فیلمنامهنویسان: ارسلان امیری، تهمینه بهرام، آیدا پناهنده
کارگردان: ارسلان امیری
مدیر فیلمبرداری: محمد رسولی
تدوین: عماد خدابخش
طراح صحنه و لباس: محمدحسین کرمی
موسیقی: رامین کوشا
تهیهکنندگان: روحلله برادری، سمیرا برادری
بازیگران: نوید پورفرج، پوریا رحیمیسام، هدی زینالعابدین، شاهو رستمی، باسط رضایی
خلاصه داستان
اهالی زالاوا از حضور جن در روستایشان ترسیدهاند و معتقدند باید به پای کسی که جن او را تسخیر کرده، شلیک کنند تا جن از بدنش خارج شود. به دستور استوار احمدی (نوید پورفرج) سربازان پاسگاه اقدام به جمعآوری اسلحههای اهالی روستا میکنند. در همین حین، دختر یکی از اهالی که آن موجود ترسناک را دیده، از بلندی به پایین پرتاب میشود و میمیرد. این اتفاق و اعتراض اهالی به استوار و تلاش آنها برای پس گرفتن تفنگهایشان منجر به عزل استوار احمدی از ریاست پاسگاه میشود. اما هنگامی که استوار قصد ترک پاسگاه را دارد، یکی از اهالی وحشتزده خبر آمدن جن به روستا را به او میرساند. استوار مجدداً لباس بر تن میکند و به روستا میرود. آمردان جنگیر به روستا آمده و به قصد جنگیری به داخل خانهای میرود و با شیشهای دربسته بیرون میآید و اعلام میکند جن را درون آن شیشه کوچک اسیر کرده است. اهالی با استناد به ادعای او به شادی و پایکوبی مشغول میشوند. اما استوار که معتقد است ترس اهالی ریشهای خرافی دارد، با آمردان وارد مجادلهای کلامی میشود تا ثابت کند او کلاهبرداری بیش نیست. از صحبتهای آمردان قانع نمیشود و اقدام به دستگیری او میکند. در پاسگاه، شب و هنگام خواب، استوار نمیتواند در برابر وسوسهاش مقاومت کند و پس از مدتی کلنجار رفتن، درِ شیشه را باز میکند. از سوی دیگر، سربازی به نام یونس ادعا میکند که شیشهای را که آمردان مدعی اسیر کردن جن در آن بود، با یکی از شیشههای مخصوص آزمایش دکتر روستا یعنی ملیحه (هدی زینالعابدین) که رابطهای عاطفی با استوار دارد، عوض کرده است و شیشه مخوف هماکنون در خانه دکتر است. سرباز آمردان را از این موضوع مطلع میکند و آمردان را فراری میدهد. استوار به همراه یونس به خانه ملیحه میرود و مشغول گفتوگویی طولانی با او میشود. اول صبح اهالی روستا که از ماجرا باخبر شدهاند، به منزل ملیحه هجوم میآورند و قصد دارند با شلیک به پای استوار و دکتر، جن را از آن منطقه فراری دهند. در همین حین آمردان سر میرسد و استوار را به دلیل طلسمی که یکی از اهالی پیشتر به لباسش دوخته بود، از اتهام جنزدگی تبرئه میکند. اما با نگاهی تردیدآمیز به دکتر نگاه میکند. صحبتهای استوار با اهالی روستا به جایی نمیرسد و خلج (پدر همان دختری که اوایل فیلم جانش را از دست داد) به ملیحه شلیک میکند و ملیحه جان میسپارد.