قدرت داستان

گفت‌وگو با جورج میلر، نویسنده و کارگردان «سه‌هزار سال اشتیاق»

  • نویسنده : منبع:  -wired vulture
  • مترجم : ارغوان اشتری
  • تعداد بازدید: 256

کلمات و داستان‌ها همیشه در فیلم‌های جورج میلر اهمیت زیادی داشته‌اند. در مکس دیوانه: جاده خشم، علی‌رغم ویرانی و دنیای پساآخرالزمانی‌شان، مملو از اسطوره‌ها، ارجاع به اسطوره‌ها و صحنه‌هایی از افسانه‌هایی هستند که جلوی چشمان ما خلق می‌شوند. در روغن لورنزو، پسری بسیار بیمار که اساساً بیشتر عمرش فلج بوده، باید با قدرت یک پلک زدن بیان کند که از مادرش می‌خواهد کتاب‌های کودکانه را برای او نخواند و او را وادار کند که داستان بزرگ‌سالانه را برایش بخواند. در دنیای میلر، داستان‌هایی که می‌گوییم و داستان‌هایی که به دنبال آن هستیم، چیزهای زیادی در مورد ما به ‌عنوان مردم، می‌گویند. آخرین فیلم او، سه‌هزار سال اشتیاق، اقتباسی از داستان بیات جن در چشم بلبل همانند سفری به قلب این تعلق خاطر اوست.

 

نخستین بار کی عاشق داستان شدی؟

خب، تمام زندگی‌ام واقعاً عاشق داستان بوده‌ام. داستان‌ها به شما کمک می‌کنند تا زندگی را پیش ببرید و کمی بیشتر حس هم‌دلی پیدا کنید. من و برادر دوقلویم دوقلوهای همسان نبودیم، اما 22 سال اول زندگی خود را تقریباً هر روز با هم گذراندیم. به یک دبستان رفتیم، یک مدرسه شبانه‌روزی، یک دبیرستان، یک رشته در دانشگاه خواندیم، و هر روز تجربیاتمان را ردوبدل می‌کردیم و داستان می‌گفتیم. او یک داستان‌نویس فوق‌العاده و بسیار بسیار بامزه است، بنابراین من همیشه درگیر داستان‌های او بودم. همیشه سعی می‌کردم نسخه‌های خودم از اتفاقات روزمره را برای او هم هیجان‌انگیز بازگو کنم. فکر می‌کنم به این دلیل باشد که دوران کودکی را در انزوای نسبی در سال‌های 1950 در روستاهای استرالیا بزرگ شدم. تلویزیون نبود. بااین‌حال، جشن روز شنبه در سالن محلی پیکچر پالاز، برپا بود؛ جایی که همه ما دور هم جمع می‌شدیم و بچه‌ها از سراسر روستا به آن‌جا می‌آمدند. برنامه‌های رادیو پخش می‌شد و بساط کمیک بوک‌ها و کتاب‌ها برپا بود. بقیه وقت ما به بازی می‌گذشت. با همه‌ این‌ها، فکر می‌کنم به نوعی کارآموزی ناخواسته را می‌گذراندم تا فیلم‌ساز شوم؛ کاری که بعد از گذشت این همه سال هنوز هم انجام می‌دهم. زمانی که اولین فیلمم را ساختم و درگیر فیلم‌برداری و مدتی مشغول تدوین بودم، ناگهان متوجه شدم فیلم بیش از هر چیزی داستان‌گوست، و من هنوز در تلاشم تا بفهمم نه‌تنها چطور می‌توان داستان را در فیلم روایت کرد، بلکه علاقه به داستان به چه معنی است. در طول زمان و مکان، هر کسی که باشیم، در همه فرهنگ‌ها، درواقع جهان را از طریق داستان‌ها کشف می‌کنیم؛ چه داستان‌های شخصی کوچک، یا داستان‌های اجتماعی، یا داستان‌های اسطوره‌ای بزرگ، که درنهایت تبدیل به باورهای بزرگ مذهبی می‌شوند... این‌ها همه بخشی از یک زنجیره هستند. یک رمز و راز بزرگ است، و اگر به اندازه‌ای خوش‌شانس باشید که داستان بنویسید، گه‌گاه- حداقل برای خودتان- می‌توانید به روند و نیاز به داستان‌سرایی توجه کنید.

