ابرروایت 37

سینمای عاشورایی 74

  • نویسنده : نصرت‌الله تابش
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 326

در شماره گذشته با بررسی دو رمان یکلیا و تنهایی او نوشته تقی مدرسی و ملکوت بهرام صادقی به حضور دراماتیک در ادبیات داستانی معاصر ایران پرداختیم و وعده دادیم که این مباحث را با بحث مسئله شر و ابلیس در فلسفه و کلام ادامه دهیم. در این شماره این مطلب را به عرض خوانندگان گرامی می‌رسانیم.

 

مسئله شر و ابلیس در فلسفه و کلام

شر قطب دوم ضروری برای ایجاد کشمکش و خلق درام است. این ضرورت از ساختار زندگی طبیعی انسان، هم به فلسفه و هم به هنر و هم به روابط متقابل این دو عرصه از معارف انسانی سرایت کرده است. مسئله شر در فلسفه و کلام به پرسش‌های بسیار و بعضاً ایمان‌سوز منجر شده و مطالعات بسیاری را دامن زده است تا خداناباوری ناشی از رنج‌های هولناک را پاسخ دهد. یکی از آثار مهم سینمایی که به این موضوع پرداخته است، فیلم هانا آرنت (مارگارته فون تروتا/ 2012) است که بر اساس زندگی هانا آرنت، شاگرد یهودی و آلمانی مارتین هایدگر، و کتاب آیشمن در اورشلیم ساخته شده است. هانا آرنت این کتاب را گزارشی در باب ابتذال شر معرفی کرده است. زهرا شمس، مترجم این کتاب، در یادداشت کوتاهی در ابتدای کتاب نوشته است: «آرنت،... در این کتاب از شر نوظهوری سخن می‌گوید که نه از خبث طینت فرد، بلکه از هزارتوی بوروکراسی مدرن سرچشمه می‌گیرد؛ جنایات هولناک و فراگیری که خلاف جرایم عادی، تحت حمایت قانون انجام می‌شوند، قدرت افسارگسیخته‌ای که اطاعت از آن ضامن بقای شهروندان و زمینه‌ساز پیشرفت شغلی و اجتماعی آن‌هاست، اما وجودشان را از اندیشه و وجدان تهی می‌کند.» (ص 9) «از نظر او «شر» لزوماً فقط از هیولاهای شیطانی سر نمی‌زند، بلکه افراد ابله و کودن هم می‌توانند مرتکب شر شوند و آثاری فاجعه‌بار بیافرینند.» (همان، ص 19) به تحلیل کتاب آیشمن در اورشلیم باز خواهیم گشت. زیرا باید ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که چه چیزی شر است و شر چه مفهومی دارد.

ربکا هال، کارگردان و نویسنده فیلم عبور، گفته است: «نژادپرستی قوی‌ترین شری است که ما به عنوان انسان با آن در ارتباط بوده‌ایم. نژادپرستی چیزی است که نژاد را ایجاد می‌کند.» (فیلم‌نگار، شماره 237)

هر دو فیلم درباره نژادپرستی به مثابه یک شر بزرگ است. فیلم هانا آرنت فقط به بخشی از ماجراهای جنگ جهانی دوم می‌پردازد که به یهودیان مربوط است و تقریبا هیچ اشاره‌ای به جنگی که نزدیک به ۱۰۰ میلیون قربانی در میادین جنگ و تبعات آن در خارج از میدان جنگ داشته است ندارد. و فیلم عبور نیز به همین درون‌مایه یعنی نژادپرستی از منظور دیگر می‌پردازد. عبور درباره رنگین‌پوستانی است که برای رسیدن به یک زندگی بهتر در جامعه آمریکا که نژادپرستی فرهنگ پنهان و آشکاری در آن است، ناگزیر به انکار نژاد خود هستند. بنابراین اولین پرسش این است که شر چیست؟

