تصویری از یک دوران شگفت‌انگیز

گفت‌و‌گو با ریچارد لینکلیتر، کارگردان فیلم «آپولو ½10: کودکی در عصر فضا»

  • نویسنده : اریک کوهن
  • مترجم : اردوان وزیری
  • تعداد بازدید: 187

ریچارد لینکلیتر با انیمیشن بیگانه نیست، اما جهان آپولو ½ 10 کاملاً با زندگی بیداری متفاوت است. فیلم جدید فیلم‌ساز تگزاسی او را به حال‌وهوای پسرانگی بازمی‌گرداند. این غرق شدن دل‌پذیر در شهر هیوستونِ تابستان 1969 نگاهی نیمه‌زندگی‌نامه‌ای به حال‌وهوای کودک بودن در دورانی است که ناسا روی ماه فرود آمد. داستان فیلم اساساً بر استنلی متکی است که خاطراتش از آن دوران را از طریق صدای خارج از کادر جک بلک بازگو می‌کند. از طریق استنلی که پدرش یکی از مهندسان ناسا است، لحظه‌ای منحصر‌به‌فرد در تاریخ آمریکا زنده می‌شود. به طور هم‌زمان، داستان فیلم چکامه‌ای از فانتزی‌های دوران جوانی است که در آن شخصیت اصلی فیلم درباره سفر بعید و غیرمحتمل خودش به نزدیک‌ترین همسایه زمین خیال‌پردازی می‌کند.

 

شما کمابیش هم‌نسل شخصیت فیلم هستید که یک قصیده پر‌جزئیات از بزرگ شدن در هیوستون در دهه 1960 به شمار می‌رود. برای ساخت این فیلم تا چه اندازه از تجربیات خودتان بهره گرفتید؟

مسلماً حال‌وهوای فیلم و هر چیز دیگری که حول محور آن می‌چرخد. این یک زندگی‌نامه‌ دقیق و نقطه به نقطه نیست، اما بخشی از آن محسوب می‌شود. پدر من در ناسا کار نمی‌کرد، اما دوستانی داشتم که والدینشان آن‌جا کار می‌کردند. فقط به این فکر می‌کردم که موضوع خیلی بانمک خواهد شد؛ شغلی در ناسا که آن‌قدرها هم فریبنده و باشکوه نیست. اما اعداد سرسام‌آور هستند. 400 هزار نفر در این برنامه کار می‌کردند. این بزرگ‌ترین پروژه در تاریخ بشر است. درحدود 20 ‌هزار کسب‌‌وکار مختلف با ناسا قرارداد بستند. سپس 600 میلیون نفر در سرتاسر جهان فرود روی ماه را از تلویزیون تماشا کردند. ایده بزرگم این بود: درحالی‌که فیلم‌های متعددی درباره فضانوردها و مأموریت‌های عظیمشان ساخته شده است، چطور است فیلمی بسازیم که نشان دهد مجاورت با تمام آن رخدادها و زندگی در آن دوران چگونه بوده است؟ کودک بودن بخش زندگی‌نامه‌ای فیلم است. وقتی آن‌ها روی ماه راه رفتند، من بین کلاس دوم و سوم بودم. برای فیلم، من کلاس چهارم را انتخاب کردم، چون می‌خواستم با بچه‌هایی کمی بالغ‌تر کار کنم. کلاس چهارمی‌ها هنوز شبیه بچه‌ها هستند و در کلاس پنجم این دوران به پایان می‌رسد. این‌جا تغییر بزرگی رخ می‌دهد. اما استنلی که کماکان یک کودک محسوب می‌شود، در فیلم درباره راه رفتن روی ماه خیال‌پردازی می‌کند. این همان رویایی بود که خود من داشتم.

شما از طریق صدای خارج از کادر دوران بزرگ‌سالی استنلی به این موضوع پرداختید که چگونه هیجان‌زدگی ناشی از مسابقه فضایی به شیوه‌ای برای پنهان کردن مشکلات بزرگ‌تر در سرتاسر جهان، به ‌طور خاص جنگ ویتنام، بدل شد. آیا یادتان هست چه زمانی برای اولین بار توجهتان به این نکته جلب شد؟

