Landscapers

قاتلان باغچه

  • نویسنده : ملیکا هلالی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 541

قسمت اول

سوزان با داگلاس (دیپو اولا)، وکیل خود، تماس می‌گیرد تا درباره وضعیت پرونده‌شان صحبت کند. پس از آن، به سراغ زندگی پیش از دستگیری سوزان و کریستوفر در فرانسه می‌رویم؛ جایی که آن‌ها به دنبال قتل پاتریشیا و ویلیام ویچرلی نقل مکان کرده بودند. این زن و مرد در تلاش‌اند تا زندگی خود را تأمین کنند، زیرا کریستوفر نمی‌تواند شغلی پیدا کند و سوزان پس‌اندازی را که دارند، صرف خرید یادگاری‌های فیلم می‌کند.

کریستوفر از سر ناامیدی و برخلاف میل سوزان با نامادری‌اش تابیتا تماس می‌گیرد تا از او کمک مالی بخواهد. در این تماس، او مشارکت خود را در مرگ وایچرلی‌ها آشکار می‌کند. اگرچه او به تابیتا التماس می‌کند که به پلیس چیزی نگوید، اما نامادری‌اش آن‌چه را که کریستوفر به او گفته است، گزارش می‌دهد. در بریتانیا، افسران پلیس ناتینگهام شایر از آدرس قبلی وایچرلی بازدید می‌کنند. آن‌ها پس از مصاحبه با ساکن فعلی و همسایه‌اش، باغ را حفر و دو جسد  را که گلوله‌هایی در بدنشان بود، کشف کردند.

از آن‌جایی که این دو نفر در خارج از کشور زندگی می‌کنند، دستگیری این زوج پیچیده‌تر است و پلیس برای متهم کردن آن‌ها به شواهد بسیار بیشتری نیاز دارد که سوزان و کریستوفر مسئول بودند. اِما (کیت اوفلین) از طریق ای‌میل با کریستوفر تماس می‌گیرد و او را برای مصاحبه رودررو در مورد پرونده به انگلستان دعوت می‌کند. کریستوفر مؤدبانه پاسخ داده و توضیح می‌دهد که بازگشت آن‌ها به انگلیس دشوار خواهد بود. سوزان از این‌که پلیس‌ها به رازشان پی‌ بردند، عصبانی است، اما کریستوفر درنهایت او را متقاعد می‌کند که بهترین کار بازگشت و همکاری با تحقیقات پلیس است. پلیس ترتیب حمل‌ونقل این زوج را به خانه می‌دهد و تیمی را آماده می‌کند تا آن‌ها را به ایستگاه راه‌آهن سنت پانکراس لندن بیاورد.

 

قسمت دوم

با توجه به این‌که ادواردزها اکنون در بازداشت پلیس هستند، قسمت دوم عمدتاً بر بازجویی‌های آن‌ها متمرکز است. سوزان شروع به پیروی از توصیه‌های داگلاس، وکیل خود، می‌کند و سؤال‌ها را تقریباً بدون نظر خاصی پاسخ می‌دهد. تنها اطلاعات واقعی او در بیانیه پلیس است که به داگلاس دیکته می‌کند. بر اساس این بیانیه، سوزان یک روز قبل از تیراندازی به والدینش با مربی‌ای از منسفیلد دیدن کرده است. سوزان ادعا می‌کند که مادرش، پاتریشیا، یک روز عصر به پدرش شلیک کرد و پس از این‌که مادرش او را تحت فشار قرار داد و سعی کرد اسلحه را به سمت او بچرخاند، مجبور شد به پاتریشیا شلیک کند. سوزان هم‌چنین ادعا می‌کند که کریستوفر آن آخر هفته در لندن بود و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست درگیر این اتفاق باشد.

کریستوفر از سوی دو افسر مختلف بازجویی می‌شود و از هرگونه حمایت قانونی چشم‌پوشی می‌کند. به گفته خود، او در داگنهام ماند و یک هفته بعد برای ملاقات سوزان به آن‌جا رفت؛ جایی که سرانجام فاش کرد اجساد را در لحاف پیچیده و زیر تخت نگه داشته است. افسرانی که در این پرونده کار می‌کنند، داستان‌های این زوج را باور نمی‌کنند. در تلاش برای رسیدگی به این پرونده به روشی متفاوت، اِما مجوز می‌گیرد تا او و شریک زندگی‌اش، پل (سموئل اندرسون) هر دو بازجویی‌ها را بر عهده بگیرند. به آن‌ها اجازه داده می‌شود و شروع به بررسی پرونده سوزان و کریستوفر می‌کنند تا در شهادت آن‌ها دروغی پیدا کنند. سوزان وقتی می‌فهمد که کریستوفر وکیلی ندارد، دچار اضطراب می‌شود. ساندرا وینترز، افسر پزشکی قانونی مالی، شواهد مهمی پیدا می‌کند. سوزان صبح روز سه‌شنبه پس از تیراندازی حساب مشترکی به نام خود و مادرش باز کرده بود و تقریباً نیمی از کل وجوه را به صورت نقد برداشت کرد. اِما از این ماجرا برای فشار آوردن به زوج استفاده می‌کند و می‌پرسد که آیا آن‌ها برای قتل والدین سوزان توطئه کرده‌ بودند تا پول بگیرند یا نه.

سوزان تحت فشاری که از سوی اِما و پل قرار گرفته، به‌ خوبی کریستوفر عمل نمی‌کند. او شروع به نادیده گرفتن توصیه‌های وکیل خود می‌کند و اطلاعات بیشتری در مورد پرونده به اشتراک می‌گذارد. سوزان شب قتل را به‌تنهایی پشت سر می‌گذارد، اما فاش می‌کند که کریستوفر به او کمک کرده تا اجساد را در باغ دفن کند. در طول این اپیزود، ما هم‌چنین شاهد فلاش‌بک‌های کریستوفر و سوزان جوان‌تر در قرار ملاقاتشان هستیم؛ اولین باری که سوزان او را به خانه‌اش دعوت می‌کند و سعی می‌کند کریستوفر را از زندگی خانوادگی خود دور نگه دارد.

