فیلمنامهنویس و کارگردان: آرون سورکین، تهیهکننده: تاد یلک، مدیر فیلمبرداری: جف کرونن وث، تدوین: آلن بامگارتن، موسیقی: دانیل پامبرتن، بازیگران: نیکول کیدمن، خاویر باردم، جی. کی سیمونز، نینا آریاندا، ژانر: درام/ زندگینامه، تاریخی، محصول 2021 آمریکا، 131 دقیقه، درآمد فروش: 450000 دلار، پخش از آمازون استودیوز
خلاصه فیلم: 1939، لوسیل بال بازیگر جوان 28 ساله و بااستعدادی است که از 14 سالگی وارد دنیای هنر شده، اما هنوز نتوانسته نقش مهمی را در هالیوود بگیرد. او بازیگر قراردادی آر.کی.او است و همواره در فیلمهای درجه بی حضور دارد. لوسی سر فیلم تعداد زیادی دختر با دسی آرناز، بازیگر و خواننده کوبایی 22 ساله، آشنا میشود و آن دو خیلی زود با هم ازدواج میکنند.
آنها خانهای در هالیوود میخرند و دسی که خوانندهای موفق است، هر چند وقت با گروهش به تور میرود و لوسی همچنان به کار بازیگری ادامه میدهد. دسی بعد از خدمت در جنگ جهانی و بازگشت به هالیوود کار موسیقی را دوباره از سر میگیرد و باز هم موفق عمل میکند و دسی مجبور میشود برای مقابله با بیتوجهیهای گاه و بیگاه دسی او را در تورهایش همراهی کند.
سرانجام در 1942 نقش اول فیلم خیابان بزرگ به لوسی میرسد و فیلم فروش متوسطی میکند، اما مورد توجه منتقدان قرار میگیرد. آر.کی.او بعد از این فیلم قراردادش را با لوسی لغو میکند و لوسی در رادیو مشغول به کار میشود. او در نمایش رادیویی شوهر مورد علاقه من میدرخشد و نمایش مورد توجه قرار میگیرد.
نمایش رادیویی توجه سیبیاس را جلب میکند و فیلیپ موریس به لوسی پیشنهاد میدهد بر اساس نمایش رادیویی، نمایش تلویزیونی با بازی لوسی ساخته شود. لوسی قبول میکند، اما شرط میگذارد که دسی نیز باید نقش همسرش را بازی کند، اما مدیران در ابتدا قبول نمیکنند، چراکه دسی اسپانیاییتبار است. اما دسی برای نجات ازدواجش میخواهد همسرش را در کنار خودش داشته باشد.
در 1953 این نمایش که حال با نام من عاشق لوسی هستم حسابی معروف شده است، هر هفته از تلویزیون پخش میشود و 60 میلیون بیننده دارد. دسی با ایده سه دوربین فیلمبرداری این امکان را برای بینندگان ساحل شرقی فراهم کرده است تا نمایش را به طور زنده ببینند. لوسی برای کار اهمیت بالایی قائل است و روی جزئیات وسواس دارد. همراهان او در این نمایش ویویان ونس و ویلیام فراولی هستند که در داستان همسایههای او هستند.
خبر میرسد که لوسی در 22سالگی در فرمی عضویت در کمونیسم را تیک زده است و همین امر پای لوسی را به کمیته تحقیق و تفحص میکشاند. لوسی به دسی میگوید که بعد از دست دادن پدر و مادرش این پدربزرگ هنری بوده است که از او مراقبت کرده و صرفاً به خاطر او آن تیک را زده است و هیچوقت کمونیست نبوده و هیچ فعالیتی نداشته است. این خبر هنوز به گوش روزنامهها نرسیده است و فشار روی لوسی و همکارانش زیاد است. لوسی یک هفته تمام به کمیته میرود و درنهایت تبرئه میشود.
در این میان لوسی و دسی به گروه نمایش خبر میدهند که لوسی حامله است و پیشنهاد میدهند که در نمایش نیز او واقعاً باردار باشد، اما مدیران موافق نیستند و میگویند که هیچکس دوست ندارد زن حاملهای را در تلویزیون ببیند. اما دسی روی حرفش اصرار دارد. دسی چند شب در هفته را در قایق کارتبازی میکند و شبها نیز همانجا میخوابد و این موضوع لوسی را اذیت میکند. لوسی باز به دسی مشکوک است و برای نجات ازدواجش به همه میگوید این دسی است که شخصیت کلیدی این نمایش است و همه تصمیمها را میگیرد. او حتی از کارگردان جس میخواهد تا عنوان مدیر اجرایی را به دسی بدهد.
شب اجرای نمایش روزنامه عصر با این خبر که لوسی کمونیست است، منتشر میشود. پخش این موضوع میتواند بهشدت به نمایش آسیب برساند. دسی به لوسی میگوید که او چند خبرنگار را دعوت کرده است و تصمیم دارد پیش از نمایش روی صحنه برود و موضوع را توضیح بدهد و اینکه او آن تیک را اشتباهی زده است. لوسی میگوید که آن یک اشتباه نبوده است، اما دسی قبول نمیکند، چراکه این اعتراف به معنی پایان کار و نمایش آنهاست. دسی روی صحنه میرود و در حضور خبرنگاران موضوع را به تماشاچیهای حاضر در سالن توضیح میدهد و حتی با مأمور افبیآی، جی ادگار، تماس میگیرد و او تأیید میکند که لوسی هیچ پروندهای ندارد و تبرئه شده است. تماشاچیان برای لوسی دست میزنند. لوسی پیش از آغاز نمایش دستمالی را با رد رژ لب به دسی نشان میدهد و دسی میگوید که این جای رژ لب اوست، اما لوسی دستمال دیگری را نشان میدهد و میگوید که این رد رژ لب اوست. نمایش اجرا میشود، اما در صحنه آغازین لوسی برای چند لحظه تمرکزش را از دست میدهد و صحنه را تکرار میکنند.
لوسی بال بعد از اجرای آخرین نمایشش در 1960 از دسی طلاق میگیرد.