فوتبالیست‌ها!

بررسی شخصیت‌ها در فیلمنامه «بیرو»

  • نویسنده : محمدرضا نعمتی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 1028

ابهامی که با شنیدن خبری درباره ساخته شدن فیلم زندگی دروازه‌بان سابق برای برخی مطرح شد، این بود چرا علیرضا بیرانوند؟ چرا ناصر حجازی یا احمدرضا عابدزاده نه؟ با تماشای فیلم تاحدی قانع می‌شویم در مقطعی از زندگی بیرانوند مصالحی وجود دارد که قصه این دروازه‌بان را شنیدنی می‌کند. این پتانسیل داستانی رنج‌هایی است که او در نوجوانی برای رسیدن به خواسته خود کشیده و دست‌مایه یک الگوی بیوگرافیک هالیوودی- با تأکید بر پیام خواستن توانستن است- را در خود دارد. در عین حال، چیزی در این زندگی‌نامه کم است و اگر بیشتر بود، با اثری ماندنی و دیدنی‌تر مواجه بودیم؛ شخصیت دراماتیک. برای روشن‌تر شدن این مدعا آن‌گونه که مارادونا، اریک کانتونا، یا پل گاسکویین انگلیسی را در زمین فوتبال و بیرون از آن می‌شناسیم، به خاطر آورید. مابه‌ازای ایرانی هم کم نداریم. وقتی زندگی یکی از بازیکنان دهه ۶۰ تیم ملی را مرور کنیم، به چنین خط داستانی برمی‌خوریم: در نوجوانی خانواده او نیز مانند بسیاری از جنگ‌زده‌ها از خوزستان به تهران می‌آیند. مانند بیرانوند در فقر مطلق فوتبال را شروع می‌کند و هر روز کیلومترها پیاده می‌رود تا خود را به زمین تمرین برساند. بالاخره ستاره اقبالش طالع می‌شود، اما به محض شروع موفقیت‌ها، این بازیکن توپ و زمین را رها می‌کند و به جبهه می‌رود. بر اثر ترکش درصدی از سلامت پای خود را از دست می‌دهد، اما او برای جبران این محدودیت تمرکز خود را بر ضربات سر می‌گذارد، و درنهایت وی در زمان خود به یکی از گل‌زنان و نوک حمله‌های تیم ملی کشور بدل می‌شود. اما کار به این‌جا خاتمه نمی‌یابد و در اوج آمادگی با اتهاماتی واهی به همراه تعدادی دیگر از ستارگان از تیم ملی کنار گذاشته می‌شود و...

همین سیناپس از زندگی ملی‌پوش قدیمی را قیاس کنید با سیناپس زندگی بیرانوند: علیرضا صفر بیرانوند در همان ابتدا علی‌رغم تمایلش از سوی مربی مجبور می‌شود پست دروازه‌بانی را انتخاب کند. او به‌رغم مخالفت پدر و با تشویق عمو و دخترعمویش خود را به تهران می‌رساند. با فقر و تحقیر و فرق‌گذاری تیم‌های تهرانی می‌جنگد و کم‌کم بالا می‌رود. تا در میانه راه با مرگ رفیق و هم‌بازی‌اش و یکی دو اشتباه دیگر تا مرز حذف شدن قرار می‌گیرد، اما درنهایت موفق می‌شود علاوه بر ازدواج با دخترعمویش، پیراهن تیم ملی را بپوشد و پنالتی رونالدو را در جام جهانی مهار کند.

اکسپوزه‌ اولی علاوه بر این‌که همه موارد دومی را در بر دارد، هم حاوی نقاط عطفی است که یک پیرنگ برای نگه‌داری توجه مخاطب، سخت به آن‌ها نیازمند است، هم کنش‌ها و انتخاب‌های بعضاً متعارض شخصیت را شامل است. درحالی‌که در پلات بیرو نقاط پیچش تقریباً وجود ندارند و در عوضِ نقاط عطف، نهایتاً موانعی در هر فصل جای‌گذاری شده که هیچ‌کدام قادر نیستند مسیر و روند داستان را به سمت دیگری بچرخانند.

