در شماره گذشته به حضور ابلیس و نقشآفرینی یهود در جنگهای صدر اسلام پرداختیم. در ادامه یکی دو مورد از نقاط عطف بسیار مهم در تاریخ اسلام را بررسی خواهیم کرد تا نشان داده شود که چگونه ابلیس در گلآلود کردن سرچشمهای که به راه افتاده، تأثیر گذاشته و آن را به انحراف کشیده، به گونهای که بعد از قرنها دنیای معاصر نیز از آن رنج میکشد. این انحراف اگر در زمان حضور پیامبران محقق نشد، به سمت درگیریهای جانشینی کشیده شد.
کهنالگوی جانشینی
بهجرئت میتوان گفت که دراماتیکترین ماجرای زندگی انبیای الهی و پادشاهان و حاکمان بنیانگذار مسئله جانشینی بوده است. آنقدر این موضوع جذاب و قابل تأمل بوده که تعدادی از مهمترین شاهکارهای هنرهای نمایشی به آن اختصاص یافته است. به گونهای که میتوان به رونالد توبیاس پیشنهاد کرد که عنوان پیرنگ بیستویکم را پیرنگ جانشینی بگذارد و به توصیف ویژگیهای اختصاصیاش بپردازد و نقاط مشترکش تحت عنوان جانشینی یا کشمکش بر سر قدرت را آشکار سازد. به این مسئله هم از منظر هنری و دراماتیک میتوان پرداخت و هم از منظر مذهبی.
تنش جانشینی
«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (میخواهم در زمین جانشین برگزینم.) این سرآغاز تنش بیپایان بر سر جانشینی بود. به تفصیل از آن سخن گفتهام. از قابیل گفتهام که اولین خون را به همین دلیل بر زمین ریخت. از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است: «لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ وَ وَارِثٌ» (برای هر پیامبری وصی و وارثی بوده است. برای حضرت آدم(ع) پس از به قتل رسیدن هابیل، هبهالله که در زبان عبری شیث نام دارد، به وصایت رسید. وصی حضرت ابراهیم(ع) اسماعیل(ع) بود و وصی حضرت موسی(ع) یوشع که از نوادگان حضرت یوسف بود که همسر موسی(ع) بر ضد او دست به شورش زد. وصی حضرت عیسی(ع) نیز شمعون نام داشت که یکی از حواریون بود که به پطروس معروف شده بود. کشمکش بر سر جانشینی با حسادت ترکیب شد و ماجرای حضرت یوسف(ع) را رقم زد. اما ماجرای وصایت حضرت موسی(ع) خیلی آشنا به نظر میرسد. پیامبر اعظم(ص) درباره شباهت سرنوشت امتش با سرنوشت امت حضرت موسی(ع) چنین فرموده است: «در میان امت من همان اتفاقاتی که برای حضرت موسی و قوم بنیاسراییل افتاد، بیکموکاست اتفاق میافتد.» (مَن لا یَحضُرُهُ الفَقیه ج 1 ص 203) حال به یکی از این شباهتها اشاره میکنم.
جانشین اول حضرت موسی(ع) برادرش هارون بود. هنگامی که موسی(ع) برای مناجات با پروردگار به کوه طور رفت، او را در میان قوم خویش جانشین خود قرار داد. اما بنیاسراییل از فرمان او روی برتافتند و در غیبت موسی(ع) به گوسالهپرستی روی آوردند. هارون(ع) خود موحد باقی ماند، اما هرچه آنها را از این عمل زشت بازداشت، فایدهای نبخشید و حتی او را تهدید به قتل کردند. نام هارون در 20 جای قرآن آمده است. اما جناب هارون(ع) در زمان حیات حضرت موسی(ع) از دنیا رفتند و همانگونه که بیان شد، آن حضرت یوشع را که از نوادگان حضرت یوسف بود، به عنوان وصی خود معرفی فرمودند. اما پس از رحلت حضرت موسی(ع) همسر ایشان شورشی را علیه یوشع به راه انداخت. این ماجرا دقیقاً در جنگ جمل علیه حضرت علی(ع) توسط همسر رسولالله(ص) اتفاق افتاد.
