فیلمنامهنویسان: سعید ملکان، بهرام توکلی
کارگردان: سعید ملکان
مدیر فیلمبرداری: علی قاضی
تدوین: میثم مولایی
طراح گریم: سعید ملکان
تهیهکننده: سعید ملکان
بازیگران: امیر جدیدی (علی)، ساعد سهیلی (مالک ریگی)، تینو صالحی (فاروق)، مهدی قربانی (تورج)
سال ساخت: 1398
سال پخش: 1400
تروریستهای عبدالمالک ریگی در مرز ایران و پاکستان در تدارک اقدامی شریرانه هستند که از ماهیت آن بیخبریم. از آن سو، علی که مأمور امنیتی ایرانی است، در برلین با پوشش یک دلال اطلاعات در تلاش است از مکان و زمان ملاقات ریگی با آمریکاییها مطلع شود. رابط او زنی است به نام کارولین که در قبال گرفتن چند قیراط الماس علی را از مکان ملاقات مطلع میکند؛ کراچی با رمز عملیاتیِ مجهول «روز صفر». علی که به صداقت کارول شک دارد، دو نفر را مأمور میکند تا اطمینان کامل از صحت اطلاعات، او را در حصر نگه دارند و خود به کراچی میرود تا ریگی را به دام بیندازد. واسط ریگی مردی به نام فاروق است که تحت پوشش مدرسهای مذهبی کودکان بیسرپرست را آماده فعالیتهای انتحاری و ستیزهجویانه میکند. علی از طریق یک افسر پاکستانی اطلاعاتی درباره قرار ریگی به دست میآورد و در روز موعود به آنجا یورش میبرند، اما حاصلی ندارد و از ریگی خبری نیست.
ریگی که متوجه عنصر نفوذی در دستگاه خود شده، بعد از عملیات دیگری برای دستگیریاش– اینبار در افغانستان که آن هم منجر به شکست میشود- با علی تماس میگیرد و برای او رجزخوانی میکند. در این گیرودار، دو مأمور موساد به خانه کارول وارد میشوند و با کشتن بپاهای او، زن را وادار به اعتراف میکنند. کارول مُقر میآید که علی را سر کار گذاشته و قرار اصلی مالک با آمریکاییها در دبی است. مشخص میشود آن دو به موساد ارتباطی ندارند و از مأموران امنیتی ایرانی هستند و کشتار بپاها نیز صحنهسازی بوده است. کمکم متوجه میشویم «روز صفر» ساعت همان عملیاتی است که مالک ریگی بنا دارد به وسیله آن در چندین شهر مهم ایران انفجارهایی ترتیب دهد؛ درست در همان ساعت قرار با آمریکاییها. دو نفر از کسانی که قرار است مأمور انفجار در مرکز خریدی در تهران باشند، عزیز و تورج هستند؛ مردی میانسال و یک نوجوان. عزیز که مأمور است جلیقه انتحاری را به خود ببندد و تورج از راه دور ریموت آن را بزند، به دروغ میگوید که دستور آمده جایشان را عوض کنند. تورج که بسیار ترسیده، چارهای ندارد جز پذیرش فدا کردن جانش. مکالمه تورج و خانوادهاش نیز از سوی مأموران امنیتی شنود میشود و به اطلاع علی میرسد.
موازی با این واقعه، علی خود را به دبی رسانده است. او مطمئن است که دبی به لحاظ امنیت بالا نمیتواند محل مذاکره باشد و با تعقیب ریگی تا گیت فرودگاه، او را عازم قرقیزستان میبیند. سریعاً به ایران بازمیگردد، به مرکز خرید میرود و تورج را مجاب میکند که جلیقه را باز کند. پس از خلع سلاح او، به فرودگاه بندرعباس میرود و با سختی مسئولان را متقاعد میکند باید هواپیمای قرقیز را بنشانند. طی کشوقوسی، موفق میشوند با اعمال زور، خلبان را وادار به فرود اضطراری کنند و بالاخره عبدالمالک ریگی به دام علی میافتد.