صدای بی‌صدا

انگیزه­ شخصیت‌ها در فیلمنامه «بی‌صدا حلزون»

  • نویسنده : ریحانه عابدنیا
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 294

صداهای زمینه صداهایی هستند که محیط شنیداری زندگی ما را می­سازند؛ صداهایی مثل تیک تاک ساعت، رفت و آمد اتومبیل­ها و همهمه­ گفت­وگوی آدم­ها. این­ها آگاهانه شنیده نمی­شوند، اما عامل مهم پیوند ما با محیط پیرامونمان هستند. مادامی که این صداها را می­شنویم، جریان زندگی را احساس می­کنیم و در امنیت به سر می­بریم. در فیلمنامه و به طور کلی در سینما، انگیزه شخصیت­ها، نقشی شبیه به صداهای زمینه در زندگی دارد. مفهومی است که برخلاف اکت و دیالوگ، آگاهانه دیده و شنیده نمی­شود، اما نقطه اصلی پیوند مخاطب با فیلم است و اگر به آن توجه کافی نشود، مخاطب چرایی کنش ‌و واکنش­ها را درنمی­یابد و مجال جست­وجوگری و سنجش و داوری را از دست می­دهد و ارتباطش با فیلم قطع خواهد شد.

در فیلم بی‌صدا حلزون، سعید (محسن کیایی) پدر ناشنوایی است که با عمل کاشت حلزون فرزندش مخالف است و به همین دلیل ازدواج او و همسر کم­شنوایش به جدایی رسیده. درواقع سعید آنتاگونیست داستان است که در برابر پروتاگونیست، الهام (هانیه توسلی) که می­خواهد هر طور شده، فرزندش را از نعمت شنوایی برخوردار کند، ایستاده است. این، صورت ظاهری داستان، یا همان تصاویر و صداهایی است که آگاهانه می­بینیم و می­شنویم. اما صدای زمینه که انگیزه­ شخصیت است و عامل اصلی پیوند ما با داستان، مغفول مانده است. دلیل اصلی تلاش الهام روشن است، می­خواهد فرزندش شنوا شود و برای رسیدن به این هدف از هیچ کوششی دریغ نکرده است؛ از دریافت مجوز عمل از دادگاه تا طلاق و تلاش برای تأمین هزینه‌ها. اما فیلمنامه چندان به دلیل اصلی مخالفت سعید که خاستگاه اصلی کشمکش و نیروی پیش­برنده درام است، نمی­پردازد. ترس و اضطرابی که سعید تجربه می­کند، بسیار عمیق­تر و شدیدتر از آن است که در چند دیالوگ خلاصه شود. او در سکانس با گریه به برادرش می­گوید: «اگه این عمل کنه، دیگه منو نمی­خواد. تنها می­شم.» و وقتی برادرش می­خواهد دلداری­­اش دهد، پشت به او می­کند و می­گوید «تو نمی­فهمی.»

این دقیق­ترین جمله­ای است که از زبان بی‌صدای سعید می­شنویم؛ تو نمی­فهمی! جهان ناشنوا را هیچ­کس جز ناشنوا نمی­فهمد، کما این­که نه ما و نه حتی سازنده­ این فیلم هم آن را به‌درستی نفهمیده‌ایم. شرایط سعید با الهام فرق دارد؛ الهام کم­شنواست، اما سعید کاملاً ناشنواست و مثل بسیاری از ناشنواها خود را در اقلیت می­بیند. در دنیایی که میلیاردها انسان در آن زندگی می­کنند، شاید تنها یک نفر است که می­تواند با او ارتباط برقرار کند و هم‌دل و هم­زبانش باشد؛ کسی که او هم ناشنواست. بنابراین، سعید کاملاً حق دارد که با عمل کاشت حلزون فرزندش مخالف باشد. برای او که تنها عضو خانواده­اش، برادرش هم راهی سرزمینی دیگر است، ترس از دست دادن پسرش، فرقی با مردن ندارد.