 

در فیلم، شخصیت تیلدا سوینتون، آلیتیا، متقاعد شده است که تمام اسطوره‌ها و داستان‌های تاریخی را می‌توان از طریق منطق و علم توضیح داد، اما نظرش با معرفی جن تغییر می‌کند. آیا فکر می‌کنید نیروها یا موجوداتی فراتر از آن چیزی که بتوان توضیح دهیم، وجود دارند؟
نه، من فکر نمی‌کنم. بااین‌حال، قطعاً رویدادها و پدیده‌هایی وجود دارند که از توانایی ما برای توضیحشان فراتر است. همان‌طور که خود آلیتیا می‌گوید، همیشه همین‌طور بوده است. او می‌گوید: «افسانه چیزی است که در آن زمان می‌دانستیم، و علم چیزی است که تاکنون می‌دانیم.» این روایت انسان‌هاست که ما به طور جمعی دانش کسب می‌کنیم. مرحله‌ای پیش می‌آید که بسیاری از آن دانش به‌دردنخور می‌شوند، بستگی به این دارد که به چه فانتزی یا جامعه‌ای دوست دارید بپیوندید. اما صرف‌نظر از همه آن لفاظی‌های ضد علم، من و شما با هزاران مایل فاصله صرفاً به خاطر دانشمندانی مانند نیوتن و ماکسول داریم گفت‌وگو می‌کنیم.

 

در همه پیام‌ها و داستان‌ها، یک داستان‌گو و یک دریافت‌کننده وجود دارد. نحوه دریافت شما از سیندرلا به عنوان یک مرد میان‌سال ممکن است مانند دریافت یک دختر هشت ساله نباشد. وقتی در حال تهیه فیلم هستید، سعی می‌کنید آن‌چه را که می‌خواهید مردم دریافت کنند، بسازید، یا بیشتر علاقه‌مندید ببینید مردم چه چیزی دریافت می‌کنند و چه برداشتی دارند؟

واقعاً نکته جالبی است و من به هر دو علاقه‌مند هستم، و جایی که تعادل را پیدا می‌کنید، آن‌جاست که واقعاً چگونه یک فیلم معنا پیدا می‌کند، یا به هر طریقی مخاطب را درگیر می‌کند. من می‌توانم این را با اقتدار کسی بگویم که همان نکته‌ای را که شما مطرح کردید، تجربه کرده است. اول از همه، تمام داستان‌هایی که ارزش توجه شما را دارند، به نوعی تمثیلی هستند. به عبارت دیگر، چیزهای بیشتری از آن‌چه به نظر می‌رسد در داستان وجود دارد. داستان‌ها هم‌چنین بسیار شاعرانه هستند، به این معنی که در چشم بیننده شاعرانه می‌آیند. حالا، چه افسانه‌ها یا فیلم‌های مستند، چه کتاب‌های بسیار تحلیلی، یا داستان‌های روزنامه باشند، هر داستانی اگر بخواهد طنین و تأثیرگذاری داشته باشد، باید آن کیفیت را داشته باشد. همیشه گفته می‌شود که سیندرلا برای همه معنی متفاوتی دارد، اما فقط باید به اندازه کافی مخاطب داشته باشد که گفتمان به وجود آورد. بارزترین مثال برای من بیب بود. یادم می‌آید در آفریقای جنوبی بودم و یکی با قاطعیت به من گفت که این فیلم به طور خاص درباره آپارتاید است. فیلم در ابتدا اعلام می‌کند که درباره یک قلب بدون تعصب است و این‌که چگونه دره ما را برای همیشه تغییر داد، یا چیزی شبیه به این در ابتدای روایت آمده است. اما این مرد گفت: «نه، نه، بیب به طور خاص در مورد آپارتاید است.» و من پرسیدم: «منظورت چیست؟»

لحظه‌ای در فیلم است که کشاورز از پنجره به بیرون نگاه می‌کند. خوک تصمیم می‌گیرد چوپانی را بیاموزد و رمه‌دار حیوانات مختلف شود و مرغ‌های قهوه‌ای را از مرغ‌های سفید جدا می‌کند. سکانس کاملاً تصادفی بود، زیرا ما سعی می‌کردیم نشان دهیم که خوک می‌تواند با مهربانی حیوانات مختلف مزرعه را سازمان‌دهی کند، اما از نظر آن مرد نشان می‌داد که بیب به طور خاص درباره آپارتاید است. هرگز به ذهن من چنین چیزی خطور نکرده بود. حالا می‌فهمم که اگر داستان بُعد شاعرانه داشته باشد، در هر داستانی چنین نکاتی وجود دارد؛ حتی یک داستان ورزشی، یا هر داستان دیگری. تصادفی هم نیست، زیرا داستان‌ها عمداً شاعرانه هستند. به همین دلیل است که ما اغلب از طریق چهره داستان می‌گوییم، که ممکن است یک حیوان یا یک ابرقهرمان یا شخصیت دیگری باشد.