در زندگی پادشاهان و امیران نیز شواهد بیشماری از جنگهای ناشی از رقابت بر سر جانشینی در تاریخ ایران و جهان ارائه شده است. با مروری اجمالی در تاریخ سلسله پادشاهان ایرانی میتوان فهرست بلندبالایی از این درگیریهای مربوط به جانشینی را آماده کرد. جنگ بر سر جانشینی بین مهرداد چهارم با برادرش اُرُد دوم که پس از مرگ پدرشان فرهاد سوم در میان اشکانیان رخ داد. این جنگها گاهی پای قدرتهای خارجی برای مثال رومیان را نیز به میان میکشید. مثل حمله رومیان به اشکانیان در نبرد حرّان در سال 53 پیش از میلاد که گفته شده است تا حدودی با انگیزه حمایت از ادعای مهرداد در تاج و تخت اشکانیان صورت گرفت. البته این نبرد پایانی فاجعهبار برای رومیان داشت. جنگها بر سر جانشینی و دخالت رومیان در آنها در میان اشکانیان به طور مکرر اتفاق افتاده است. جنگ بر سر جانشینی بین هرمز سوم و پیروز یکم که پس از مرگ پدرشان یزدگرد دوم در میان ساسانیان درگرفت. این نوع از جنگها در میان صفویان و افشاریان و زندیان نیز رخ داده است. ماجراهای مربوط به جنگهای جانشینی در ادبیات اسطورهای ایران نیز جایگاه ویژهای دارد. مهمترین داستان اسطورهای مربوط به سرنوشت فریدون در شاهنامه است که فردوسی حکیم آن را در شاهنامه روایت کرده است. «فریدون از برجستهترین چهرههای اسطورهای ایران است. او پسر آبتین و از تبار جمشید است که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاهی جهان را میان سه پسرش سلم و تور و ایرج تقسیم میکند. ایران را به ایرج میدهد، ولی سلم و تور به ایرج رشک برده و او را میکشند.» (ویکیپدیا) در برخی از پژوهشها سعی شده است تا نشان داده شود که نمایشنامه شاه لیر شکسپیر متأثر از اسطوره فریدون در شاهنامه است. هرچند باید یادآوری شود که این اسطورهها ریشههایی در واقعیت نیز داشتهاند. کما اینکه فردوسی حکیم درباره رستم چنین گفته است: که رستم یلی بود در سیستان/ منش کردمش رستم داستان. جانشینی داستان پرماجرایی است که قربانیان آن، بهخصوص در میان قدرتهای سیاسی گاهی پدران و گاهی پسران بودهاند. نادرشاه افشار ولیعهدش را کور میکند و پس از پشیمانی تعداد زیادی از شاهدان ماجرا را که وساطت نکرده بودند، از دم تیغ میگذراند. شاه عباس کبیر با وجود خدمات بسیاری که در ساختن کشوری متحد داشت، دو پسرش را کشت و یکی دیگر را کور کرد. در تاریخ اسلام نیز یکی از معروفترین کشمکشها بر سر جانشینی پس از مرگ هارونالرشید رخ داد که طی آن مأمون بر برادرش امین چیره شده و امین به قتل رسید. ماجرایی که در سریال ولایت عشق روایت شده است.
در اروپا نیز جنگ بر سر جانشینی به ماجراهای متعددی انجامیده است. یکی از طولانیترین جنگها در اروپا جنگی است که بر سر جانشینی پادشاه در اسپانیا رخ داده که 13 سال طول کشیده است. در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در اینباره چنین آمده است: «جنگی که به سبب اختلاف نظر بر سر وارث تاج و تخت اسپانیا پس از درگذشت کارلوس دوم شاه بدون فرزند اسپانیا و بازپسین پادشاه خاندان هابسبورگ در این کشور، در اروپا در گرفت. در یک سوی جنگ، اتحاد بزرگ، دربرگیرنده انگلستان، جمهوری هلند، دانمارک، اتریش و بعداً پرتقال قرار داشت و در سوی دیگر، اتحادی تشکیلشده از فرانسه، اسپانیا و گروهی از امیرنشینهای کوچک آلمانی و ایتالیایی. این جنگ بازپسین جنگ بزرگی بود که به سبب کوششهای لویی چهاردهم، شاه فرانسه، برای گسترش قدرت این کشور در اروپا در گرفت.» در همین قرن در اتریش نیز یک جنگ هشتساله از دسامبر 1740 تا اکتبر 1748 بر سر جانشینی کارل ششم رخ داده است.