 از دید سعید، جهان جایی ناامن است. این را می­شود در انتخاب شغلش، که به نوعی انتقام گرفتن از آدم­ها با ترساندن آن‌هاست، در رفتارهای پرخاش‌گرانه­اش و در سوءظن­های مدامش نسبت به دیگران مشاهده کرد. او در تونل وحشت شهربازی کار می­کند و با صورت ماسک­پوشیده و یک اره­برقی توی دست، مردم را می‌ترساند. چون آن­طور که شایسته است، نمی­تواند از حقش دفاع کند، پرخاش می­کند و به این دلیل که هیچ صدایی نمی­شنود، توان فهمیدن نیات دیگران را ندارد و احساس می­کند می­خواهند به او آسیب بزنند.

 احساس ناامنی یکی از مخرب­ترین احساساتی است که  آدمی تجربه می­کند و این دقیقاً همان بزنگاه معنایی‌است که در فیلمنامه مغفول مانده است. نویسنده از همان ابتدا سوگیرانه و به‌روشنی الهام را برحق می­داند و چنان علیه سعید موضع می­گیرد که نه‌تنها به او مجال ابراز وجود و ارتباط با مخاطب را نمی‌دهد، بلکه او را به شکلی خام‌دستانه از داستان حذف می­کند و برخلاف اصول درام، پایانی مبتنی بر تصادف را رقم می­زند. سعید در درگیری با امیر سرش به میز می­خورد و می­میرد و امیر او را در اتاقی می‌اندازد تا این­که پس از چند روز باز هم به طور تصادفی الهام از موضوع باخبر می­شود. عجیب این­که در این مدت نه الهام و نه حتی برادر سعید، هیچ­یک چندان نگران او نشده و یک درصد هم احتمال نداده­اند که ممکن است بلایی سرش آمده باشد. الهام که در چند سکانس قبل، در پاسخ به امیر که پرسیده بود هنوز سعید را دوست دارد؟ با سکوتش پاسخ مثبت داده بود، حالا جنایت امیر را، انگار که گنجشکی به پنجره اصابت کرده و مرده، نادیده می­گیرد و به جای شکایت، هزینه­ عمل پسرش را از او دریافت می­کند.

به این ترتیب، فیلمنامه نه بر اساس انگیزه­ی شخصیت و تقابل جهان­بینی­اش با دیگران، که بر اساس ساده‌انگاری مسئله­ بغرنج تنهایی بنا شده و رویکرد اخلاق­مدارانه را جایگزین نگاه واقع­بینانه واقعیت  در جهان داستان- کرده است. درواقع سعید قربانی میل به ایثارگری الهام و بیش از آن، قربانی شناخت ناکافی نویسنده از جهان ناشنواهاست. اگرچه رویکرد اخلاق­مدارانه و پندآموز هم با نوع واکنش یا به بیان بهتر، عدم واکنش الهام به مرگ غیرمنصفانه سعید، مخدوش می­شود و پایانی که می­توانست بسیار دل‌نشین باشد و حتی مخاطب را با اشک شوق الهام همراه کند، به دلیل جفایی که در حق سعید شده و شنوایی­ای که به بهای خاموشی ابدی و مظلومانه­ او به دست آمده، اثری ندارد و تا اندازه­ای خشم و اندوه را هم برمی­انگیزد.

در جمع‌بندی باید اشاره داشت انتخاب این موضوع برای فیلمنامه، از این نظر که ملتهب نیست و درنتیجه از همان آغاز برای آن تصور موفقیت قابل توجهی در گیشه نخواهد بود، قابل تقدیر است. اما با کشتن بی‌رحمانه‌ یک ناشنوا در اثری که به بهانه‌ بیان رنج ناشنواها ساخته شده، انگیزه‌ خود را مورد تردید قرار می‌دهد و به نوعی نقض غرض است.

مرجع مقاله