در تصمیم جدایی پارک چان ووک همان سیاق روایی همیشگیاش را در داستانگویی دارد؛ یعنی رمز و راز ابهام و معما در پیچشهای داستانی پیاپی. با این تفاوت که همه این عناصر ملزوم در روایتهای پارک چان ووکی زیرِ سایه پیرنگ عاشقانه فیلم قرار میگیرند. عناصر روایی و سبکی در این فیلم مکملی است برای حالوهوای رازآمیز یک عشق که در نقطه مقابل جنایت حلنشده، نیمهکاره و رها باقی میماند. هو جون در یک طرف داستان است؛ جوانترین کارآگاه بوسان که باید پرونده قتل مردی در کوه را حل کند و در این بین با همسر مقتول دیدار میکند و به او دل میبازد. سئو، همسر مظنون به قتل، در طرف دیگر است. یک دختر چینی مهاجر، پیچیده و اثیری که زبان کرهای را خوب نمیداند. و از همین نقطه است که طرح قصه با گسست زبانی کار خود را آغاز میکند و الکن ماندن ارتباط کلامی و گسست در دیالوگها و چندمعنایی جملهها و کلمات میان دو شخصیت اصلی به عنوان یک مفهوم استعاری پرقدرت در مضمون وارد عمل میشود. کاملکننده این گسست فناوری و گوشی تلفن همراه است؛ صداهایی که ضبط میشود و احساسهایی که از طریق این صداهای ضبطشده ثبت میشود تا نقش یک عشق پر شور را طرح بیندازد. نقطه آغاز این گسست کلامی اتاق بازجویی است. جایی که متعلق به اولین عاشقانه کارآگاه و سئو- رائه است. جایی که خوردن سوشی گرانقیمت در کنار هم در سکوتها و تمیز کردن میز، هماهنگی و تناسب میان دو نفر از دو تبار مختلف را که حتی زبان همدیگر را بهدرستی نمیفهمند، دراماتیزه میکند. گسستهای زبانی مهمترین مضامین عاشقانه را در تصمیم جدایی طراحی میکند. در پایان نیمه اول فیلم کارآگاه که حالا پی به راز قتل شوهر سئو- رائه به دست او برده، به او میگوید: «من از هم پاشیدم.» و بعد او را ترک میکند. سئو- رائه بعد رفتن او روی کاناپه همیشگیاش مینشیند و دوباره متوسل به گوشی تلفنش میشود تا معنی کلمه «از هم پاشیدن» را سرچ کند تا بتواند احساس مردی را که به او دل باخته، ترجمه کند. در همان اولین ملاقات دو شخصیت فیلم نیز وقتی سئو برای کارآگاه جملهای از کنفوسیوس را در مورد تفاوت دریا و کوه میگوید، این گوشی تلفن است که بدل به ابزاری برای تعامل میان آنها و شناخت هم میشود. تمام جملهها باید در حافظه گوشی ثبت و به زبان دیگری ترجمه شود. گسستهای داستانی در کنار گسستهای کلامی برای ساختن لحن معمایی در کنار لحن اثیری فیلم با تمرکز بر شخصیت سئو- رائه همزمان با دل باختن پلیس جوان شکلی از جریان سیال ذهن میگیرد و برخلاف نیمه دوم فیلم، یعنی دیدار دوباره این دو نفر بعد از یک سال که با یک داستان سرراست و خطی مواجهیم، داستانگویی ماهیتی هذیانی و رویاگون پیدا میکند. درست از زمانی که داستان معمایی یک قتل به سمت یک عاشقانه نئونوآری میرود، واقعیتها مخدوش میشود. در کشیکهای شبانه کارآگاه از خانه سئو- رائه است که داستان ریتم خودش را از دست میدهد و از سیر خطی خارج میشود. همچنین جابهجایی رخدادها به تناسب ذهنهای کارآگاه پیش میرود و واقعیت و رویا در هم آمیخته میشود. این درهمتنیدگی خیال و واقعیت علتی میشود برای رفت و برگشتهای زمانی برای وقایعی که هنوز اتفاق نیفتادهاند، یا دستکم ما در فیلم ندیدهایم. در دقایق ابتدایی فیلم، وقتی هنوز از کشیکهای شبانههای کارآگاه از خانه سئو خبری نیست، ما تصاویری را از دریچه ذهن او میبینیم که بعدها متوجه ارتباط مضمونی آنها با داستان سئو میشویم. کارآگاه درحالیکه در خانه خودش در حال گفتوگو با همسرش است، از صفحه تلویزیونش تصویرهایی از سریالی را میبیند که درواقع از تلویزیون خانه آنها پخش نمیشود. کمی بعد سئو- رائه را در حال دیدن این سریال و از دریچه دوربینها میبینیم. در لحظاتی که کارآگاه با دوربین دوچشمیاش در ماشین نشسته و سئو- رائه را در محل کارش رصد میکند و کمی بعد به طرز جادوییای کنار او ظاهر میشود، فیلم مشخصاً لحنی سورئال میگیرد و به رئالیسم جادویی نزدیک میشود. این لحن موجب فاصلهگذاری با مخاطب میشود و گاهی میزانسنها و فضای تئاتری را میسازد. وقتی کارآگاه «درهمشکسته» کار در بوسان را رها میکند و به خانهاش نزد همسرش بازمیگردد، این گسست در مضمونِ یک روایت عاشقانه کامل میشود. نقطه اتصال این دو نفر بعد از ترک هم همان صداها و گوشیهاست. کارآگاه افکارش را روی ساعت هوشمندش دیکته میکند و این همان کاری است که سئو- رائه با گوشیاش میکند. تلفن و ساعت هوشمند یک چرخدنده و یک ابزار گسست در ماشین طرح تصمیم جدایی است. به گونهای که همه چیز برای گفتن داستانی از یک عشق وسواسگونه طراحی شده که تنها با موانع و فاصله متجلی میشود. تصاویر منشوری در صفحه نمایش تلفنها و کامپیوترها تلفیق میشوند تا مفهوم حاکم بر فیلم در سلطه دستگاههای مدرن را بسازد. جایی که یک جهان برساخته آلترناتیوی میشود برای جهان واقعی و ارتباط گنگ و مبهم میماند. سئو به زبان چینی حرف میزند و تلفنش با صدای او به زبان کرهای با کارآگاه حرف میزند و زبان اولین عنصر برای برقراری ارتباط دو شخصیت مخدوش میشود. شخصیتهای پارک چان ووک در کولاکِ کلمات فرو رفتهاند. این گسست و ابهام در کلمات مترادفی است برای پایانبندی مبهم و غمانگیز فیلم در یک عصرگاه مهآلود در کرانه دریا که گسست میان دو عاشق کامل و ابدی میشود.
