اگر فیلمنامه تیتی را فارغ از دنیای شخصیت اصلیاش قضاوت کنیم و اتکایمان تنها روی واقعگرایی مرسوم فیلمنامههای دیگر باشد، ممکن است با خوانش نادرست از آن، اعمال تمام شخصیتها را غلط تلقی کنیم. از اینرو نیاز است تا دنیای تیتی/ سکینه را بازشناسیم و دیگر کاراکترهای داستان را در ارتباط با او بررسی کنیم. دنیای شخصیت را میتوان دارای یک هسته وجودی دانست که سطوح سهگانه کشمکش یعنی کشمکشهای درونی، فردی و فرافردی آن را محاصره کردهاند. درونیترین سطح کشمکش همان خود یا نفس شخصیت است که به ذهن، جسم و احساس متکی است. فیلمنامه نیز روی این بخش از کاراکتر تیتی مانور زیادی میدهد و از همان صحنه آغازینِ فیلم که تیتی در حال تی کشیدن راهرو است، انگارههای ذهنی شخصیت، خودی نشان میدهند. تیتی دستش را به سمت پنجره میبرد و انگار در حال لمس نور است. در این وهله با اینکه مکان و حرکت نشانههای واقعیِ تعبیهشده در معرفی شخصیت هستند، اما سرگرم بودن تیتی با باریکه نور ماهیتی ذهنی نیز دارد. در اینجا طبق پیشینهای که از پناهنده به خاطر داریم، میدانیم که آثار او در پیوند وثیقی با طبیعت قرار میگیرند و بر جزئیات زنانه شخصیتهای اول خود متکیاند. منتها در تیتی سعی فیلمنامهنویس بر آن بوده تا از شوریدگی به عنوان وجه مشخصه کاراکترهای اصلی نیز بهره ببرد. موضوعی که محدود به تیتی نیست و ابراهیم و امیرساسان نیز در درجات مختلف واجد آن هستند.
اما تیتی به جز اینکه ذهنی خیالپرداز دارد، واجد روحیهای کولیوار، معصومیت، شیرینعقلی، درکی فرامادی در حد آرمانهای عرفانی، جنون، کودک درون، فانتزی، رویابافی، زلالی و عشق نیز است. او یادآورِ کاراکتر جلسومینا در فیلم جاده فلینی است. دنیای ذهنی تیتی مشابه با جلسومینا ساده و بدوی است و به دور از بدجنسی و دوز و کلک میخواهد برای مردم مفید باشد. حال در این میان ممکن است مورد سوءاستفاده امثال امیرساسانها (زامپانوها) نیز قرار گیرد. در این رابطه فیلمنامه در پرده نخست طی چند صحنه به ابعاد مختلفِ احساسیِ تیتی نیز میپردازد و در اینجا شاهد آن بخش از ویژگیهای تیتی هستیم که او را متمایز میکنند. مثلاً در جملهای که تیتی در ارتباط با تکان دادن لیوان میگوید: «من جادوگر واقعی نیستم، از اون اسکُلاشم!» علاوه بر اینکه او را از وادی عرفان و شهود دور میکند، شوخطبعی و سادگی را نیز به ابعاد شخصیتی او اضافه میکند. همچنین این صحنه خبر از گرایش فیلمنامه به رئالیسم جادویی میدهد و کارکردش این است که مخاطب را در خصوص موقعیتهای مختلف مثل حرکت دادن لیوان یا همان لمس نور ابتدایی مجاب کند. یا مثلاً اگر تیتی را آنطور که در پرده نخست معرفی شده، نپذیریم و از پیشفرضهای دراماتیک قصه سر باز زنیم، آن وقت مشخص نمیشود تیتی رحمش را به خاطر نجات بشریت اجاره میدهد، یا سودآوری امیرساسان. چراکه دو علت مختلف برای یک عمل مشخص معمولاً متعلق به فیلمهای واقعگرا نیست، مگر اینکه سخن از منفعتطلبی و سودجویی شخصیت در میان باشد.