این ماجراها مشت نمونه خرواری است از آنچه طی قرنها در میان پادشاهان و قدرتمندان رخ داده است.
پیرنگ جانشینی در ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی
خیلی طبیعی به نظر میرسد که اولین شاهکار هنری که در پیرنگ جانشینی به یاد میآید، شاه لیر اثر شکسپیر است و یادآور اقتباس بسیار درخشان کوروساوا از آن در فیلم آشوب است. در دنیای معاصر دیگر از امپراتوریهای پادشاهان خبری نیست و اکثریت قریب به اتفاق قدرتهای سیاسی به دلیل مراجعه به آرای عمومی پایداری چندانی ندارند. هرچند که کشمکشهای احزاب را برای تسخیر قدرت سیاسی و رقابتهایشان را نیز میتوان در همین چهارچوب ارزیابی کرد. اما دنیای معاصر نیز از وجود امپراتوریهای بزرگ خالی نیست، که مهمترین آنها امپراتوریهای صنعتی و رسانهای است و جنگهای جانشینی در میان این امپراتوریها همچنان در جریان است و دستمایه ساخت فیلمها و سریالهای مهمی شده است. آخرین نمونه آن سریال جانشینی ساخته جسی آرمسترانگ است. در ماهنامه فیلمنگار شماره بهمن 1400 پرونده مفصلی به این سریال اختصاص یافته است. سریالی که گفته شده است بر اساس ترکیبی از شاه لیر و امپراتوری رسانهای رابرت مرداک ساخته شده است. اما قهرمان این سریال اگر بتوان نامش را قهرمان گذاشت، یعنی لوگان روی (برایان کاکس) از سرنوشت شاه لیر عبرت گرفته است و به جای تقسیم قدرت میان فرزندانش حیلهگرانه همه را به بازی میگیرد و ابایی از قربانی کردن آنها نیز ندارد.
یکی از غمبارترین ماجراهای مربوط به جانشینی در امپراتوریهای معاصر ماجرای ادواردو آنیلی تنها پسر مولتی میلیاردر ایتالیایی سناتور جیووانی آنیلی مالک فیات، گروه سرمایهگذاری اکسور، فراری، مازراتی، آلفارومئو، لانچیا، آبارت، اویکو، چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای لاستامپا، کوریره دلاسرا و باشگاه یوونتوس است. در ایتالیا به خاطر همین قدرت و ثروت به آنان لقب خاندان پادشاهی ایتالیا دادهاند. سیاوش سرمدی، کارگردان سینما و سازنده فیلم منصور، مستندی با عنوان ادواردو در این زمینه ساخته است. حساسیت پیگیری این ماجرا به حدی بوده است که عوامل ساخت این مستند به دست پلیس ایتالیا به اتهام تروریسم دستگیر میشوند و مدتی را در زندان به سر میبرند و سپس از ایتالیا اخراج میشوند.