تلاش من این بود که در فیلم ناسازگاری و ناهمگونی موجود در ذهن یک فرد جوان را به نمایش بگذارم. این سنی است که شما هنوز هم می‌توانید این خیالات و رویاها را در سر داشته باشید، اما نمی‌دانید دنیای افراد بالغ و بزرگ‌سال چطور کار می‌کند. شما چیزهایی درباره مشکلات را از تلویزیون می‌شنوید. صحنه‌ای در فیلم هست که مادربزرگ آینده تیره و تاری را برای بچه‌ها تصویر می‌کند. یادم هست که غرق وحشت بودم. قرار نیست بتوانید نفس بکشید، مجبورید ماسک ضدگاز بپوشید، باید با زباله، انفجار جمعیت و... سروکله بزنید. دنیا کاملاً به هم ریخته است، و اگر شوروی تصمیم بگیرد یک دکمه‌ را فشار دهد، همه ما در عرض یک ثانیه دود می‌شویم و به هوا می‌رویم. من تحت سیطره همین چیزها بزرگ شدم. ولی نکته موازی با این هراس این بود که موضوع فضا بسیار جذاب و جالب و خوش‌بینانه بود. به علت این‌که راوی نسخه بزرگ‌سال استن است، تحلیل‌های انتقادی زیادی می‌تواند در صحبت‌های او مستتر باشد. وقتی بزرگ‌تر می‌شوید، طنز و کنایه و مسائلی از این دست از دهان خودتان هم بیرون می‌آید. با نگاهی انتقادی به والدینتان نگاه می‌کنید و در مرحله‌ای صاحب یک دیدگاه انتقادی می‌شوید. کودکی نامحدودی که فیلم نشان می‌دهد، مفهوم جذاب و آزادانه دویدن به این طرف و آن طرف، توپ بازی کردن و دچار شدن به انواع دردسرها با واقعیت کشته شدن در ویتنام در تضاد است. این فیلم کلاً یک کمدی است، اما نکات تحلیلی هم در آن وجود دارد.

درحالی‌که این انیمیشن، زندگی بیداری و یک پوینده تاریک ( A Scanner Darkly) را تداعی می‌کند، اما شباهت‌هایی آشکار با پسرانگی در آن دیده می‌شود. وقتی مشغول ساخت این فیلم بودید، تا چه اندازه به پسرانگی فکر می‌کردید؟

پسرانگی درباره جزئیات زندگی است. آپولو نیز درباره جزئیات زندگی است، اما در عین حال درباره عظیم‌ترین دستاوردی که بشر به آن نائل شده هم هست. اما این بیش از هر چیزی حاصل پسرانگی است. من پسرانگی را با این فکر آغاز کردم که: «خب، من در دوران کودکی موقعیت خاصی نداشتم که بتوانم فیلمی درباره آن بسازم.» من تلاش می‌کردم کل دوران رشد را پوشش دهم. بعد از این‌که خودم پدر شدم، واقعاً تازه به این فکر کردم که می‌خواهم فیلمی درباره کودکی بسازم. حس می‌کردم از آن لحظه شگفتی‌برانگیز در کودکی برخوردار نبوده‌ام، بنابراین می‌خواستم فیلمی درباره آن بسازم. پسرانگی از این‌جا آمد. اما بعداً شروع به ساخت آن کردم. در سال دوم بود که این فیلم واقعاً شانس فکر کردن درباره زندگی‌ام را در اختیار من گذاشت. وقتی در فیلم به کلاس دوم مدرسه رسیدیم، با خودم فکر کردم: «صبر کن! اون‌ها همون سال روی ماه قدم گذاشتن.» واقعاً هیجان‌انگیز بود. سپس فکر کردم: «صبر کن! زندگی در اون دوران واقعاً شگفت‌انگیزه!» و سپس متوجه شدم تنها کسی هستم که می‌تواند این فیلم را بسازد. فکر می‌کنم تنها فیلم‌سازی هستم که نزدیک ناسا زندگی کرده است. تا جایی که به فیلم‌سازها مربوط می‌شود، وس اندرسون نیز در همین دوران متولد شده بود. فکر می‌کنم من تنها کسی هستم که آن لحظه را به یاد دارد. وقتی این ایده به ذهنم رسید، مثل این بود که 10 سال یادداشت‌برداری کرده‌ام. اول فکر کردم آن را با تکنیک انیمیشن زنده بسازم، اما این تکنیک در ذهنم زیاد جواب نمی‌داد. بعداً به مفهوم فانتزی آن فکر کردم. کمی گیج بودم تا این‌که فهمیدم انیمیشن می‌تواند همه این‌ها را به‌خوبی نمایش دهد. حس می‌کردم انتخاب‌شده هستم. حس می‌کردم تنها کسی هستم که می‌تواند این فیلم را بسازد.