یکی دیگر از صحنههای ابتدایی داستان که قصد معرفی تیتی را دارد، ملاقات او با ابراهیم در بیمارستان است. در این صحنه تیتی به ابراهیم میگوید چون چشم چپش را خارانده، خبری خوش به او خواهد رسید. این موضوع نیز از ذهن خرافاتی تیتی پرده میبردارد که در کنار بیقیدی و سادگی، او را دختری با ضریب هوشی زیر متوسط نشان میدهد. دختری که در ادامه، صمیمیت و عشق در وجودش پررنگتر میشود. بااینحال، پرده نخست فیلمنامه در راستای معرفی تیتی ضعفهایی هم دارد و برای نمونه باید به وهلهای از داستان اشاره کرد که او بدون پیشدرآمد و مقدمهچینی دل به دریا میزند. گرچه این عمل تیتی رفتاری جنونآمیز در مواجهه با عشق محسوب میشود و از همان شوریدگی ابتدای بحث نشئت میگیرد، اما به دلیل عدم فضاسازی قبلی نویسنده بهسختی میتوان آن را با صحنه بعدی یعنی جایی که ابراهیم در بیمارستان به هوش میآید، مرتبط دانست. درواقع اگر قرار بود ابراهیم با دعای تیتی به هوش بیاید، بهتر بود نویسندگان تمهیدی میاندیشیدند و مخاطب را برای پذیرش این واقعه آماده میکردند.
بخش دوم دنیای شخصیت، معرفِ روابط فردی است؛ روابطی صمیمی که عمیقتر از نقشهای اجتماعی است. در این راستا کشمکشهای فردی زمانی معنا پیدا میکنند که شخصیتهای داستان از نقشهایشان فراتر بروند و مطابق با انتظارات عمل نکنند. از اینرو رابطه تیتی و ابراهیم در ابتدای امر به علت تضادهای شخصیتیشان این امکان دراماتیک را دارد که باعث شکلگیری کشمکش میان آنها شود. در این رابطه مسئلهای که دنیای ابراهیم و تیتی را به هم پیوند میزند، آرمانخواهیهای مشابه است. ابراهیم از طریق فرمول میخواهد بشریت را نجات دهد و تیتی از طریق رحم اجارهای.
ابراهیم فقط به دنبال اعداد است و توجه چندانی به انسانهای اطرافش ندارد. رابطه عاطفیاش شکست خورده، از همسرش طلاق گرفته و حالا به علت تومور مغزی قصد دارد قبل از مرگ یک معادله فیزیک را حل کند. پس انتظار این است که او در پایان به طور تدریجی ارتقا یابد و پس از حضور تیتی در زندگیاش، ابعاد معنوی درونی او رشد کند و انسانها را بر اعداد ترجیح دهد. بااینحال، تحول شخصیت ابراهیم در پایان ناگهانی است و نمیتوان توجیه خاصی را برایش متصور شد. در اینباره شاید بتوان صحنهای را که در آن امیرساسان با تیتی درگیر میشود و ابراهیم با عجله خود را به آنها میرساند، آغاز تحول ابراهیم دانست، اما ابتدا به این علت که تأکید چندانی روی این هواخواهیِ ابراهیم از تیتی نمیشود و در ادامه به این خاطر که فیلمنامه دیگر به نوع رابطه تیتی و ابراهیم اشاره چندانی نمیکند و فقط شاهد صحنهای هستیم که او تیتی را در خانه تیمار میکند و در این میان مسئلهای پیرامون پیشرفت ارتباط این دو مطرح نمیشود، شروع این سیرِ تغییر، باورپذیر از آب درنمیآید. پایان این مسیر نیز کیفیتی کموبیش مشابه دارد. فیلمنامهنویس میخواهد بر اساس نیاز ناخودآگاهِ شخصیت ابراهیم عمل کند؛ پس لازم است در مسیر رو به رشد کاراکتر، نیاز شخصیت بر هدفش پیشی بگیرد و تحول کاراکتر را محقق سازد. بنابراین با صحنهای مواجهیم که در آن ابراهیم فرمولها را از امیرساسان قبول نمیکند و مستقیم نزد تیتی میرود. در این صحنه مخاطب باید این امر را که ابراهیم عشقش را بر وظیفه ترجیح داده، بپذیرد. اما چرا بااینحال پرداختن به نیاز ناخودآگاه ابراهیم در فیلمنامه بدون کارکرد میماند و جدا از اینکه مقبول واقع نمیشود، تحول او را نیز بیدلیل و یکباره مینماید؟ علت این است که فیلمنامه این نیاز ناخودآگاه را روی پایبستی ویران بنا نهاده است. با اینکه در طول داستان نیاز ابراهیم به عشق از طریق بیتوجهی همسر سابقش نسبت به او درک میشود، نکته اصلی در ترسیم ناکامِ رابطه تیتی و ابراهیم نهفته است. هر چند که میدانیم تیتی ابراهیم را بسیار دوست دارد، اما نوع نگاه ابراهیم به تیتی حتی پس از تصمیمگیری و پیوستن به او درک نمیشود. ابراهیم دلسوز تیتی است و به او ترحم میکند، یا واقعاً عاشق او شده؟ عدم یک پاسخ صحیح به این سؤال درست همان مسئلهای است که در فیلمنامه مغفول مانده و بیتوجهی به آن تحول ابراهیم را با نقصی بزرگ مواجه کرده است. درنتیجه در صحنه پایانی که یکباره ابراهیم اجازه خروج فرزندش را به همسر سابقش میدهد نیز غیرقابل پذیرش است.