تصمیم جدایی، مانند فیلم کنیز سرشار از لغزشهای زبانی است. با این تفاوت که اینجا با جابهجایی عناصر داستانی در این راستا نیز مواجهیم. کارآگاه در خانهاش در بوسان روبهروی سئو نشسته است و درباره پرونده حلنشده او حرف میزنند. تمام عکسهای پروندههای حلنشده روی دیوار است و راهحل سئو برای درمان بیخوابیهای کارآگاه خلاص شدن از شر عکسها و سوزاندن آنهاست. وقتی کارآگاه با سئو درباره پرونده قتلی که حل نشده، حرف میزنند، وارد خردهداستان پرونده حلنشدهای میشویم که درواقع بعد از این ملاقاتها رخ میدهد و صحنههای تعقیب و گریز روی پشتبام را میبینیم و عناصر داستان در هم تلاقی پیدا میکنند. این همان پروندهای است که در ابتدای داستان به آن اشاره میشود و پلیس جوان مدام به خاطر به تعویق افتادن آن بازخواست میشود. داستان میتواند اینطور باشد که کارآگاه در نیمه اول فیلم بعد از ترک کردن سئو به سراغ پرونده قتلی که حالا با دادن سرنخهای سئو حل شده، میرود، برای دستگیری مرد مظنون به پشتبام میرود، اما نمیتواند مانع خودکشی او و پرت کردن خودش از بام شود. در تمام رصد کردنهای کارآگاه با دوربین که پنجره عقبی هیچکاک را به خاطر میآورد، او هم پشت دوربین، یا پشت تلفن در حال صحبت با سئو است و هم در کنار او. کارآگاه کنار سئو مینشیند و برای او زیرسیگاری میگیرد و دیالوگهایی را که بعداً از زبان سئو میشنویم، قبلاً از طریق ذهن کارآگاه شنیده بودیم. این پیچیدگی در داستانگویی وارد کردن ابهام در مضمونی است که به فراخور استفاده از المانهای طبیعت، برف، باران، دریا، کوه، مه و... رازآمیز و هولناک است؛ به هولناکی عظمت یک عشق محکوم به فنا و بیسرانجام. گسستهای مضمونی حاصل تعلیقهای پیاپی در سیر کشف یک جنایت است، به تناسب پیچیدگیها و وقفههای پیاپی در یک عشق. سئو و کارآگاه همدیگر را ترک میکنند و دیدار دوباره آنها در یک شهر رازآمیز و مهآلود پایانی میشود برای قطعههای پازل عاطفی و جنایی فیلم. در این نیمه برخلاف نیمه اول، آن که میماند، کارآگاه است و آن که تصمیم به رفتن میگیرد، سئو. معمای عشق مرد پلیس و زن جوان در معمای جنایتها تلاقی پیدا میکنند و گسست و وقفه در راز جنایتها کاملکننده گسست و وقفه در پیرنگ عاشقانه فیلم است و برعکس تعلیقها در اینجا نه از ملزومات ژانری که یک تمهید برای ملموس کردن این گسستهاست. در پایان فیلم نیز کارآگاه درحالیکه تلفن همراه سئو در دستش است، پی به راز عشق او و از طریق صداهای ضبطشده میبرد. صداهایی که باید با انداختن گوشی تلفن به اعماق یک اقیانوس برای همیشه از حافظه آنها پاک شود. دیدار دو عاشق در باران و برف و تاریکی کوهستان و صورتهایی که با نور موضعی چراغقوه روشن میشوند و همگی نشان از مضمون تاریک و تلخ فیلمی دارد که یک عشق اثیری و بیسرانجام را نمایندگی میکند. دوگانه چینی-کرهای و دوگانه دو شهر، شهر محل زندگی کارآگاه و سئو، و تقسیم فیلم به دو بخش، وقفه را استعاری میکند و رشتههای ازهمگسیخته یک روایت روح متلاشی یک عشق ناممکن را طنینانداز میکند. تصمیم جدایی فیلم ناممکنها، وقفهها و گسستهاست.