اگر بخواهیم آن‌چه را در بالا اشاره شد، جمع‌بندی کنیم، می‌توان اشاره داشت زندگی‌نامه بیرانوند نقاط قوتی برای نگارش یک فیلمنامه را داشته، اما به دو دلیل مهم ظرفیت دراماتیزه شدن برای یک فیلمنامه سینمایی را در اثر نهایی ندیدیم. اول این‌که شخصیت بیرانوند فاقد کاریزما و خصلت‌هایی است که آن را پیچیدگی می‌خوانیم و درنتیجه پیرنگ بیرو عملاً فاقد پلات درونی است. نویسنده هم البته ناتوان از خلق موقعیت‌هایی است که بتواند به واسطه آن‌ها بیننده را به درونیات قهرمان نزدیک کند. دوم، بیشتر فراز و فرودهایی که این فوتبالیست برای رسیدن به افتخارآفرینی پیموده، از یک جنس هستند و اگر جاهایی نویسنده تلاش کرده چیزی را از جنس زندگی- و نه فوتبال- تخیل، و وارد پیرنگ کند، بیشتر رنگ‌آمیزی بوده تا این‌که موجد تفاوتی در ماهیت و ذات موقعیت‌ها باشد. نمونه این رنگ‌آمیزی را در مقطعی که او برای کارگری به رستوران می‌رود، می‌بینیم. در شبی که بیرانوند تب دارد، مربی تیم برای صرف شام با دوستانش به آن‌جا می‌رود و متصدی رستوران علی‌رغم خواهش علیرضا او را وادار می‌کند به این مشتریان سرویس بدهد. در نتیجه این فشارها، او خشمش را بر سر مربی خود خالی می‌کند. درحالی‌که ما اصلاً نمی‌دانیم مشکل بیرانوند با مربی‌ای که حامی او بوده، چیست. و مشخصاً این سکانس و یکی دو سکانس‌ مشابه صرفاً برای این در پیرنگ جاسازی شده که با یک ضربه و شوک، ملال ناشی از موقعیت‌های مشابه و یکسان را از مخاطب بزداید، اما در عوض باعث می‌شود عملاً از جایی به بعد- یعنی از یک‌سوم نهایی- با یک بی‌انسجامی در چیدمان وقایع روبه‌رو باشیم. انگار که دست فیلمنامه‌نویس از مواد داستانی خالی و خود نیز از این موضوع دچار ملال شده باشد، یا شاید هم به‌درستی احساس کرده لازم است در دقایقی از فوتبال و دروازه‌بانی و اتفاقات مشابه و تکراری فاصله بگیرد و به جای آن، روح و روان شخصیت را برای ما آشکار کند. هر یک که باشد، مصداق کارِ بی‌برنامه است و از ساختار و قرارداد فیلم با مخاطب بیرون می‌افتد. نویسنده به دلیل لحاظ و ملاحظه کردن کاستی‌های این دو مورد مذکور در ذات زندگی‌نامه بیرانوند (شخصیت تخت و وقایع مشابه) برای تبدیل شدن بیوگرافی به فیلمنامه دست به اقدام دیگری زده است تا این کاستی‌های ذاتی قهرمانِ داستانش را-که باید منشأ اتفاقات و عطف‌های داستانی شود- بر دوش شخصیت‌های حاشیه‌ای و فرعی بگذارد، که این رفتار جبرانی تا حدی فقر روابط انسانی فیلمنامه را زدوده، اما سبب یک نقصان دیگری شده که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. در این بخش از خلال مرور برخی از اتفاقات پیرنگ به بررسی این شخصیت‌ها و ارتباط قهرمان با آنان می‌پردازیم.

اولین مانع برای قهرمان پدر اوست که فوتبال را کاری بیهوده می‌داند، اما پس از حضور تصادفی پدر در قهوه‌خانه و شنیدن صحبت‌های چند مرد درباره پسرش، به یک‌باره رأی او برمی‌گردد، در ورزشگاه حاضر می‌شود و به فرزندش افتخار می‌کند. ولی مشخص نیست چرا باز هم مجدداً نظرش تغییر، و دوباره شروع به سنگ‌اندازی می‌کند؟ که البته اگر حتی دلیل این رفتارهای کشویی هم مشخص شود، مشکلی حل نخواهد شد، زیرا کلیت این بخش در خدمت ساختار نیست و پیرنگ مربوط به کشمکش قهرمان با پدر صرفاً وفاداری به واقعه اصلی است. در عوض مثلاً وقتی صادق بازگیر، اولین مربی او با انتقالش به فولاد مخالفت می‌کند و آینده او را در تهران می‌داند، خروجی این مخالفت، تصمیم بیرانوند برای عزیمت به تهران می‌شود و این‌گونه تصمیم‌های صادق در خدمت روابط علی است و جای خود را در ساختار پیدا می‌کند. منتها ایراد مهم در پرداخت این قسمت و بخش‌های مشابه درواقع عدم پرداخت است. مهاجرت به تهران- تصمیمی که بدون شک مهم‌ترین تصمیم قهرمان در سراسر زندگی‌اش است- بدون زمینه‌چینی و صرفاً نمایش یک صحنه داخل اتوبوس به همراه دو دوست که حتی متوجه نمی‌شویم از کجا سروکله‌شان در زندگی بیرانوند پیدا می‌شود و کی این رفاقت شکل گرفته و این‌قدر عمیق شده و قهرمان برای مهاجرت چه کشمکش‌های درونی با خود و بیرونی با اطرافیانش داشته است؟ به لحاظ الگویی این کنش را که عبور از آستانه می‌نامند، همان نقطه عطف نخست است. دریغ که نویسنده با خام‌دستی این بزنگاه مهم را ضایع کرده است. به این سبب که برگزار کردن سردستی گام عبور که یکی از خطاهای پرتکرار برخی از نویسندگان آماتور است، خود می‌تواند موضوع یک مقاله مجزا باشد، اما این‌جا با یکی دو مثال و یادآوری نظر خواننده را به سرمایه‌گذاری نویسندگان حرفه‌ای روی این مرحله پیرنگ جلب می‌کنیم. مثلاً از طو‌ل‌وتفسیر ورود جک در تایتانیک، تا آن همه آب‌وتاب برای آماده شدن بروس وین برای نجات گاتهام‌سیتی، و سوز و گداز دختر خلبان مورفی برای ترک نکردن زمین و سوار نشدن بر سفینه و همه موارد مشابه را می‌توان در این جمله خلاصه کرد که: عبور مرحله مهمی است، گام عبور را جدی برگزار کنید.

