بی‌صدا حلزون

  • نویسنده : امید پورمحسن
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 279

فیلمنامه‌نویس: محمدرضا رهگذر

کارگردان: بهرنگ دزفولی‌زاده

مدیر فیلم‌برداری: محمدرضا جهان‌پناه

تدوین: سپیده عبدالوهاب

طراح گریم: سودابه خسروی

طراح صحنه و لباس: افسانه صمدزاده

عکاس : مریم مجد

تهیه‌کننده: مرتضی شایسته

بازیگران: هانیه توسلی، محسن کیایی، پدرام شریفی، مهران احمدی

سال ساخت: 1398

سال پخش: 1401

 

الهام زنی حدوداً 38 ساله و کم‌شنواست که در یک آتلیه عکاسی کار طراحی و ادیت عکس‌ها را انجام می‌دهد. صاحب آتلیه مردی حدوداً 45 ساله به نام امیر است که در آتلیه عکس‌هایی غیرمجاز هم از مشتریانش می‌گیرد. پلیس که از این موضوع خبردار شده، به سراغ امیر و آتلیه‌اش می‌آید و آن را پلمب می‌کند. الهام پسری ناشنوا دارد که می‌خواهد عمل کاشت حلزون را برای او انجام دهد تا بتواند در ادامه زندگی‌اش صداها را بشنود. الهام پس از این‌که متوجه می‌شود با کمک‌های دولتی نمی‌تواند پسرش را عمل کند، باید تلاش کند تا 40 میلیون پول عمل را جور کند.

امیر به الهام قول داده که در هزینه‌های عمل به او کمک خواهد کرد. اما در این میان همسر سابق الهام و پدر فرزند او، یعنی سعید که او هم ناشنواست، راضی به انجام این عمل نیست. او معتقد است که اگر بچه‌اش این عمل را انجام دهد و صداها را بشنود، دیگر کاری با او نخواهد داشت و ترکش خواهد کرد. الهام و سعید به خاطر همین موضوع از هم جدا شده‌اند. سعید برادری به نام ساعد دارد که تمام تلاشش را کرده تا هم به سعید و هم به الهام و فرزندش کمک کند، اما خود او نیز قصد دارد از ایران برود و به همین دلیل بیش از این نمی‌تواند و نمی‌خواهد که در مشکلات آن‌ها دخیل باشد.

سعید که در یک شهر بازی کار می‌کند، برای نشان دادن مخالفت خود نسبت به عمل فرزندش، زمانی که الهام و بچه در بیمارستان هستند، به آن‌جا می‌رود و یکی از شیشه‌های بیمارستان را می‌شکند. چندی بعد و در یکی از روزها، الهام متوجه می‌شود که آتلیه عکاسی امیر را آب گرفته و تمام فیلم‌ها و عکس‌های آن از بین رفته است. الهام می‌بیند که گوشه‌ای از شیشه اتاق آتلیه با یک سنگ شکسته شده و با توجه به این‌که آتلیه در زیرزمین است، آب وارد شده و همه‌جا را خیس کرده است. الهام با توجه به پیشینه سعید و این‌که سعید متوجه شده امیر قصد دارد در هزینه‌های عمل فرزندش به الهام کمک کند، به سعید شک می‌کند که شکستن شیشه کار او بوده است. الهام طاقت نمی‌آورد و این موضوع را به امیر می‌گوید و امیر هم برای گرفتن حقش به سراغ سعید می‌رود. دعوای این دو نفر بالا می‌گیرد و الهام هم کارش را از دست می‌دهد.

حالا امیر باید جریمه‌ای 500 میلیونی در ازای از بین رفتن عکس‌ها و فیلم‌ها به مشتریان بدهد و الهام هم هم‌چنان به دنبال جمع کردن پول عمل فرزندش است. امیر برای جلوگیری از پرداخت این جریمه، آتلیه خود را به پلیس لو می‌دهد و جواب هیچ‌کس را نمی‌دهد. در این بین سعید هم چند باری پی‌گیر امیر و موضوع کمکش به الهام می‌شود و حتی یک بار برای دعوا به آتلیه می‌رود و دوربین‌های جلوی در را قطع می‌کند.

پس از کشمکش‌های فراوان، ساعد و الهام متوجه می‌شوند که چند روزی است از سعید خبری نیست. وقتی همه‌جا را می‌گردند و او را پیدا نمی‌کنند، الهام به آتلیه می‌رود تا وسیله‌هایش را جمع کند، اما متوجه موارد مشکوکی در آتلیه، مثل درهای قفل‌شده اتاق‌ها و حیاط می‌شود. امیر که به‌شدت ترسیده و هول شده، فیلمی از دوربین مداربسته آتلیه به الهام نشان می‌دهد و توضیح می‌دهد که سعید برای دعوا به آن‌جا رفته و به‌طور ناخودآگاه و اتفاقی در هنگام درگیری پایش به میز گیر کرده و با سر به گوشه میز خورده و مرده است و حالا جسدش در یکی از همین اتاق‌های آتلیه است. الهام که از این موضوع به‌شدت ناراحت شده، در یک دوراهی سخت قرار گرفته؛ این‌که راز امیر را به همه بگوید و او را لو بدهد، یا بگذارد موضوع مسکوت بماند و پولی در ازای این سکوت بگیرد و از این طریق بتواند فرزندش را عمل کند.

الهام راه دوم را انتخاب می‌کند و حالا که دیگر مانع سعید هم پیشِ رویش نیست و ساعد هم قصد رفتن کرده است و امیر هم باید او را راضی کند، فرزندش را برای عمل کاشت حلزون به بیمارستان می‌برد و این کار را انجام می‌دهد و حالا او در ازای این سکوتی که ظاهراً برای او و کسانی شبیه به او نوعی اجبار هم هست، شنوایی فرزندش را تضمین کرده و گرچه چیزهای زیادی را از دست داده، اما بزرگ‌ترین چیزی که در زندگی آرزویش را داشته، به دست آورده است.

مرجع مقاله