش همسر نخستوزیر، در دوران بازیگری خود نقشهای منفی فراوانی بازی کرده بود. حتی جان برنتال، در نقش کارگزار ادبی مکگرگور نویسنده، شخصیتی غیرقابل اعتماد را به تصویر میکشد، که با چشمان سیاه و چهره خشنش این حس را بیشتر القا میکند. این انتخاب هوشمندانه بازیگران باعث میشد همگی مظنون به نظر بیایند، گو اینکه خیلی از آنها چیزی بیش از نخود سیاه نبودند.
4. مخبری حل معما میکند
جیافکی، تریلر سیاسی الیور استون محصول 1991، داستان تلاشهای دادستان نیو اورلئانز، جیم گریسون (کوین کاستنر)، را به تصویر میکشد که میخواهد ثابت کند پشت قتل پرزیدنت جان اف. کندی در 1963 توطئهای نهفته بود. او میخواهد سیا، گنگسترها، حامیان کوبا، کلی شاو تاجر اهل دالاس و مالک کلوب شبانهای به نام جک روبی را به این ترور پیوند دهد، اما در اثبات ظن خود با مشکلات فراوانی روبهروست. در پرده سوم، مخبری با او تماس میگیرد و تمام قطعات جورچین با هم چفت و بست میشوند. تقریباً تمام تریلرهای سیاسی چنین شخصیتی و چنین لحظه «یافتم، یافتم» را شامل میشوند. در فیلم جیافکی این مخبر مأمور سابق سیاست که با نام آقای ایکس معرفی میشود. نقش او را دونالد ساذرلند بازی میکند و در یکی از آزاردهندهترین تکگوییهای دنیای فیلم، ایکس دقیقاً توضیح میدهد چگونه تمامی این گروهها با هم نقشه میچینند تا سیوپنجمین رئیسجمهور آمریکا را به قتل برسانند. در دنیای واقعی، گریسون هیچگاه با مأمور سیا، فلچر پراوتی، که ایکس بر مبنای او خلق شده، دیدار نکرد، مگر چندین سال بعد از باختن پرونده. بدتر اینکه بخشهای عمدهای از داستان پراوتی با هم نمیخوانند. بااینحال، به رغم همه اینها، فیلم استون باور بسیاری از آمریکاییان را مبنی بر اینکه لی هاروی اوزوالد صرفاً «مرد مسلح دیوانهای» نبود، رسماً بازگو کرد و بهکارگیری شخصیت مخبر در داستان اثری تعیینکننده در تقویت این باور داشت. چیزی مشابه این در پرده سوم تهدید فوری و آشکار[2] ، باغبان وفادار و سیریانا و بسیاری از تریلرهای سیاسی دیگر رخ میدهد. در چنین قصههایی، قهرمان تا اندازهای بی یار و یاور است و مخبر معمولاً زمانی سر میرسد که همه چیز از دست رفته است. چنین شگردی پرده سوم پرسروصدایی را تضمین میکند که تمامی گرههای بسته داستان را میگشاید و تمامی دیوانگیهایی که قهرمان داستان مجبور بود با آنها دست به گریبان شود تا داستان خود را بازگو کند، توجیه میکند.
5. تریلرهای سیاسی بهندرت پایان خوش دارند
به رغم نبرد شرافتمندانه، شخصیتهای اصلی در بیشتر تریلرهای سیاسی برنده نمیشوند، و اگر هم پیروز شوند، پیروزیشان محدود است. در تریلر سیاسی فرانسوی- الجزایری زد (1969) ساخته کوستا گاوراس، قاضی دادگاه (ژان- لویی ترینتینیان) دو شبهنظامی و چهار مسئول رده بالای نظامی را به قتل صلحطلبی یونانی محکوم میکند، اما از سمت خود کنار گذاشته میشود و توطئهگران به حکمهایی سبک محکوم میشوند. در پایان فیلم سه روز کندور (1973) ساخته سیدنی پولاک، مأمور سیا (رابرت ردفورد) با داستانی که تحویل نیویورک تایمز میدهد، چند آدم بد را معرفی و رسوا میکند، اما مجبور است متواری شود، بیآنکه حتی مطمئن باشد آیا تایمز داستانش را منتشر میکند یا نه. بدتر از آن، در فیلم نمای پارالاکس (1974) ساخته آلن جی پاکولا، خبرنگار جسور جوزف فرِیدی (وارن بیتی)، ثابت میکند پشت ماجرای ترور یکی از نامزدهای ریاستجمهوری توطئهای نهفته، اما تمامی مدارکش نابود و همه شاهدانش کشته میشوند. پس از آنکه خود او نیز کشته میشود، ارتکاب بعضی از این قتلها را، به دروغ، به او نسبت میدهند. در بسیاری از تریلرهای سیاسی هیچ کار خوبی بدون مجازات نمیماند.
ممکن است برخی به دلیل اینکه تریلر سیاسی چهره این حزب سیاسی یا آن یکی را خراب میکند، یا به این دلیل که پایان خوشی ندارد، در برابر این ژانر مقاومت کنند، اما مثل این میماند که آثار شکسپیر را به خاطر خون و خونریزیشان، یا فیلمهای مارول را به خاطر بازگرداندن شخصیتهای مرده از طریق سفر در زمان نپسندید. درام درام است و سینمای مهیج سینمای مهیج، غیر از این است؟
تریلرهای سیاسی نهتنها پایانههای عصبی مخاطبان را تحریک میکنند، بلکه لبهای پیشانیشان را نیز همینطور. چنین سفری ممکن است حتی مخاطبان را برانگیزاند تا در دنیای خودشان نقش فعالانهتری ایفا کنند و برای ایجاد تغییر دست به کنش بزنند؛ فیلمی سرگرمکننده و در عین حال انگیزهبخش که شما را «به کنش فرا میخواند»، نظرتان چیست؟ آیا بازی دو سر بُردی نیست؟
[2] Clear and present danger