شما اولین فیلم روتوسکوپی‌‌شده خود، زندگی بیداری را در سال 2001 ساختید. یک پوینده تاریک پنج سال پس از آن ساخته شد. برگشت به این شیوه بعد از این همه سال چطور بود؟

تامی پالوتا، کارگردان انیمیشن، و من حس مشترکی در این زمینه داشتیم. مدت‌ها از یک پوینده تاریک گذشته است. این فیلم را 18 سال پیش ساخته بودیم. به همین علت آن را پشت سر گذشته بودم و به چنین ظاهری فکر نمی‌کردم. می‌دانید،  Astroworld دیگر وجود ندارد. ماه و سفر فضایی هم هست. نمی‌توانستم تصاویری را که گرفته بودیم، صرفاً پویانمایی کنم. این دنیا باید خلق می‌شد. حدود 10 سال قبل، تامی و من قدم بزرگی در مفهوم انیمیشن برداشتیم، چون پول داشتیم. برای مدتی تلاش می‌کردم آقای لیمپت شگفت‌انگیز را با زک گالیفیاناکیس بازسازی کنم. درباره دهه 60 حرف می‌زنم! آن‌ها مقداری پول در اختیارم گذاشتند تا مفهوم انیمیشنی آن را توسعه دهم. آن‌جا بود که به فکر ساختن این فیلم افتادیم. مثل رنگ‌آمیزی پس‌زمینه‌ها بود، نه روتوسکوپی، بلکه بیشتر دوبعدی بود تا سه‌بعدی. ما اسمش را «دو و نیم بعدی» گذاشتیم. این فیلم درنهایت یک فیلم دوبعدی با برخی المان‌های سه‌بعدی و کمی روتوسکوپی است. ولی روتوسکوپی با گذشته بسیار تفاوت پیدا کرده است. برای من این تکنیک پاسخ‌گوی چالش‌های ساخت فیلمی انیمیشن درباره یک دوران مشخص بود. ما برای روایت داستان به این تلفیق سبک‌ها نیاز داشتیم. شیوه روایت این داستان با استفاده از عناصر مستند به این معناست که این فیلم هم سندی از دورانش است و هم عنصر فانتزی و تخیلی در آن وجود دارد. به همین علت بافت‌های متفاوتی در آن مشاهده می‌کنید. اما درنهایت مثل یک دفترچه یادداشت دهه‌ 60 است که فانتزی با یک زمان و مکان بسیار خاص تلاقی می‌کند.

و همه چیز جلوی یک پرده سبز اتفاق افتاد؟

ما اکشن زنده را در یک استیج پرده سبز فیلم‌برداری کردیم، بنابراین همه چیز باید از قبل طراحی می‌شد. اگر در سالن‌های درایو-این فیلم را ببینید، به خودتان می‌گویید «همینه»، یا «این‌جا کره ماهه». به این ترتیب، همه چیز یک جلوه ویژه بزرگ بود و باید بسیار دقیق به نظر می‌رسید. مثل ساخت جلوه‌های ویژه عظیم با افکت‌هایی که هنوز طراحی نشده بودند.

چقدر تحقیق انجام دادید؟

این فیلم یک پروژه پژوهش تاریخی عظیم بود. ناسا بزرگ‌ترین آژانس دولتی تمام دوران‌هاست. می‌توانید آن‌لاین شوید و آن‌ها همه چیز را در اختیارتان قرار می‌دهند و این موضوع را جدی می‌گیرند. مثل این است که می‌گویند: «هی، هزینه‌های ما را مالیات‌دهنده‌ها تأمین می‌کنند، بنابراین همه این‌ها به شما تعلق دارند.» تمام این تصاویر(!)، حمایت و پشتیبانی آن‌ها شگفت‌انگیز است. واقعاً عجیب بود. چیزهایی که تدوین می‌کردیم، هنرپیشه‌های جلوی پرده سبز بودند. هنگام تماشای فیلم با خودتان می‌گویید: «خدای من، اون‌ها در Astroworld هستند.» تصاویری از یک فیلم خانگی که به Astroworld مربوط می‌‌شود، مشاهده می‌کنیم. کنار هم قرار دادن تمام قطعات مختلف و روایت این قصه واقعاً دشوار بود. ولی بعد تمام این منابع و حجم عظیمی از فایل‌های مرجع در اختیارتان قرار می‌‌گیرد. سال‌ها قبل از این‌که کارمان را شروع کنیم، فیلم‌های خانگی مردم از آن دوران را جمع‌آوری می‌کردیم. بخش اعظم تصاویر فیلم حاصل تحقیقات خود ما هستند.

 

منبع: ایندی‌وایر

مرجع مقاله