در مقالات گذشته، ماجرای رویارویی ابلیس با حضرت ایوب(ع) را بیان کردیم و حال تصمیم داریم به حضور ابلیس در ماجراهای مربوط به پیامبر اعظم(ص) و سرنوشت مسلمانان بپردازیم. هرچند در مورد پیامبران الهی پیش از اسلام نیز امکان سخن گفتن در اینباره با تفصیل بیشتر بود.
ابلیس و اسلام
در روایات اسلامی در چند مورد به اندوه عمیق و نالههای ابلیس اشاره شده است. قاعدتاً هر پیامبری که متولد میشد، ابلیس گرفتار اندوه و یأسی عظیم میشد و به گوشهای میخزید. اما از امکان تأثیرگذاری بر پیروان ادیان نیرو میگرفت. یأس از تأثیرگذاری بر انبیا و اولیا و امید به ضعفهای پیروان ادیان الهی و غرور آسیبدیده هزاران سالهاش در او نیرویی عظیم را به وجود میآورد که نتیجهاش صبوری بسیار در ایجاد انحراف با استفاده از شبهات، شهوات و بدعتهاست. اگر لباس تقوا بر اندام کسی میلیونها گره داشته باشد، ابلیس به باز کردن گره به گره این لباس با صبوری بسیار میاندیشد و اقدام میکند. درباره حضور ابلیس در ماجراهای پیش و پس از نبوت پیامبر اعظم(ص) به تعدادی از آنها که نقاط عطف مهم و تأثیرگذار در سرنوشت مسلمین است و ابلیس در این ماجراها نقشی اساسی ایفا کرده است، خواهیم پرداخت. یکی از مقاطع بسیار مهم و سرنوشتساز در تاریخ اسلام شبی است که به لیلهالمبیت معروف شده است. در این موارد به تفصیل سخن خواهیم گفت، اما ابتدا از ماجراهای مربوط به تولد و زندگانی آن حضرت تا پیش و پس از بعثتشان چند ماجرا را برایتان نقل میکنم.
بنا بر بعضی از روایات وقتی که ابلیس متوجه تحولاتی عظیم در عرش الهی شد، به شیاطین فرمان جستوجو داد و درنتیجه فهمید که پیامبر آخرالزمان متولد شده است. این خبر باعث شد ابلیس بلندترین و جانکاهترین فریادش از یأس و اندوه را بکشد و برای مدتها به انزوا برود. اما دسیسهها برای جلوگیری از تولد دین آخرالزمان متوقف نشد. پیشگوییهای عجیب ولی متعدد نشان داده بود که مکه و مدینه مرکز تحولاتی بزرگ در سرنوشت بشریت خواهند بود. حضور یهودیانی که در مدینه و اطراف آن اقامت کرده بودند، بر اساس همین پیشگوییهای کتب مقدس پیشین و سیاستهای ابرقدرتهای زمانه بود که برایتان نقل خواهم کرد. همین پیشگویی را سیف بن ذی یزن، پادشاه حمیری یمن، که با کمک ایرانیان بر حبشیان پیروز شد، برای عبدالمطلب، جد رسول اعظم، بیان کرد و آن را مستند به کتابی کهن میدانست که در اختیارش بود و آن را از همگان حتی اطرافیانش پنهان کرده بود. او به عبدالمطلب توصیه کرده بود که از فرزندی که در تهامه به دنیا خواهد آمد و سروری خواهد یافت، مراقبت کند. بهخصوص به دشمنی یهودیان و حتی بعضی از اعراب توجه داشته باشد تا گزندی به او نرسد. حتی شاهپور ذوالاکتاف هم در هنگام حمله به عراق در پاسخ به پیرمردی از قبیله بنیتمیم که پرسیده بود برای چه به ما حمله کردهای؟ گفته بود که ما پارسیان از پیشینیان شنیدهایم که اعراب بر ما مسلط خواهند شد. (مروج الذهب) بخشی از این تلاشها برای به قتل رساندن رسول خدا(ص) در فیلم محمد رسولالله(ص) ساخته مجید مجیدی به تصویر کشیده شده است. اما ماجرای جلوگیری از تولد و بعثت پیامبر اعظم(ص) فقط طرحی محدود به زمان و مکان محدود نبوده است، بلکه آنچه بنا بود اتفاق بیفتد تا دین جدیدی ظهور نکند، ناشی از نقشهای عظیم بود که دو قطب بزرگ آن زمان، یعنی ایران و روم، در طراحی و اجرای آن نقش داشتند. سخن گفتن از این طرح بزرگ و به تعبیر قرآنی آن– در سورههای فیل و ایلاف – کید عظیم، نیازمند بیان جزئیات بسیاری از تاریخ است که باید از منظری بالاتر از روابط انسانی در یک محدوده جغرافیایی و زمانی محدود روایت شود. به عبارت دیگر، این کشمکش را باید در سطح هستی مشاهده کرد و باید به این پرسشهای تاریخی پاسخ داد که چرا رومیان فرزندان اسحاق را از سرزمینهای سرشار از سرسبزی و نعمت به سنگلاخهای شبه جزیره حجاز راندند و شاهپور ذوالاکتاف فرزندان اسماعیل را از میان اعراب به همان منطقه کوچاندند؟ این دو ابرقدرت زمانه قصد جلوگیری از تحقق کدام تحول و حادثه بزرگ را داشتند؟ در این زمینه برای اینکه اندکی از این راز بزرگ آشکار شود، توجه شما را به بخشی از خطبه قاصعه در نهجالبلاغه و تفسیر سورههای فیل و ایلاف به روایت علی صفایی حائری جلب میکنم. این بخش آنچنان مهم و شگفتانگیز است که ابایی از تفصیل آن نخواهم داشت تا گستره این کشمش دراماتیک عظیم را که قبلاً به آن اشاره داشتهام، نشان دهم و معلوم شود که حتی کسرای ایران و قیصر روم نیز در این طرح بزرگ مهرههایی هستندکه ابلیس آنها را در صفحه تاریخ بشری به حرکت درمیآورد. صفایی حائری با استناد به قرآن و روایات و نهجالبلاغه و بعضی از کتب تاریخی مانند مروج الذهب به تفسیر این دو سوره و رفع ابهامات آن پرداخته است. در نقل این مطالب از طرح بخشهای عربی آن برای ایجاد اختصار در نقل خودداری میکنم، اما ضروری است لااقل ترجمهای از این دو سوره را بیان کنم.
«آیا ندانستهای که پروردگارت با آن فیلسواران چه کرد؟ آیا ترفندشان (کیدشان) آنان را در بیراههای که در آن قرار داشتند، بازنگرداند؟ و بر بالای سرشان فوج فوج پرندگان را فرستاد. پرندگانی که بر آنان سنگهایی از سجیل میافکندند. بدینگونه خداوند آنان را همچون برگهای موریانهخورده کرد. خداوند برای اینکه قریش به الفت برسند، آنان را با کوچ کردن مأنوس کرد تا در زمستان و تابستان سفر کنند. پس باید خداوند این خانه (کعبه) را بپرستند، همان خدایی که آنان را از گرسنگی نجات و به آنان غذا داد و از ترس به آنان ایمنی بخشید.» (ترجمه تفسیری المیزان)
حتی از ترجمه این دو سوره هم میتوان فهمید که بین ماجرای حمله ابرهه به مکه و ایجاد الفت و امنیت برای قریش رابطه وجود دارد. اما این رابطه چیست. ناگزیر باید به طور اجمالی به شأن نزول سوره فیل اشاراتی داشته باشیم. مقارن تولد پیامبر اکرم(ص) دنیا به طور مستمر در طول هفت قرن شاهد رقابت و بعضاً کشمکش دو امپراتوری ایران و روم بوده است. و همواره سرزمینهای حائل بین ایران و روم بین این دو ابرقدرت به دلایل مذهبی، سیاسی و اقتصادی دست به دست میشده است. یکی از این سرزمینهای حائل سرزمین یمن بوده که مدتی