 

قسمت سوم

بازجویی‌های پلیس هم‌چنان ادامه دارد، زیرا آن‌ها صحبت‌های این زوج را در مورد آن‌چه در آن شب اتفاق افتاده، باور نمی‌کنند. پلیس‌ها کریستوفر را وادار می‌کنند منظورش را از این‌که سوزان فردی «شکننده» است و هم‌چنین این واقعیت را که این دو مالک بسیاری از یادگاری‌های فیلم‌های کلاسیک بودند، توضیح دهد. آن‌ها می‌خواستند بدانند چرا این زوج علی‌رغم بدهی‌هایی که داشتند، به‌شدت روی این مسئله ارزش‌گذاری می‌کردند.

کریستوفر ادعا می‌کند که خانواده وایچرلی هرگز با سوزان خوب نبودند و او را مجبور کردند سهمی را که در اختیار داشته، به والدینش تحویل دهد. اِما و پل هم‌چنین کریستوفر را در مورد تصمیمش تحت فشار قرار می‌دهند که اگر می‌دانسته والدین او آسیب‌رسان هستند، چرا به سوزان اجازه داده خودش تنها آن شب به دیدن والدینش برود؟ بااین‌حال، کریستوفر هنوز هم معتقد است که شب قتل در لندن بوده است.

پل یک‌سری عکس عروسی به کریستوفر نشان می‌دهد که ویلیام وایچرلی در هیچ‌یک از آن‌ها حضور ندارد. کریستوفر می‌گوید عدم حضور او به این دلیل است که او این زوج را تأیید نمی‌کرد. آن‌ها هم‌چنین از او درباره مادر و برادرش که از دنیا رفته‌اند، سؤال می‌کنند. تابیتا قبلاً به پلیس گفته بود که مرگ آن‌ها برای کریستوفر سنگین بوده. تحت بازجویی‌های مداوم، کریستوفر درنهایت به اما و پل می‌گوید که نمی‌توانستند به والدینش شلیک کنند، زیرا سوزان از اسلحه می‌ترسید. در این مرحله او فاش می‌کند که قبلاً اسلحه داشته و عضو یک باشگاه اسلحه بوده است. اِما بی‌درنگ از طریق دیگری تلاش می‌کند پلیس را متقاعد کند که این زوج قتل‌ها را با هم انجام داده‌اند. سوزان دچار فروپاشی می‌شود و سعی می‌کند به آن‌ها بگوید اسلحه مال پدرش بوده نه کریستوفر، اما بازجویی متوقف می‌شود. پس از آن پلیس‌ها در شبی دور هم جمع می‌شوند و در پشت‌بام اداره حل پرونده قتل را جشن می‌گیرند.

 

قسمت چهارم

در این قسمت علاقه سوزان به وسترن‌ها به واقعیت می‌پیوندد. محاکمه آن‌ها به شکل سیاه و سفید ادامه دارد، اما ما هم‌چنین می‌بینیم که او و کریستوفر در یک فیلم وسترن بازی می‌کنند که به عنوان استعاره‌ای از چگونگی قتل واقعی پاتریشیا و ویلیام وایچرلی است. در جلسه محاکمه‌، داستان این دو نفر به‌آرامی از هم جدا می‌شود. زخم‌های گلوله روی دو جسد نشان می‌دهد که وایچرلی‌ها به دست فردی آشنا با یک هفت‌تیر کشته شده‌اند، و کریستوفر اعتراف می‌کند که او قبلاً هفت‌تیری داشته که به همان تیرهایی که برای کشتن دو مقتول استفاده شده، شباهت دارد. اما او تأکید می‌کند که اسلحه و گواهی‌نامه سلاح گرم خود را در سال 1995 تحویل داده است. هیئت منصفه از این‌که متوجه می‌شوند کریستوفر به تیراندازی تسلط دارد، شوکه می‌شود.

درحالی‌که سوزان و کریستوفر کابوی را در فیلم وسترن تماشا می‌کنیم، پرونده علیه این زوج به مراحل سخت‌تری رسیده است. از سوزان می‌پرسند که با اسلحه چه کار کرده است و در یک حرکت نفرت‌آمیز، مشخص می‌شود که سلاحی از این نوع، پوکه‌ها را تخلیه نمی‌کند، و ظاهراً ثابت می‌کند که او این حقیقت را ساخته تا اسلحه را به سمت مادرش شلیک کند. یک وکیل هم‌چنین این واقعیت را بیان می‌کند که عکس‌ها و خاطرات (که زن و شوهر در خارج از محل سکونت خود در فرانسه سوزانده بودند) به عنوان مدرکی دال بر خلاص شدن سوزان از شر هر اثری از پدر و مادرش بوده. پس از وقفه‌ای در بیرون از دادگاه، سوزان اعتراف می‌کند که نامه‌های ژرار دوپاردیو به کریستوفر را نوشته است. داگلاس به نوبه خود می‌گوید که تمام تلاش خود را برای کمک به او انجام داده و این پرونده را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کند.

این زوج حکم خود را دریافت می‌کنند. مدتی بعد، سوزان‌ نامه‌ای در سلولش از کریستوفر دریافت می‌کند که در آن می‌گوید چقدر او را دوست دارد، قبل از این‌که هر دو با هم سوار بر اسب در فانتزی هالیوودی خود به سمت غروب آفتاب بروند.

مرجع مقاله