مستند ادواردو پس از نریشینی درباره مشکلاتی که برای سازندگان آن در ایتالیا به وجود آمده است، با نمایی لانگشات از یک پل طولانی و بلند آغاز میشود و نمایی از اتومبیل فیات خاکستریرنگ که روی پل اومانو در بزرگراه تورینو به ساوونا رها شده است، درحالیکه چراغهای راهنمایش روشن است و درهای اتومبیل قفل نشده است. پلیس ابتدا تصور میکند که اتومبیل خراب شده و مالکش برای آوردن کمک به تعمیرگاهی که در همان نزدیکی است، رفته است. اما مسئولین تعمیرگاه از ماجرا اظهار بیاطلاعی میکنند. پلیس به این نتیجه میرسد که احتمالاً حادثه هولناکی اتفاق افتاده است و به محل حادثه بازمیگردند. و با جستوجوی اندکی در زیر پل که از سطح زمین 80 متر فاصله دارد، با جسدی روبهرو میشوند که با صورت به زمین خورده و سر و صورتش جراحات بسیاری دارد. کارت شناسایی او هویتش را آشکار میکند. ادواردو آنیلی تنها پسر سناتور جیوانی آنیلی. پزشک علت مرگ را ضربه به سر و صورت اعلام میکند و بدون کالبدشکافی گواهی فوت صادر میکند. ادواردو را با یک روز فاصله در مقبره خانوادگی آنیلی به خاک میسپارند. پلیس علت مرگ را خودکشی اعلام میکند، درحالیکه ادواردو هیچ یادداشتی از خود باقی نگذاشته و صبح هنگام خروج از خانه به آشپزشان دستور تهیه ناهار داده است. سرمدی گذشته ادواردو را اینگونه روایت میکند: «ادواردو آنیلی در تاریخ ششم ژوئن 1954 در کلینیکی به دنیا آمد. مادرش پرنسس مارلا از شاهزادههای خاندان کارلوچی است. او تحصیلات ابتداییاش را در مدرسه سن جوزپی تورینو طی کرد و سپس به کالج آتلانتیک در انگلستان رفت و پس از آن تحصیلاتش را در رشته ادیان و فلسفه شرق در دانشگاه پرینستون ایالات متحده آمریکا ادامه داد و با اخذ درجه دکترا فارغالتحصیل شد.» پس از مرگ ادواردو تا مدتها خبر اول رسانههای ایتالیایی ماجرای او بود که طی آن تلاش میشد تا از او چهرهای منزوی و معتاد و بیمار ارائه شود، درحالیکه تشکلی به نام انجمن اسلامی فارغالتحصیلان ایتالیا در یک بیانیه ضمن ارائه اطلاعات زیادی درباره ادورادو او را مسلمانی شیعه معرفی کرده بود که نهتنها خودکشی نکرده، بلکه قربانی دسیسههای صهیونیستها بوده و شهید شده است. این بیانیه برای همه خبرگزاریهای ایتالیا ارسال شده بود، اما در هیچ رسانهای در ایتالیا بازتاب نداشت و حتی اشارهای هم به آن نشد. سرمدی در ادامه با ارائه اسناد و مصاحبههایی صحت ادعای بیانیه انجمن اسلامی فارغالتحصیلان ایتالیا را تقویت میکند. ادواردو اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به سفارت ایران در ایتالیا رفته و با دکتر محمدحسن قدیری ابیانه که رایزن مطبوعاتی سفارت بوده است، به گفتوگو مینشیند. ادواردو 20 سال قبل از این دیدار با اعضای انجمن اسلامی مذکور آشنا شده و سالها قبل از آن پس از تحقیق درباره ادیان مختلف با مطالعه ترجمه قرآن کریم در دانشگاه پرینستون در 20 سالگی مسلمان شیعه شده و نام مهدی را برای خود انتخاب کرده بود. حجتالسلام سلمان غفاری، سفیر ایران در واتیکان، گواهی رسمی شیعه شدن او را صادر کرده بود. ادواردو در ایتالیا با مرحوم فخرالدین حجازی نیز آشنا شده و با او به ایران میآید و موفق به دیدار با امام خمینی(ره) در هشتم فروردین 1360 میشود و امام