در فصل بعد، که قاعدتاً مربوط به گام متحدان و دشمنان است، قهرمان با چند مربی، مدیر و هم‌تیمی دیدار می‌کند؛ شخصیت‌های واقعی که در زندگی بیرانوند تأثیرات مثبت و منفی گذاشته‌اند. درواقع نقطه قوت کل فیلم بیرو بازنمایی همین افرادی است که تخیل خالق کمتر در پرداخت آن‌ها نقش داشته و از این روست که ملموس و دل‌نشین می‌شوند. دل‌نشین بودن نه به معنای نیک بودن ضمیر این شخصیت‌ها، بلکه گذر آنان از شخصیت‌پردازی و تیپ، و رسیدن به پرسوناژ و شخصیت است؛ از رفتارهای سراسر کینه‌توزانه فیض مربی وحدت تا برادرانگی شعبان کمپانی و زیرکی و رندی مربی جوان هما. در معدود خلاقیت‌هایی که فیلمنامه در معرفی شخصیت به خرج داده، جایی است که علیپور، مدیر تیم نفت، در ابتدا بیرانوند و دوستانش را که مانند متکدیان کنار مجموعه خوابیده‌اند، ممنوع‌الورود می‌کند. سپس در اواخر کار یک‌ بار دیگر مردی که او را نمی‌شناسیم، به دلیل سرپیچی قهرمان از فرمانش، علیرضا را در آستانه اخراج قرار می‌دهد و تازه در این لحظه ما نیز مانند بیرانوند متوجه می‌شویم این مرد همان علیپور است که همه جا می‌بینیمش و همه جا حرف از علیپورِ همه‌کاره تیم نفت است، ولی نمی‌دانستیم این چهره بر آن نام منطبق است؛ معما و غافل‌گیری. یا در صحنه‌ای که شعبان کمپانی بچه‌ها را مشغول رقصیدن در اتوبوس می‌بیند، ابتدا نمی‌فهمیم دلیل خشم او چیست، اما در ادامه وقتی او برافروخته از مخاطراتی که در کمین تیم هستند و رفتارهای این‌چنینی ممکن است منجر به چه فجایعی شوند، می‌گوید، معمایی طرح و حل می‌شود. به انضمام این‌که این‌جا نیز از معدود موقعیت‌هایی می‌شود که پیامدهای داستانی دارد و بدون تأثیر بر حلقه بعدی، بسته نمی‌شود. این اتفاقی است که منجر می‌شود به اخراج علی- مهم‌ترین متحد قهرمان- و تنهاتر شدن او در تهران و بعد هم مسبب مرگ علی و ضربه روحی بیرانوند، همین اتفاق است.

بااین‌حال، حضور پرشمار این شخصیت‌های جذاب در فیلمنامه سویه منفی هم دارد. همه این افراد کنش‌گر و فعال هستند و درنتیجه در بیشتر اوقات قهرمان در برابر همه آن‌ها منفعل و واکنش‌گر است. بیشتر این کاراکترها به لحاظ پیچیدگی‌های شخصیتی یک سروگردن از قهرمان بالاترند و قهرمان به عنوان کسی که باید مرعوب‌کننده‌ترین کاراکتر فیلم باشد- تنها در نقش کاتالیزوری است برای درخشش آن‌ها. و در پایان، اگر قرار باشد یک جمع‌بندی کلی از بیرو به عنوان یک اثر بیوگرافیک بگوییم، بیرو ایرادات آشکاری در لحن خود دارد. برای مثال، اگر تکه‌هایی از فیلم را جدا کنیم و نشان کسی دهیم، بدون شک گمان می‌رود با فیلمی در ژانر کودک و نوجوان (چیزی شبیه فوتبالیست‌ها)، یا یک تیزر تلویزیونی طرف هستیم تا یک درام ورزشی و بیوگرافیک. که این موارد به سبب ضعف مفرط کارگردانی و عجله در تولید است و نقایص در بخش‌هایی آن‌چنان است که گویی فیلم ساخته یک هنرجوی آماتور است. همین سکانس‌های درنیامده از بازیگران نقش‌های فرعی و روش به تصویر کشیدن بعضاً خنده‌دار مسابقات فوتبال، تأثیر مخربی بر باورپذیری فیلمنامه گذاشته است. بااین‌حال، فیلم در قسمت‌هایی- به‌خصوص در میانه- قادر است به‌خوبی مخاطب را با خود نگه می‌دارد.

مرجع مقاله