نعیمه پورمحمدی مقالات متعدد و نسبتاً جامعی را در کتاب درباره شر گردآوری کرده است. پورمحمدی با نقل جمله‌ای از سی.اس. لوییس در صفحه آغازین کتاب مانند یک افتتاحیه در فیلم درون‌مایه اصلی کتاب و احتمالاً دیدگاهی را که می‌پسندد، به نمایش گذاشته است و از نوع دیگری از شر سخن گفته است. از قول سی. اس. لوییس، نویسنده ایرلندی و مسیحی معتقد، می‌نویسد: «مادری که برای فرزند مرده‌اش عزاداری می‌کند، هنوز می‌تواند امیدوار باشد که خدا را ستایش کند و برای همیشه از نعمت وجود خدا برخوردار شود؛ تسلایی از سوی خدا، از سوی روح جاودانه‌ای در درون خویش. اما نه تسلایی از جنس مادرانگی، به‌ویژه از شادی مادرانه باید چشم بپوشد. هرگز در هیچ مکان یا زمانی، پسرش را بر روی زانوانش نخواهد گذاشت، یا او را حمام نخواهد کرد، یا برایش قصه نخواهد گفت، یا برای آینده پسر نقشه نخواهد کشید، یا نوه‌اش را نخواهد دید...»

مباحث مربوط به شر در کتاب درباره شر از دو منظر کلی فلسفه و الهیات به بحث گذاشته شده است. پورمحمدی در مقدمه‌ای نزدیک به ۱۲۰ صفحه ابتدا از انواع شر سخن می‌گوید که اولین آن‌ها شر طبیعی و شر اخلاقی است. او به نقل از هیوم درباره شر اخلاقی می‌نویسد: «انسان بزرگ‌ترین دشمن انسان است. ظلم، بی‌عدالتی، تحقیر، اهانت، خشونت، فتنه‌انگیزی، جنگ، بهتان، خیانت، تقلب؛ انسان‌ها با این امور یکدیگر را متقابلاً رنج می‌دهند، و اگر به دلیل وحشت از رنج‌های بزرگ‌تری نبود که با جدایی از یکدیگر گرفتار آن می‌شدند، جامعه‌ای را که تشکیل داده‌اند، از هم می‌پاشیدند.» (ص 14)

پورمحمدی در ادامه درباره شر طبیعی می‌نویسد: «از سوی دیگر، شر طبیعی شری است که در نتیجه «اعمال طبیعت» یا خطای طبیعت به وجود می‌آید. زلزله، سیل، خشک‌سالی، بیماری و همه آسیب‌های جسمی، مرگ و افسردگی و همه آسیب‌های روحی از این دسته شرور هستند.» (همان، ص 14)

پورمحمدی نوع دوم شر را شر متافیزیکی یا شر اگزیستانسی می‌نامد. «شر از دید فیلسوفان اگزیستانس عبارت است از محدودیت‌ها و جبرهای وجودی انسانی در این عالم، شامل «اضطراب اختیار»، «رنج آگاهی از مرگ»، «ترس از عدم قبل از تولد و عدم پس از مرگ»، «ترس از تنهایی»، «افسردگی ناشی از پوچی این جهان»، «ناتوانی از شکستن مرزهای زمان و مکان و حد وجود»، «وضعیت ابهام و گیجی حاصل از رازآلودگی عالم» و «تردید در جدیت‌های این زندگی». فیلسوفان اگزیستانس همچون سارتر و کی‌یر کگور که از اضطراب اختیار بحث کرده‌اند، کامو و نیلیش که از رنج عدم سخن گفته‌اند، داستایِوسکی و یا سپرس که از رنج‌های روحی و تنهایی حرف زده‌اند، مارسل که از رازآلودگی جهان سخن گفته، هایدگر که درباره مرگ‌آگاهی می‌گفت، راسل که از چموشی طبیعت سخن گفته، نیکل که از تردیدها و دل‌بخواهی بودن همه چیز زندگی ما می‌گوید، یا نیچه و شوپنهاور که درباره پوچ بودن و تهی بودن این عالم از ارزش و معنا گفته‌اند، همه‌شان در برابر شرور متافیزکی موضع می‌گیرند و نظریه می‌دهند. این متفکران بس که شرور اگزیستانسی در نگاهشان عظیم است، شرور طبیعی و اخلاقی را دم دستی و علاج‌پذیر می‌دانند.» (ص 15)