فردی که بهترین پاسخ را برای سؤال شما داشت، فردی مرکوری بود. شخصی نزد او آمد و گفت: «فکر می‌کنم فهمیدم معنی ترانه بوهمین راپسودی چیست.» و توضیحاتی داد. پاسخ فردی مرکوری این بود: «اگر چنین دریافتی داری عزیزم، همین‌طور است.»

به همین دلیل است که من به سمت این داستان‌ها کشیده شده‌ام. دنیای مکس دیوانه یک دنیای تمثیلی است. دنیای بیب‌ و هپی فیت تمثیلی هستند.

سه‌هزار سال اشتیاق به‌روشنی تمثیلی است، زیرا یک افسانه است. تناقض این‌جاست که اغلب حقایق بسیار عمیق از طریق افسانه‌ها منعکس می‌شوند. به همین دلیل است که برخی از آن جزئیات ماندگار هستند.

 

این پروژه درواقع در اواخر سال‌های 1990 آغاز شد؛ زمانی که شما برای اولین بار داستان ای.اس بیات را خواندید، آیا تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که اگر زودتر سه‌هزار سال اشتیاق را می‌ساختید، چطور ممکن بود متفاوت باشد؟ آن دوره طولانی انتظار و کار و ناکامی‌ها چه تأثیری بر فیلم گذاشته است؟

 

من خیلی به این موضوع فکر کرده‌ام. ما امتیاز داستان را خریدیم. در اواخر دهه ۹۰، فکر می‌کنم سال 98 یا 99 حقوق رمان بیات را خریداری کردیم. مدتی طول کشید تا روی فیلمنامه کار کنیم، چون چندین پروژه داشتم که به سراغ آن‌ها رفتم. تفاهم داشتیم که وقتی سه‌هزار سال اشتیاق آماده شد، می‌سازیم. همان‌طور که فیلمنامه را می‌پرورانید، در ذهن شما باقی می‌ماند. بیشتر مفهوم داروینی است؛ «بقای بهترین‌ها». آن دسته از پروژه‌هایی که به نظر می‌رسد به طور جداگانه بر شما تأثیر بیشتری دارند، آن‌هایی هستند که تمایل دارند ساخته شوند. و تأثیر این داستان از بین نرفت. باید اعتراف کنم با وجود تمام تأخیرها، بزرگ‌ترین چیزی که روی فیلم‌ها تأثیر می‌گذارد، پیشرفت تکنولوژی است. مثلاً قصد داشتیم در ترکیه فیلم‌برداری کنیم، و همان‌طور که ممکن است متوجه شده باشید، بازیگران ترک فوق‌العاده‌ای در این فیلم حضور دارند. ما زمان زیادی را در استانبول گذراندیم. ما همه لوکیشن‌ها و همه مجوزها را گرفتیم و گروه تولید واقعاً خوبی داشتیم. سپس کووید شیوع پیدا کرد و تولید هشت ماه به تعویق افتاد و متوجه شدیم که سفر به ترکیه غیرممکن است. اگر کووید می‌گرفتیم و می‌فهمیدم که نمی‌توانیم در استانبول فیلم‌برداری کنیم، خیلی بیشتر استرس پیدا می‌کردم.

امروزه می‌توانید به صورت دیجیتال به هر جایی بروید. باید استانبول و لندن را در سیدنی می‌ساختیم. در صحنه‌ای از فیلم، گولتن به بالای حصار نگاه می‌کند، و آن‌جا در باغ کاخ توپکاپی شاهزاده مصطفی سوار بر اسب است. حالا این باغ واقعی است. حداقل همه چیز در پس‌زمینه، به جز چمنی که اسب روی آن می‌تازد، واقعی است. انجام چنین کارهایی در اوایل دهه 2000 بسیار گران‌تر و دشوارتر بود.

اما همان‌طور که گفتم، فراتر از هر چیزی، همه چیز همیشه در حال تغییر است. روشی که داستان‌های تصویر متحرک را مصرف می‌کنیم، با پلتفرم‌های بسیار و بسیار متفاوت‌تر شده است. ما در 20 سالی که حقوق فیلم را به دست آورده‌ایم، داستان‌های خیلی بیشتری دیده‌ایم. استعاره‌های بیشتری تثبیت می‌شوند، تا زمانی که کلیشه‌ای‌تر شوند و این مسیر ادامه دارد. شما همیشه سعی می‌کنید به نحوی این نکات را در نظر بگیرید.

مرجع مقاله