یکی از مهمترین مناقشات حوزه سینما و بهویژه فرهنگ فیلمنامهنویسی، بحث بر سر این نکته است که تداوم تماتیک یک وضعیت زیرمتنی در دل روایت یک داستان سینمایی، آیا لزوماً و صرفاً از خلال یک روایت کلاسیک سهپردهای است که برای مخاطب قابل فهم میشود، یا این وضعیت میتواند وابسته به درونمایه و زیرمتن، از خلال شیوههای جایگزین روایت در فیلمنامه نیز به همان میزان و بلکه بیشتر، تجلی یابد و ذهن مخاطب را در باب عمیقترین مسائل پیرامونی، از مباحث مربوط به جامعهشناسی، سیاست و... گرفته تا مباحث مورد مناقشه در حوزههایی پیچیده چون فلسفه و اسلافش، روشن سازد؟
یکی از مهمترین ساختارهای روایی که در طول تاریخ سینما و بهویژه سالیان اخیر، به یکی از رایجترین انتخابهای فیلمنامهنویسان برای پیشبرد اهداف داستانیشان تبدیل شده است، استفاده از قالب درامهای چندپیرنگی است. درام چندپیرنگی در تعریفی ابتدایی و ساده، به آن دسته از فیلمنامههای سینمایی گفته میشود که چندین خط داستانی را به یکدیگر برش میزنند. به عبارت دیگر، درامهای چندپیرنگی مربوط به آثاری هستند که بدون اتکا به یک شاهپیرنگ واحد که در درامهای کلاسیک وظیفه استحکام بخشیدن به ساختمان روایت به عنوان ستون فقرات داستان را داراست، صرفاً بر پاشنه یک ایده یا مؤلفه معنایی میچرخند. پیرنگهای خرد موجود در درامهای چندپیرنگی اگرچه در نگاه اول هر یک ساز خود را به صورت مجزا میزنند، اما در باطن خوانشهایی متنوع از یک مفهوم-انگاره بیرونی هستند که در راستای تبیین تمام ابعاد آن مفهوم...