پورمحمدی در ادامه به شرور وحشتناک می‌پردازد و برای آن پنج ویژگی را برمی‌شمارد، که تیترهای آن بدین شرح است. «شرور وحشتناک به نحو گریزناپذیر از قدرت تصور ما فراتر می‌روند.» «هیچ میزانی از دوراندیشی یا احتیاط تضمین نمی‌کند که از شرور وحشتناک دور بمانیم.» «هیچ کاری برای اصلاح شرور وحشتناک نمی‌توانیم انجام دهیم.» «شرور وحشتناک را نمی‌توان با ساختارهای عدالت کیفری معنا کرد.» و بالاخره «انسان‌ها در این جهان عمیقاً در برابر شرور وحشتناک هم‌دست‌اند.» به شر وحشتناک در بخش ابلیس و عرفان نگاهی دوباره خواهیم داشت. شر چهارم و پنجم و ششم به ترتیب شر ساختاری، شر عینی، تاریخی و ناذات‌گرا و شر و رنج نام‌گذاری شده است. نکته بسیار مهم این است که به‌راحتی می‌توان برای تمام این انواع شرور مصادیق سینمایی بسیاری را پیدا کرد که به بعضی از آن‌ها اشاراتی خواهیم داشت. حال در ادامه به آن‌چه این شرور در مباحث فلسفی و الهیاتی به آن دامن زده‌اند می‌پردازیم.

به طور کلی می‌توان گفت که خداناباوران هم از طریق صورت‌بندی منطقی شر و هم با استناد به واقعیت شر و در زندگی انسان که از آن به مسئله شاهدمحور شر تعبیر می‌کنند، به نفی وجود خدا یا ذاتی بودن شر در وجود خداوند رسیده‌اند. هر کدام از این دو رویکرد نیز شاخه‌های متعددی دارند. در تقریر مسئله منطقی شر فلاسفه خداناباور وجود شرور را با صفات الهی مثل علم مطلق، قدرت مطلق و خیرخواهی مطلق و دیگر صفات الهی ناسازگار می‌دانند و به تناسب ترکیبی از صفات الهی در نسبت با شر رویکردهای خداناباور خود را صورت‌بندی می‌کنند، مانند رویکرد الگومحور و رویکرد انگیزه‌محور. اما آن‌چه بیش از استدلال‌های فلسفی برای نفی وجود خداوند یا اثبات وجود نقص در ذات الهی دستاویز تأثیرگذارتری را برای خداناباوران فراهم می‌کند، توصیف جزئیات رنج‌ها و بلاهایی است که آدمیان گرفتار آن می‌شوند. برای مثال، به مسئله‌ای که ویلیام رو، یکی از مشهورترین تقریرکننده‌های برهان شاهدمحور شر، مطرح می‌کند، توجه فرمایید: «فرض کنید در جنگلی دوردست، صاعقه‌ای به درختی خشکیده برخورد می‌کند و باعث آتش‌سوزی در جنگل می‌شود. بچه آهویی در آتش به دام می‌افتد، به طرز وحشتناکی می‌سوزد و چندین روز عذاب دردناکی را تحمل می‌کند، تا این‌که مرگ او را خلاص می‌کند.» (همان، ص 24) ویلیام رو «بعدها بیشتر بر موردی از رنج انسان تمرکز می‌کند که درباره گزارشی واقعی از قتل دختری پنج ساله در فلینت میشیگان است: دختربچه‌ای پنج ساله توسط دوست‌پسر مادرش مورد تجاوز قرار گرفته و بیشتر جاهای بدنش به‌شدت زخمی‌ شده و درنهایت خفه شده است.» (همان، ص 24)