را تحت اشغال حبشیهای مسیحی بوده که همپیمان روم بودهاند. ابرهه، پادشاه یمن، از سرداران حبشی بوده که با شکست حمیریان به حکومت رسیده بود. آنچه در اغلب تفاسیر قرآن آمده، حاکی از این ماجراست که ابرهه در صنعا کلیسایی بزرگ را بنا کرده بود تا به وسیله آن از رفتن اعراب به مکه جلوگیری کند. گفته شده است که یکی از اعراب به این مکان بیحرمتی کرده و همین باعث لشکرکشی ابرهه به همراه تعدادی فیل به مکه شده که شهری بیدفاع بوده است. در کشور خود ما این ماجرا با انیمیشن روایت شده است. اما پژوهشهای متأخر، ازجمله مقالهای نوشته حمید آریان با عنوان لشکرکشی ابرهه به مکه به روایت تاریخ و قرآن، در فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش (1384 شماره 7)، نشان میدهد که این ماجرا نقشهای از پیش طراحیشده و بیشتر با انگیزههای مذهبی برای نابودی کعبه و پیشگیری از ظهور اسلام اتفاق افتاده است. نگارنده نیز معتقد است که این هجوم که بهراحتی میتوانست به ویرانی کعبه و قتل عام قریش منجر شود، فقط در چهارچوب کشمکش دائمی میان نیروهای خیر و نیروهای شر که اساس دراماتیک سرنوشت بشری است، رخ داده است. برای روشن شدن این مطلب به بخشهایی از تفسیر تطهیر با جاری قرآن نوشته مرحوم علی صفایی حائری(ره) که به تفسیر جزء سیام قران کریم اختصاص دارد، توجه فرمایید. صفایی حائری کلید فهم این دو سوره را رازگشایی از واژه کید میداند. شیوه تفسیری صفایی ابتدا با طراحی تعدادی پرسش آغاز میشود. پرسشهایی از معانی واژهها و ترکیبها و پرسشهایی از متن. او تفسیر این دو سوره را نیز همینگونه شروع میکند. البته به ناگزیر فقط به منتخبی از این پرسشها خواهیم پرداخت تا سطح کشمکشی که بین شیاطین جنی و انسانی از یک سو و خداوند متعال و نیروهای رحمانی از سوی دیگر جریان دارد، آشکارتر شود.
«این دو سوره با این تأکید و اقرار و با این شروع مهاجم و ادامه پرابهام، چه پیامی دارد و چه کسانی را منظور گرفته؟ آیا فقط آنهایی را که از این حکایت عجیب و عذاب شگفت خاطرهای دارند و از آن تعذیب، بهره الفت گرفتهاند؟ با این کیفیت {کَیفَ فَعلَ رَبُّک} میتواند از لطافت و آگاهی و قدرت و حکمت و رحمت و رأفت حق نشان باشد و عبودیت این رئوف رحیم حکیم قدیر خبیر لطیف را در سرزمین وجود انسان، در قلب و عقل، در جسم و جان او بنشاند و به او غنا و امن را بچشاند تا در برابر کیدها و نقشهها و طرحهای نیرومند که میخواهند، از پراکندهسازیها و دستهبازیها بهره بگیرند و تمامی محورهای انس و الفت را از بنیاد برآورند. همچون عبدالمطلب آرام و امین، بیالتهاب و دغدغه، حتی در هنگام ضعف و تنهایی، چشمانتظار عنایت رب باشد. راستی خدا چگونه امن و غنا را در دلها میریزد، که بیخیال فیل و فیلبان، پیرمردی با چشم نابینا، میبیند دسته دستههای سپاه مهاجم را و میشنود صدای بالها را و انتظار میکشد لحظه مصاف را؟ هنگامی که بر پادشاه وارد میشود، آنقدر بزرگ و عزیز است که اگر بازگشت آنها را بخواهد، خواستهاش برآورده میشود، ولی شترهای به غارت رفتهاش را میخواهد و هنگامی که تحقیر نگاه و سنگینی کلام پادشاه را میشنود و میفهمد، آنچنان جواب میدهد که از آنچنان بزرگی سزاوار است. و ضربهای میزند که پیش از سنگهای سجیل، ریشه آنها را میلرزاند. عبدالمطلب از مترجم میخواهد که بگو «اَنَا رَبُّ الاِبل و لِلْبَيْتِ رَبّ يَمْنَعُكَ» بگوید که من خداوند شترهای به غارت رفتهام و خانه امن و کعبه رب و حرم الله هم خداوندی دارد که جلوگیر تو خواهد بود. راستی که دلهای سرشار و امین، حتی در هنگام ضعف و تنهایی، آنقدر عزیز هستند که دشمن مسلط را بلرزانند و آنقدر آرام هستند که توفان به پا کنند، و آنقدر مطمئن هستند که پایین کوههای مکه در انتظار فعل رب و کیفیت کار حق باشند. عبدالمطلب از همراه میپرسد: آیا چیزی نمیبینی؟ و او بهخوبی نمیبیند و دوباره میپرسد تا همراه میگوید که از طرف دریا سیاهیهایی نزدیک میشوند و میشنود که بیشتر نگاه کن و بیشتر نگاه میکند تا آنکه از دسته دستههای پرندهها خبر میدهد و پیرمرد با اطمینان میگوید که همانها هستند و همانها بودند که پیرمرد امین میگفت. پرندگانی که با سنگهایی از سجیل آنان را زدند.» (صص 433 تا 435) درنتیجه پای ابرهه و فیلهایش به مکه نرسید و چون برگهای موریانهخورده بر زمین ریختند. اما هنوز و صرفاً با دانستن این شأن نزول رازهای این ماجرا آشکار نشده است، بلکه باید آن طرح و نقشه عظیم که با سرنوشت کل بشریت گره خورده است و قرآن از آن با واژه کید یاد میکند، رمزگشایی شود.
صفایی حائری مینویسد: «کید، این کیدی که خدا بر شکستن و به هم زدنش اقرار میگیرد، میتواند کلید فهم این دو سوره فیل و ایلاف باشد؛ چون با شکستن این کید و نابودی صاحبانش، خداوند پراکندهها را جمع کرده و آنها را به سفرهای زمستانی و تابستانی راه داده و به غنا و سرشاری و به امن و اطمینان رسانده است. آیا این کید عظیم، همین تخریب کعبه به تلافی آتشسوزی در خانه رقیب کعبه، یا به تلافی اهانت و بیحرمتی به آن حرم مجعول است؟ اینکه کید و برنامه پنهانی ندارد؟ طرح و نقشهای ناگفته ندارد؟ تحریکی برخاسته و سپاهی راه افتاده که میتواند حتی با خواهش و تقاضای بزرگمردی چون عبدالمطلب بازگردد و از عقوبت صرف نظر کند؟ از اینکه عبدالمطلب خواهشی نمیکند و بیش از شتر را نمیخواهد، چه میتوان حدس زد؟ راستی عبدالمطلب یا قریش به حرمت کعبه و حفظ آن علاقه نداشتند؟ آیا آن را محور امن و حریم حرمت نمیدانستند؟ پس چرا عبدالمطلبی که باقی مانده بود و به کوهها نگریخته بود، تقاضای صلح نکرد و از حریم کعبه دفاع ننمود؟ آیا از این همه میتوان فهمید که این کید و نقشه، سری بزرگتر و پنهان داشته و با آمد و رفت سپاهی و تحقق صلحی، مشکل تمام نمیشده و کید از کار نمیافتاده و کار به سامان نمیرسیده است؟ چون ابرهه خود دستنشانده کسری و قیصر و چشم به فرمان آنهاست. این قطعی است که سپاهی بزرگ آمده؛ سپاهی که قریش توان مبارزه با آن را در خود نمیدیده و به فرار و پناه کوهها تن داده و ذلت را پذیرفته بوده است؟ و این قطعی است که سپاه همراه فیل یا فیلهایی بوده که به همان خاطر اصحابالفیل نام گرفته بودند. و این قطعی است که تمامی سپاه، همچون برگهای پوسیده شدند و هیچکس از آنها جان سالم به در نبرد و تنها کسی که خبر را به پادشاه رساند و از ماجرا حکایت کرد، در حضور همانها با سنگریزه یکی از همان پرندهها، نابود شده و بدن پوسیدهاش پیش پای آن افتاد. با این توضیح آیا آن هجوم سنگین و این عذاب بیامان، هر دو از کیدی و طرحی و برنامهای حکایت نمیکند که پادشاهان ایران و روم و دستنشاندگان آنها به اجرای آن مشغول بودند و هجوم به کعبه به هر بهانهای یکی از مراحل آن کید و جزئی از آن طرح وسیع به حساب میآمده؟ طرحی که با هجوم شاهپور ذوالاکتاف و با پراکندهسازی یهود از سرزمینهای مقدس و جاسازی آنها در یثرب و در میان چشم عربهای اوس و خزرج، هماهنگ بوده است. آیا نمیتوانیم از نتیجه این عذاب سنگین که الفت و پیوند قریش و الفت سفرهای تابستانی و زمستانی است، به عامل این تعذیب و کید پنهان و هماهنگی تمامی آنها برای براندازی و پراکندهسازی نسل اسماعیل و اسحاق پی ببریم؟ شاید با این نگاه به حادثه فیل و ابابیل، نهفتههای کید پنهان، آشکارتر شود.» (همان، صص 437 تا 439) «تحقیق با سؤال از طبیعیترین حادثهها و رابطهها آغاز میشود. اما ما از حوادث و پدیدههای غیرطبیعی هم سؤال نمیکنیم و از آنها بهسادگی میگذریم. ما حضور یهود و اهل کتاب را در یثرب میبینیم و میشنویم، ولی سؤالی نداریم. اینها چه گمشدهای در مدینه دارند؟ و چرا از فلسطین و سرزمینهای خود جدا شدهاند؟ و چرا به مدینه کوچ کردهاند و در میان عربها سنگر گرفتهاند و قلعه ساختهاند؟ ما تفاوت زندگی عربها را میبینیم. قحطانیها در شام و عراق و یمن، با رفاه زندگی میکنند و در جزیرهالعرب هم در یثرب در بهترین سرزمینها سکنا گرفتهاند. اما اولاد اسماعیل پراکنده و گرفتار هستند. چرا اینها از سرزمینهای سرسبز عراق و شامات و از دریا و نعمتهای آن تبعید شدند؟ چرا حکومتهای ایران از آذربایجان و همدان و پارس چشم پوشیدند و به مدائن و تیسفون پنجه انداختند؟ و چرا شانههای مردان عرب را بستند و سوراخ کردند؟ آیا نمیتوانیم این سؤالها را داشته باشیم که چرا رومیها یهود را و چرا ایرانیها عربهای اولاد اسماعیل را اینگونه پراکنده کردهاند و در میان سنگها و درههای تندی که نه آسمانش میبارد و نه زمینش میروید، کاشتهاند؟ آیا همراه این سؤالها میتوانیم به تحلیلهای سطحی و قضاوتهای ملیگرایانه و قضاوتهای چپ و راست قانع شویم و عربها را محکوم کنیم و ضعف و زبونی را طبیعی [برای] آنها و قدرت و حکومت را تصادف تاریخ آنها قلمداد کنیم که آنها را بلای فرهنگ ایران و تمدن بزرگ بنامیم؟ استاد بزرگ ما [آیتالله شیخ عباس صفایی حائری] در کتاب تحقیقی خود [تاریخ شخصیت و صفات پیامبر (ص)] توضیح میدهد که چرا شاهپور ذوالاکتاف، عربها را شکنجه میداد و نابود میکرد. و توضیح میدهد که چرا بتپرستی در جزیرهالعرب رایج شد و کعبه ابراهیم و مرکز توحید، پایگاه بتهای گوناگون و شرک و کفر گردید... البته آن تحقیق در مورد سوره فیل نیست و اشارهای به آن ندارد، ولی با توجه به آن نقشه پراکندهسازی و نابودی اولاد اسماعیل و اسحاق و با توجه به تألیف الفتی که با دعوت رسول و هدایت قرآن تحقق یافته، میتوان هجوم به کعبه و شکستن حرمت و نابودی این محور توحید و الفت را در همین طرح خطرناک و کید گسترده شناسایی نمود.» (همان، صص 441 و 442) صفایی حائری در ادامه به خطبه قاصعه امیرالمؤمنین علی(ع) میپردازد که پس از جنگ خوارج و پیش از جمعآوری نیرو برای برخورد نهایی با معاویه ایراد فرمودهاند. آن حضرت برای اینکه سپاهش را به انسجام و هماهنگی در نیت و اهداف برسانند، به بازخوانی تاریخ و بازسازی حافظه تاریخی سپاهیانشان میپردازند. صفایی مینویسد: «من از شرح این خطبه پربار و سرشار میگذرم و فقط به فرازهایی روی میآورم که حضرت با توجه به همان عامل انسانی و عامل اجتماعی، به تحلیل زندگی یهود و اولاد اسماعیل پرداخته و قانون حاکم بر این جریان را در نظر آورده که: «فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ!». چقدر حالتها با هم برابرند و مثالها در شباهت به هم نزدیک هستند. حضرت دو تصویر از دو مرحله را پیش چشمها میآورد: یکی در هنگام تشتت آراء و تفرق دستهها و دیگری در هنگام الفت و کرامت. میفرماید: «تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ». در حالت تشتت و تفرق وضع آنها را ببینید. در این هنگام تاریکی آنها را در خود گرفته و شبهای ذلت آنها را محاصره کرده: «لَيَالِيَ كَانَتِ الْأَكَاسِرَةُ وَ الْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ». شبهایی که کسریها و قیصرها خداوندان آنها هستند و بر آنها حکومت میکنند. کسری و قیصر اولاد اسماعیل و اسرائیل و اسحاق را از سرزمینهای سرسبز و گشاده و دریای عراق کوچ میدادند و در کنار خارها و گردبادها و زندگی سخت مینشاندند. پس سکونت اولاد اسماعیل و اسحاق در جزیرهالعرب با هماهنگی کسری و قیصر و همراهی آن دو شکل گرفته. کسری از عربهای قحطانی وحشت دارد و روم از یهودیان آشوبگر و بیآرام. پس این هر دو باید از سرزمینهای خود رانده شوند و با خارها و گردبادها گره بخورند و نتیجه این سکونت قهرآمیز و این کوچ حسابشده چه خواهد بود جز همین که امیرالمؤمنین میفرماید: «فَتَرَكُوهُمْ عَالَهً مَسَاكِينَ». نتیجه آن حکومت و این کوچ همین بود که زندگی سربار و زمینگیر را بر آنها تحمیل کنند... هنگامی که زندگی تولیدی و ثروتمند آنها بر باد رفت و آنها عاله و مساکین شدند، حکومتها رهایشان کردند و به خودشان واگذارشان نمودند. فَتَرَكُوهُمْ، نکتههای زیادی را با اختصار بیان میکند. این مردانی که در سرزمینهای شاداب و دریای گسترده ریشه داشتند، در کنار خارها و گردبادها و در کنار زندگی انگلی و مسکنتبار به شترها و بزها گره خوردند و برادر پشتهای زخم و پشمهای شتر شدند. در خانههای ذلت و پایگاههای فقیر نشستند. نه دعوت و جوشش فرهنگی و نه الفت و پیوند اجتماعی، هیچکدام از اینها را نداشتند. خوب در چنین سرزمین فقیر و فرهنگ و اجتماع آشفتهای چه حاصلی سر بر میدارد؟ « فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَ الْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ وَ الْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ». حالتها بیثبات، دستها درگیر و جمعیت پراکنده «في بَلَاءِ أَزْلٍ وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ» در میان رنجی مستمر و جهلی فراگیر «مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَ غَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ». از دخترهای زنده به گور و بتهای سرفراز و پیوندهای گسسته و هجومهای بیامان. این تحلیل علی(ع) از اوضاع جزیره است؛ تحلیلی که بر اساس عامل انسانی و کبر و نخوت و اختلاف و ظلم و بر اساس عامل اجتماعی و استکبار و استضعاف و برنامهریزیها و طرحها و نقشههای حسابشده استوار است؛ یعنی به زمینه مستعد و عامل خارجی، یعنی به استعداد و میکرب توجه دارد. تحلیلی که غارتگری و دخترکشی را طبیعی میشمارد. اختلاف و گسستگی را نتیجه ضروری میشناسد، چون در چنین فقر اقتصادی و فقر فرهنگی، ناچار گسستگی اجتماعی که هیچ، گسستگی قبیلهای که هیچ، حتی گسستگی خانواده شکل میگیرد. «وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ» رحمهایی که میتوانستند وحدت خانواده و قبیله را تضمین کنند، خود بریده و گسسته شدند و ناچار هجومهای وحشی و غارتهای بیامان شکل گرفت و خونریزیهای چندین ساله در تاریخ رقم خورد... البته که این فشار اجتماعی و فشار روانی، ریشه در زمینه اقتصادی دارد، ولی اگر در همین زمینه دعوتی شکل بگیرد و هدایتی ریشه بدواند و الفتی برقرار شود، میتوانند همینهایی که محکوم و تبعیدی و پراکنده و درگیر بودند، حاکم و مهاجم و مسلط و نیرومند بشوند و تمامی کید را به دشمن بازگردانند و میتوانند که از دل ترس، امن و قرار و از دل گرسنگی، سرشاری و سیری را بیرون بیاورند. این تحلیل علی است که با شواهد تاریخی هم میخواند و به سؤالهای سابق هم جواب میدهد، که چرا یهود از صهیون و بئرفاران و بیت لحم و فلسطین جدا شده؟ و چرا اولاد ابراهیم از سرزمین ابراهیم و بینالنهرین و افقهای سرسبز و دریای عراق تبعید شد؟ و چرا حکومت ایران از پارس و همدان و مغان دست شسته و به مدائن و تیسفون دل بسته؟ و چرا شاهپور شانههای عرب را بسته و آنها را با مرگ و تبعید پاداش داده است؟ شاید بیش از شش مورد در کلام علی(ع) بر همین کلمه الفت تکیه و تأکید شده که همین تأکید با تأکید قرآن بر ایلاف و پیوند قریش هماهنگ است و میتواند به نقشههای تبعید و پراکندهسازی و اختلافافکنی کسری و قیصر اشاره و تصریح داشته باشد و از کیدی که پنهان بوده و به طور خزنده تا آن حد پیشرفت نموده، پرده بردارد... ما از مسعودی «مروج الذهب» درباره بتپرستی اولاد ابراهیم و درباره هجوم شاهپور ذوالاکتاف به عربها و شکنجه و تبعید آنها به خاطر جلوگیری از ظهور رسول، تصریح داریم. ما از امیرالمؤمنین درباره همدستی کسریها و قیصرها برای کوچ دادن اولاد ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و برای فقر و جهل و جنگ و نابودی آنها توضیح داریم. ما سرنخهایی از پراکندگی