نامِ مایکل تالکین اولین بار با اقتباسی که از روی کتابی نوشته خودش انجام داده بود، بر سر زبانها افتاد. تالکین، داستان بازیگر را در سالهای پایانیِ دهه ۸۰ منتشر کرد و رابرت آلتمن بازیگر را در ابتدای دهه ۹۰ ساخت. تالکین در این فاصله بختش را با نوشتن برای سیتکامهای تلویزیونی، نئو نوارِ مکعب درخشان (۱۹۸۹) و ساخت درام معناگرای جذبه (۱۹۹۱) امتحان کرد. اما این بازیگر بود که سروصدای بسیاری به پا کرد و با نامزدیاش در دو رشته بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی در تمامی جوایز مهم سال به تالکین اعتباری هنری مضاعف بخشید. طی ۳۰ سالِ گذشته تالکین به مرور به عنوان فیلمنامهنویسِ آثار جنایی تبدیل شد. به عبارت بهتر، تالکین وجوه جنایی موجود در درامها را استخراج و با تزریق آنها به نقاط اوج داستان، جلوهای متفاوت به داستانی تکراری میدهد. ویژگی تکرارشوندهای که باعث میشود فیلمنامههای تالکین با وجود سادگی جذاب و بهیادماندنی باشند. در سالهای پایانیِ سالهای۲۰۱۰ ، تالکین با سریال فرار از دانمورا بازگشتی قدرتمند داشت تا اعتبار لازم برای ساخت سریالی پرخرج و پرحرفوحدیث را به دست آورد؛ پشت صحنه ساختِ پدرخوانده.
تالکین با شکستهنفسی میگوید تمام آنچه در مورد پدرخوانده میدانسته، این بوده که ماریو پوزو با فرانک سیناترا درگیر شده و حالا برای خلق سریالی ۱۰ قسمتی میبایست ۹ ساعت و ۵۵ دقیقه به این دعوا میافزوده. صحنه و واقعیت تاریخی که تالکین به آن اشاره میکند، جوهره سریال پیشنهاد است. عدهای میخواهند از طریق خلق اثری هنری موفقیت کسب کنند و عدهای دیگر به دلیل منافعشان با جدیت در مقابل آنها قرار گرفتهاند. پیشنهاد داستان این تقابل است. تالکین برای به تصویر کشیدن این رویارویی سه گروه (یا خانواده) را به بیننده معرفی میکند که وقایع تاریخی مربوط به ساخته شدنِ پدرخوانده نشئتگرفته از مواضع و تصمیمات این سه خانواده است.
گروه اول: مجموعه آدمهای مربوط به کمپانی پارامونت. از رابرت ایوانز (با بازی متیو گود) تا چارلز بلوهدورن (با بازی بورن گورمن). این گروه فقط میخواهند فیلم پدرخوانده ساخته شود. کیفیت فیلم برای آنها در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
گروه دوم: مجموعه آدمهای مرتبط با ساخت فیلم. از فرانسیس فورد کاپولا (با بازی دن فوگلر) و ماریو پوزو (با بازی پاتریک گالو) تا براندو (با بازی جاستین چیمبرز) و گوردون ویلیس (با بازی تی. جی تاین). این گروه میخواهند پدرخوانده را به بهترین شکل ممکن بسازند، با محدودیتهای استودیو کنار نمیآیند و کاری به تهدیدهای مافیا ندارند.
گروه سوم: مجموعه آدمهای مرتبط با مافیا. از جو کلمبو (با بازی جووانی ریبیسی) تا تامی لوچس (با بازی مایکل ریسپولی) و فرانک سیناترا (با بازی فرانک جان هیوز). این گروه میخواهند هر طور شده، مانع از ساخته شدنِ پدرخوانده شوند و برایشان مهم نیست چه سرمایه و استعدادی در حال تلف شدن است.
سؤال اینجاست که فیلمنامه باید کدام شخصیت را به عنوان شخصیت محوری انتخاب کند و وقایع را از طریق او به پیش ببرد. تالکین به جای انتخابهای سادهای مثل فرانسیس فورد کاپولا یا رابرت ایوانز به سراغ آلبر اس. رودی (با بازی مایلز تلر) تهیهکننده پدرخوانده میرود؛ کاراکتری که این سه گروه را در کنار هم قرار داده و مانند نخ تسبیح موقعیتهای داستانی را به یکدیگر پیوند میدهد. رودی هم بخشی از این خانوادههاست و هم بیرون از دایره آنها میایستد. هم قهرمان است و هم مظلوم. هم تکرو و هم اهل مصالحه. شخصیتی که بیننده را امیدوار نگه میدارد تا از طریق رفتار قهرمانانهاش پدرخوانده را نجات دهد و فیلم را در مسیر تولید نگه دارد. رودی با انگیزهای شخصی وارد صنعت فیلمسازی شده و حالا برای پیشبرد اهدافش میبایست این سه گروه را جوری در کنار هم قرار دهد که با وجود دشمنیها، منافعشان را در نظر بگیرند. به این ترتیب، رودی تبدیل به عامل پیوند میان این سه گروه میشود تا هر یک از آنها پروسه ساخت فیلم را پیش ببرند و علاوه بر آن، انگیزه کافی برای سهیم شدن در این موفقیت داشته باشند. از این طریق، جهان داستانیِ سریال پیشنهاد به شکلی استعاری به جهان داستانیِ پدرخوانده پیوند میخورد تا هر یک از صحنهها مابهازاهای تصویری دنیایی باشند که پوزو روی کاغذ خلق کرده و کاپولا روی نگاتیو ثبت میکند؛ تلاشی برای تجلیل از اثری هنری از طریق تخیل موقعیتهایی که واقعی و قانعکننده به نظر میرسند، چراکه هر دو اثر در مورد تعهد و وفاداری هستند.
نکته دیگر در مورد اهمیت کار تالکین شکل تقسیم واقعیت تاریخی در دل واقعیت نمایشی است. همه میدانیم پدرخوانده ساخته شده، برنده اسکار شده و به یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شده است. اما پیشنهاد میخواهد نشان دهد هر لحظه ممکن بوده اتفاقی بیفتد که پدرخوانده ساخته نشود. چطور میتوان هیجان ساخته شدن یا نشدنِ پدرخوانده را در دل بیننده زنده نگه داشت، وقتی بیننده تمامی جزئیات انتهای داستان را میداند؟
پیشنهاد به جای خلق تعلیق از طریق پنهان نگه داشتنِ حقایق، یا به تعویق انداختن آنها، ساخته شدن یا نشدنِ پدرخوانده را به انگیزههای شخصیتهایی پیوند میدهد که حداقل برای اکثر بینندهها ناشناخته هستند. اینگونه است که انگیزههای منشیِ رادی، بتی (با بازی جونو تمپل)، دوست رودی، فرانسواز (با بازی نورا آرنزدر)، یا بری لاپیدوس (با بازی کالین هنکس) چنان در پیشبرد داستان مؤثر هستند که به نظر میرسد اگر میل و اراده آنها نبود، پدرخوانده هیچگاه ساخته نمیشد و در این بین کاپولا و براندو سیاهیلشکرهای این فیلم بودهاند.
۳۰ سال پس از بازیگر، تالکین دوباره به سراغ پشت صحنه هالیوود رفته، اما اینبار به جای تمسخر استودیوها و بازیگرانش، در پی نمایش شکوه و جلالی است که میراثی گرانقدر را از خود به جای گذاشته است.