به عبارت دیگر، خداناباوری با تأثیر عمیق رنج ناشی از ظلم‌ها از نظر روانی مورد حمایت واقع می‌شود. بنابراین وقتی که رنج‌های عمیق ناشی از فاجعه‌های بزرگ و کوچک روان آدمی را رنجور می‌سازند، آیا استدلال‌های منطقی و فلسفی قادر به ایجاد آرامش در درون انسان آسیب‌دیده هستند؟ آیا آن‌ها را گرفتار تناقض‌های جان‌سوز نمی‌کنند. آیا استحکام استدلال فلسفی باعث نمی‌شود مادری که دختربچه پنج ساله‌اش گرفتار جنایتی هولناک شده است، بیشتر گرفتار تناقض و تنش روانی شود؟ به عبارت ساده‌تر، استحکام استدلال خداباوران که به صورت‌های مختلف در همین کتاب درباره شر آمده است، به سد محکم الگوهای عاطفی و هیجانی ناشی از رنج‌های عمیق برخورد می‌کند. ناگزیر برای ایجاد آرامش در درون انسان مظلوم و رنج‌دیده باید بیش از منطق به تئودیسه‌های ادیان پرداخت. «بنابراین اگر از الگوی عقلی بیرون بیاییم و به الگوی عاطفی و هیجانی نزدیک شویم، مسئله‌ای که به دنبال بروز شر تولید می‌شود، از نوع منطقی (مسئله منطقی شر)، یا فلسفی (مسئله شاهدمحور شر) نیست، بلکه از نوع عاطفی و اگزیستانسی است. رابطه با خدا، بالاتر از هر رابطه شخصی نیازمند اعتماد، امنیت، رضایت خاطر، آرامش و امید است. اما انسان با مشاهده شر گزاف در زندگی خود از نظر روانی قادر نیست به رابطه عشق و پرستش خدا ادامه دهد. عواطف او از خدا رنجیده است و دچار حس غیبت، سکوت و بی‌توجهی خدا شده است. اگر من در حال رنج کشیدن باشم، مثلاً کودکم بیمار باشد و جلوی چشم من درد بکشد، یا عزیزم را از دست بدهم، در این حالت مسئله من این نیست که آیا وجود شر با وجود خدا ناسازگار است یا خیر (مسئله منطقی شر)، بلکه پرسش من این است که آیا هم‌چنان می‌توانم به خدا عشق بورزم و با او احساس امنیت و آرامش کنم. آیا خدایی که راضی می‌شود من رنج بکشم، هم‌چنان قابل اعتماد است؟ در این حالت من تشنه انکشاف عشق، حضور فعال، نوازش، توجه و مراقبت الهی هستم. من به دنبال این نیستم که رنج من تبیین شود، بلکه به دنبال این هستم که رنج من معنا پیدا کند. به تعبیر سی. اس. لوییس «اساساً این درد در قلب است و نه در ذهن، و به مرهمی نیاز دارد که قلب را آرام سازد، نه به نظریه‌ای که به پرسش ذهن پاسخ دهد.» لوییس در کتاب خود به نام مسئله درد تئودیسه‌ای عرضه کرده بود که هزاران نفر را متقاعد می‌کرد، اما وقتی با مرگ به‌ظاهر گزاف جوی (همسرش که بر اثر سرطان از دنیا رفت) مواجه شد، تئودیسه او قدرت اقناع خود را از دست داد.» (همان، صص 33 و 34)

فعلاً به طور اجمالی باید بگویم که فیلم درخت زندگی ترنس مالیک ضمن طرح پرسش‌های مربوط به نسبت شرور با صفات الهی، به همین نیاز قلبی و نه لزوماً ذهنی مخاطب پاسخ می‌دهد. به تحلیل این فیلم که تئودیسه‌ای مسیحی یهودی است، باز خواهیم گشت. فلاسفه خداباور تلاش کرده‌اند نشان دهند که «یک وضع منطقاً ممکن که در آن خدا و شر هم‌زمان وجود دارند، اثبات کنند که باور هم‌زمان به خدا و شر تناقض منطقی ندارد.» (ص 35) در کتاب درباره شر دفاعیه‌های فلاسفه در دو دوره دفاعیه‌های سنتی و مدرن گردآوری و ارائه شده است. این دفاعیه‌ها تحت ۱۰ عنوان موهوم بودن شر (دیدگاه هندوییسم)، عدمی بودن شر (فلسفه اسلامی)، نسبی بودن (ابن سینا)، ماده منشأ شر، ضرورت شر برای تحقق خیر، ضرورت شر برای درک خیر، شر حاصل جزءنگری، شر حاصل دیدگاه انسان، شر حاصل اختیار صورت‌بندی شده است. پورمحمدی در بخش شر، حاصل دیدگاه انسان می‌نویسد: «مرض، شکنجه، فقر، قحطی، گرسنگی، بی‌عدالتی، و غربت برای انسان عاشق عین خیر است و برای انسان بی‌عشق عین بدی و ظلم. در سنت شیعی چشم زینب کبری(س) پس از بلایای کربلا جز زیبایی ندیده است و علی‌اکبر، فرزند امام حسین(ع)، مرگ را شیرین‌تر از عسل یافته است.» (ص 39) البته این‌که ذهنیت و زاویه‌دید آدمی نسبت به بلاها می‌تواند در معنایابی رنج‌ها و تسکین قلبی ناشی از آن مؤثر باشد درست است، اما باید برای فهم سخن حضرت زینب(س) به تحلیل زیبایی‌شناختی آن پرداخت، و چون در مقالات گذشته به طور تفصیلی درباره این موضوع سخن گفته‌ام، از طرح مجدد بحث صرف نظر می‌کنم.