اولاد اسماعیل و سرنخهایی از جا دادن حسابشده یهود در یثرب و سرنخهایی از اصرار رسولالله بر تبعید یهود از جزیرهالعرب داریم و تقارن این همه را با هجوم اصحابالفیل داریم و تأکید بر کید و ایلاف در آیه و الفت و پراکندهسازی در نهجالبلاغه داریم. و در کنار اینها بیاعتنایی عبدالمطلب را به فیلها و فیلبانها و چشمپوشی از اصلاح و عذرخواهی را داریم و عذاب سنگین و نابودی و تمامی سپاهیان تا نفر آخر را داریم. حال با این همه شاهد و سرنخ و توضیح و تصریح، آیا میتوانیم کید پنهان را در همین انتقام از اهانت فلان عرب یا آتشسوزی در کعبه مجعول و عذاب سنگین خدا را برای همین جسارت موجه، محدود کنیم و دلخوش از سطح داستان بگذریم. این همه حکایت از طرح گسترده و کید پنهان دارد؛ کیدی که میخواهد زمینه رسالت را بردارد و رسول را پیش از تولد که در همین ایامالفیل است، نابود کند و محور توحید و الفت و پایگاه امن و رزق عربهای وابسته و زمینگیر و مهجور را در میان آن سنگهای سخت که به تعبیر امام علی(ع) از سختترین سنگهاست و در میان آن درههای تنگ که از فقیرترین درههاست و در کنار گردبادها و خارهای سخت که طبیعی آن جغرافیاست و وابسته به شترهای مقاوم و بزهای گرفتار است، در همین بریزد و پراکنده سازد. اینها حکایت از چنین جنایت ریشهدار و کید پنهان و طرح ستمگری دارد که باید فیل و فیلبانش شکسته شود و یهودش هجرت کند و ایران و رومش همانطور که رسول نفرین کرده بود، هنگامی که از پاره شدن نامهاش از کسری خبر آورده بودند، پاره پاره و ممزق شود که این برگها و ریشهها اینگونه با سجیل و سنگهای رسوب یافته و کوچک پاره پاره میشوند.» (همان، صص 445 تا 452 با تلخیص)
تفسیر این دو سوره در کتاب شریف تطهیر با جاری قرآن 45 صفحه است. امیدوارم خوانندگان علاقهمند به کل این مطلب مراجعه کنند تا حذفیات ناگزیر نگارنده که حاوی معارف عمیقی است، مورد توجه واقع شود. در انتها میخواهم علاوه بر شواهد و دلایلی که صفایی برای رفع ابهامات از ماجرای اصحاب فیل آوردهاند، یادآوری کنم که گویا بسیاری از مردم در ایران و روم و در میان اعراب از پیشگوییهای مربوط به تولد پیامبر اعظم مطلع بودهاند. همانگونه که سیف ابن ذی یزن در مواجهه با جناب عبدالمطلب بیان کرده بود. بنابراین میبینیم که دو ابرقدرت زمانه مقارن با میلاد نبی مکرم اسلام به یک توازن قوایی رسیده بودند که جهان را مدیریت میکردند. هرچند در میان توابعشان درگیریهایی رخ میداد، ولی جنگ هفت قرنی به یک نظم جهانی منجر شده بود که تنها یک اندیشه جدید و عمیق و پویا میتوانست این نظم را به هم زده و طرحی نو دراندازد، آن هم توسط مردمی که تمامی دسیسهها آنها را به حقیرترین شرایط دچار کرده بود. این نمونهای بود از طراحیهای بزرگ ابلیسی برای جلوگیری از ظهور دین آخرالزمان و شکلگیری عصر اسلام. در شماره بعد همانگونه که در ابتدای این نوشتار وعده دادیم، به چند نقطه عطف در تاریخ اسلام مانند لیلهالمبیت که در شکلگیری آن ابلیس نقش اساسی داشته است، خواهیم پرداخت.
ان شاء الله
عزت زیاد
سردبیر