پیشانی او را میبوسد و ادواردو با حیرت مشاهده ناشی از سادگی و عظمت شخصیتش ترک میکند. ادواردو در نماز جمعه تهران نیز حضور پیدا میکند که تصاویرش موجود است. او قصد داشته برای ادامه تحقیقاتش درباره اسلام به قم مشرف شده و طلبه شود. ادواردو پس از این ماجراها از طرف خانواده از همه امکانات محروم میشود و حتی زندانی میشود و تحت فشار قرار میگیرد تا دست از عقاید شیعی و اسلامیاش بردارد. آن هم در کشوری که مرکز مسیحیت کاتولیک است. او را به تیمارستانی میبرند که تمامی کادر درمانیاش یهودی بودهاند. او حتی یک بار موفق به فرار میشود. پیشنهاد جانشینی پدرش را رد میکند و پس از ماجرایی که ادواردو را متهم به قاچاق هرویین در کنیا میکنند، هرچند در دادگاه تبرئه میشود، پسرعمویش جیوانی اومبرتو را جانشین سناتور میکنند. ولی او پس از مدت اندکی در 36 سالگی با سرطانی ناشناخته میمیرد. جانشین بعدی جان الکان فرزند خواهر ادواردو است که پدرش یک یهودی صهیونیست است. حال میتوانید ابهامات زندگی ادواردو آنیلی را برطرفشده بدانید. پیرنگ تراژیک جانشینی کلید خورده بود و با حذف دو نفر گزینه مورد نظر، مالک یک امپراتوری عظیم صنعت و ثروت شده بود که بنا بود در اختیار یک مسلمان شیعه قرار بگیرد. ادواردو پیشبینی کرده بود که کشته خواهد شد، اما تصور نمیکرد این اتفاق در زمان حیات پدرش رخ دهد. همین روند را نیز میتوان درباره پرنسس دایانا، عروس خانواده سلطنتی انگلستان، مشاهده کرد. دایانا پس از جدایی از ولیعهد انگلیس با مسلمانی مصری ازدواج میکند، اما او نیز در حادثهای مشکوک به همراه همسرش در یک تونل که دوربینهایش هیچ تصویری را ضبط نکردهاند، کشته میشود. شاید به این دلیل که نباید فرزند احتمالیاش از یک مسلمان خواهر یا برادر نوههای ملکه شوند. حال بازگردیم به گذشته و سرنوشت جانشینی در صدر اسلام و دسیسههای ابلیس در آن را در شب معروف لیلهالمبیت پیگیری کنیم؛ موضوعی که قبلاً وعدهاش را داده بودیم.
تجسمهای انسانی ابلیس
شیخ صدوق در کتاب امالی چنین روایت کرده است: «شیطان چهار بار به صورت انسان مجسم شده است. در روز بدر که به صورت سراقه درآمد و در روز عقبه به صورت منبه بن حجاج درآمد و مردم را بر ضد پیامبر شوراند و در روز اجتماع قریش در دارالندوه به صورت شیخ نجدی درآمد و نقشه قتل پیامبر را کشید و در روز سقیفه به صورت مغیره بن شعبه درآمد و آنان را به غصب خلافت علی(ع) تشویق کرد.» درباره نحوه حضور ابلیس در جنگ بدر به تفصیل سخن گفتهام. دومین تجسم انسانی ابلیس بر اساس این روایت معتبر مربوط به شبی است که نمایندگان قبایل اوس و خزرج در بیرون مکه به طور پنهانی با پیامبر(ص) بیعت کردند، ولی ابلیس ماجرا را به مشرکان لو داد. ولی مشرکان با روبهرو شدن با حضرت علی(ع) و حضرت حمزه(س) از حمله به اصحاب پیمان عقبه منصرف شدند. ابلیس در سومین تجسم انسانی خود در صدر اسلام و ماجرای توطئه برای قتل پیامبر اسلام شرکت داشت. قرآن کریم در سوره انفال، آیه 30 به این ماجرا اشاره کرده است. «ای پیامبر برای اینکه بدانی خدا تو را یاری میکند، یاد کن زمانی را که کافران (مکه) به مشورت نشستند و برای محو کردن دعوت تو چارهجویی میکردند. برخی بر آن بودند که تو را حبس کنند و برخی میخواستند تو را بکشند و برخی بر آن بودند که (از مکه) بیرونت کنند. آنان همواره در پی چارهجوییاند و خدا در برابر آنها کار تو را تدبیر میکند و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.» (ترجمه تفسیری المیزان)