دفاعیات تئودیسه‌ها نیز بخش مهمی از پاسخ‌گویی به مسئله شر را به عهده گرفته‌اند، که آن‌ها نیز در دو گفتمان سنتی و مدرن و در ۱۲ عنوان صورت‌بندی شده‌اند. تئودیسه‌هایی از قبیل تئودیسه جبران، تئودیسه اختیار، تئودیسه بهترین جهان ممکن... از این قبیل‌اند.

بخشی از کتاب مذکور هم به پاسخ‌های اگزیستانسیالیستی مسئله شر اختصاص یافته است. پاسخ به مسئله اگزیستانسی شر بر معنای رنج متمرکز شده است. «هم‌چنان‌که از هویت عاطفی خود مسئله اگزیستانسی شر پیداست، پاسخ عقلی به آن در بهترین حالت نامربوط و ناکارآمد و در بدترین حالت آسیب‌زا و لجاجت‌آور است. کسی که عمیقاً متحمل رنج می‌شود، گوشش بدهکار دفاعیه یا تئودیسه نیست. هیچ‌یک از دفاعیه‌ها یا تئودیسه‌ها، به وظیفه سنگین و دینی تسکین بخشیدن به کسانی که سوگوارند، ارتباطی ندارد. اصولاً بیمارستان یا قبرستان یا مکان‌های سوگواری جای مناسبی برای سخنان حکمت‌آمیز نیست. اشخاص درحالی‌که دارند رنج می‌کشند، به مرهمی نیاز دارند که کل وجودشان را آرامش بخشد و دلشان را تسکین دهد. از این جهت الهیات عقلی کمتر درگیر این نوع از مسئله شده است، برخلاف «الهیات مبتنی بر کتاب مقدس» که از زاویه اگزیستانسی با مسئله شر مواجه شده است. کتاب مقدس از این جهت بیشتر به مسئله واکنش نشان داده که طبیعتاً به دنبال زمینه‌سازی رابطه متقابل انسان با خداست و نسبت به حس اعتماد و وابستگی انسان به خدا حساسیت ویژه‌ای دارد و می‌کوشد با ابراز عشق و مراقبت خدا از انسان این حس را برانگیزد. الهی‌دانان در الهیات مبتنی بر کتاب مقدس تلاش کرده‌اند از راه پیدا کردن «معانی رنج» در کتاب مقدس، انسان را از احساس پوچی در رنج به در آورند و به او کمک کنند به رنج‌های خود معنا ببخشد و رنج‌های خود را سزاوار تحمل کردن بیابد. اگر شخص بتواند معنایی در پس رنج خویش بیابد، حتماً این «معناداری رنج» به «معناداری زندگی» و «معناداری ایمان» او نیز منتهی خواهد شد و رابطه‌اش با خدا از نو ترمیم می‌شود و بار دیگر توانایی عشق ورزیدن و پرستیدن خدا را پیدا خواهد کرد.» (همان، صص 47 و 48). نظریه اگزیستانسی شر بر ۱۴ معنا برای رنج در کتب مقدس تأکید می‌کند. پورمحمدی در سنت اسلامی پاسخ‌گویی به مسئله شر همین نظر را دارد. «در سنت اسلامی نیز به دنبال معانی رنج گشتیم و دریافتیم که همچون سنت مسیحی در الهیات عقلی رسمی چیزی دستگیر نمی‌شود. بنابراین به سراغ قرآن کریم رفتیم.» (ص 48)

همین تلاش‌های هزاران ساله از سوی فلاسفه و الهی‌دانان عمق پرسش‌برانگیزی مسئله شر را به نمایش می‌گذارد و به طنزی تلخ می‌توان گفت ابلیس به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع تولید شر چه کرده است!

تصور می‌کردم بحث فلاسفه و کلام در رابطه با شر و مصادیق سینمایی آن در همین یک شماره به پایان خواهد رسید و به بحث عرفان و شر خواهیم پرداخت که نشد. ان‌شاءالله در شماره آینده این بحث را با تحلیل دو فیلم هانا آرنت و درخت زندگی ادامه خواهیم داد.

عزت زیاد

سردبیر

مرجع مقاله