چنین فضای دوگانه و غیرقطعیِ ناشی از بلاتکلیفی نویسنده در صحنهای که تیتی دستش را در آتش فرو میکند نیز خود را نشان میدهد. اگر تیتی قرار است با قدرت ماورایی خود دستش را سالم از میان آتش بیرون بکشد، پس دیگر حضور آن بانداژ دور دست بعد از انجام کنش چه معنایی دارد؟ از طرف دیگر، مشخص نمیشود چرا تیتی که در ابتدا عاشق ابراهیم شده بود، در پایان ناگهان با دیالوگ: «تو هم مثل بقیه هستی.» نظرش را تغییر میدهد. آیا به خاطر این است که ابراهیم فرزندش را از او گرفته و به خانواده اصلیاش تحویل داده؟ یا اینکه تیتی ابراهیم را فردی دیده است که نمیتوان به او تکیه کرد؟ بنابراین فیلمنامه به آنچه در خصوص شخصیت ابراهیم به دنبال آن بوده ـ تنهایی او و از بین رفتن آرمانهایش ـ به علت پرداختی ضعیف به رابطه میان او و تیتی، دست نیافته است. حتی آن مثلث عشقی ابراهیم، همسر سابق و دوستِ جوان نیز به دلیل مکالماتی خنثی میان این سه نفر الکن باقی میماند.
نکته دیگری که در خصوص رابطه میان ابراهیم و تیتی نادیده گرفته شده، مسئله کشف سیاهچالها از سوی ابراهیم است. این موضوع نمیتواند تعلیقی در حد خطر قریبالوقوعِ بلعیده شدن زمین را ایجاد کند که نگرانیها و دلایل بعدی تیتی در مورد نجات بشریت را توجیه کند. حتی اهمیت آن از این بابت که فرمول کشفشده تا چه اندازه میتواند به نجات بشریت کمک کند نیز مشخص نمیشود. اینکه در مسیر پیدا شدن کاغذها مخاطب با تیتی همذاتپنداری میکند، به دلیل شخصیتپردازی نسبتاً کامل تیتی است و ربطی به ابراهیم و نتایج علمیاش ندارد.
و اما در بیرونیترین سطح، کشمکشهای فرافردیِ تیتی، بارزترین نمود خود را در رابطه او و امیرساسان نشان میدهد. کشمکشهای شخصیت در این سطح به تصادم او با اجتماع گره میخورد و در این راستا امیرساسان را باید نماینده جامعهای دانست که تیتی را دیوانه خطاب میکنند. شخصیت امیرساسان در ابتدا از سوی تیتی معرفی میشود و فیلمنامه در اولین مواجهه دیداری، از او به عنوان یک شخصیت طماع، حسابگر و بیتوجه به حال و سرنوشت دیگران یاد میکند. امیرساسان با وجود رفتارهای خشونتبار، وقتی بُعد جدیدی پیدا میکند که حسادتش را نسبت به کشش عاطفی تیتی به ابراهیم بروز میدهد. او مردی خودپسند را نمایندگی میکند که از همگان انتظار تحسین را دارد، اما درواقع او یک پهلوان پوشالی از جنس زامپانو است. بااینحال، در یک جمعبندی کلی شخصیت امیرساسان را نه میتوان شیطانصفتی سودجو به حساب آورد و نه دلباختهای انحصارطلب. او در کشمکش سهوجهی داستان نه تبدیل به ضدقهرمان میشود و نه حتی یکی از سه رأس مثلث عشقی.
* این عنوان اشارهای به جلسومینا شخصیت اصلی فیلم جاده فلینی دارد.