بعد از ماجرای آشکار شدن پیمان عقبه، مشرکین به این نتیجه رسیدند که توسعه اسلام شدت گرفته است. بزرگانشان در دارالندوه که محل نشستهای مهم مشورتی بوده است، جمع شدند تا چارهای بیندیشند. طبق روایات ابلیس به صورت پیرمردی نجدی در این جمع حضور پیدا کرد. پیشنهاد اول استخدام یک نفر برای ترور پیامبر بود. ابلیس گفت هرکس داوطلب شود، به دست بنیهاشم کشته خواهد شد. پیشنهاد دوم زندانی کردن حضرت بود که باز هم ابلیس گفت بنیهاشم او را نجات خواهند داد. پیشنهاد تبعید هم با این استدلال که به رونق اسلام و قدرت و بازگشت ایشان منجر خواهد شد، رد شد. بالاخره ابلیس در میان حیرت بزرگان قریش پیشنهاد کرد تعداد زیادی شمشیربهدست به گونهای که از هر قبیله یک نفر در آن حضور داشته باشد، سحرگاهان پیامبر را بکشند. خداوند متعال این توطئه را بر رسولش(ص) آشکار کرد و امر به هجرت فرمود. شمشیربهدستان وقتی به خانه رسولالله(ص) هجوم بردند، به جای پیامبر(ص) با حضرت علی بن ابیطالب روبهرو شدند و این توطئه خنثی شد.
بالاخره ابلیس در چهارمین تجسم خود تلاش کرد تا جانشینی پیامبر(ص) را به چالش بکشد که در روایت معتبر شیخ صدوق آمده است و حضرت زهرا(س) نیز بر حضور شیطان در این ماجرا نیز در خطبه فدکیه اشاره کردهاند. خطبهای که پس از رحلت رسول خدا(ص) و آشکار شدن کشمکشها بر سر جانشینی ایراد شده است. این خطبه شگفتیهای زیباییشناختی بسیاری دارد. توصیه میکنم شرح و ترجمه زیبای آن را در کتاب روزهای فاطمه تألیف علی صفایی حائری(ره) مطالعه کنید. ایشان پس از حمد و ثنای الهی و توضیح مفصلی از کرامت و رحمت رسولالله(ص) و زحمات طاقتفرسای علی(ع) و بازخوانی تاریخ تیره و ذلتبار قریش چنین میفرماید: «... پس زمانی که خداوند رسولش را در جوار خود قرار داد، در این هنگام خارهای نفاق در شما آشکار شد و لباس دین کهنه شد و آن گمراهی که کظم غیظ مینمود و با حلم برخورد میکرد و نفرت و غضبش را نهفته و پنهان میساخت، زبان باز کرد و توانست حرفهایش را بزند. و آنهایی که بینام و نشان بودند و اسم و رسمی در تاریخ نداشتند، اینها جوشیدند و سر برآوردند و فریاد آنهایی که تبهکار بودند و به دنبال تباهی بودند، گسترده و پخش گردید و این فریاد گسترده در تمامی عرصههای زندگی شما حضور پیدا کرد و در این مرحله شیطان سرش را از پناهگاهش بیرون آورد و پنجرهاش را باز کرد. صدایتان زد، دید جواب میدهید و زود به حرفهایش پاسخ میدهید. شما را دعوت به برخاستن میکند و میبیند خیلی راحت و رام بلند میشوید و سنگینی ندارید. داغتان کرد و در شما دمید. دید برافروخته میشوید و خیلی راحت غضب میکنید. درنتیجه شما مال غیرخودتان را علامت گذاردید و مال خود دانستید و آنچه را مالک نبودید، عهدهدار شدید و برداشتید و در غیر آبشخورهایتان وارد شدید...»
امید ابلیس به نفاق پنهان که پس از رسول(ص) آشکار شد، ثمر داد و از کمینگاهش بیرون آمد و طرح دیگری از پیرنگ جانشینی را رقم زد که تاکنون حکایت همچنان باقی است.
عزت زیاد
سردبیر