در تابستان 2018، ۱۲ پسربچه بین 11 تا 16 سال به همراه مربی فوتبالشان در یک غار در شمال تایلند که در اثر سیل زیر آب فرو رفته بود، گیر افتادند. به دنبال این حادثه، یک مأموریت نجات 18 روزه به سرپرستی دو نفر از غواصان حرفهای بریتانیایی، جان وٌلانتین و ریچارد استنتون، آغاز شد که تمام پسربچهها را زنده پیدا کردند. از آنجاییکه آنها مایلها با نزدیکترین خروجی فاصله داشتند، برای نجات پسربچهها یک طرح استادانه و با جزئیاتی بسیار دقیق به اجرا گذاشته شد. در همین اثنا بیشتر از ۱۰ هزار داوطلب شامل مأموران نجات، مسئولان دولتی و اعضای خانوادهها در بیرون از غار گرد هم آمدند تا این مأموریت غیرممکن را انجام دهند. فیلم سیزده زندگی ساخته ران هاوارد به خودی خود یک کار عظیم به شمار میرود. کارگردان دو بار برنده اسکار (بهترین فیلم و بهترین کارگردان برای یک ذهن زیبا در 2001) در کنار مالی هیوز طراح تولید که غار واقعی را از نو ساخت و کالین فارل و ویگو مورتنسن در نقش وٌلانتین و استنتون که غواصیهای فیلم را خودشان به طور واقعی انجام دادند، حوادث واقعی را با دقتی حیرتآور و معجزهآسا بازسازی میکند. همانگونه که خود هاوارد اشاره میکند، این چالشبرانگیزترین فیلم کارنامه او محسوب میشود.
این فیلم از نظر تکنیکی، فرهنگی و دراماتیک چالشبرانگیزترین فیلمی است که تابهحال ساختهام. فیلمنامه ویلیام نیکولسون من را حیرتزده کرد. فکر میکردم داستان را میدانم- و البته نکات مهم و برجستهاش را میدانستم- ولی چیزی درباره انبوه تصمیمات دشوار و جنجالی که باید اتخاذ میشد، نمیدانستم. از سطح داوطلبی و شیوه متفاوت آنها هیچچیز نمیدانستم. شیوهای که به خاطر نجات جان پسربچهها از آن بهره گرفتند تا بتوانند غواصی کنند، کاری اساساً غیرممکن به نظر میرسید. در تصمیمگیری برای کارگردانی این فیلم عوامل متعددی را در نظر گرفتم و کمی زمان صرف کردم. چون قرار بود این تعهد و مسئولیتی عظیم باشد! اما درنهایت حس کردم این فیلمنامه یک هدیه است، که این داستانی است که فوراً باید ساخته شود. ایده این گروه بینالمللی متشکل از داوطلبها که چنین معجزهای را امکانپذیر ساخته بود، درس بزرگی برای اهمیت حیاتی حفظ امید به شمار میرفت و من واقعاً میخواستم بخشی از روایت زنده کردن آن روی پرده سینما باشم.
من از موقعیتهای بسیار مخاطرهآمیز و عملی و واقعی فیلمبرداری کردهام- خواه یک تِرَک F1 (در فیلم راش/ 2013) باشد، یا بیوزنی در فضا (آپولو13/ 1995)، رینگ بوکس (مرد سیندرلایی/ 2015) و نبرد با آتش (Backdraft/1991)- و اینجا حس میکردم میتوانم کاری واقعاً سینمایی، پٌرتنش و تعلیقآمیز انجام دهم که جذاب و سرگرمکننده باشد و در عین حال نشان دهد برای دستیابی به کاری چنین عظیم به چه چیزهایی نیاز بوده است. و ما توانستیم به واسطه عزم و تعهد غواصان واقعی که مشاوران تکنیکی ما بودند و تیم زیرآبیمان به سرپرستی سایمون کریستیدیس که یک فیلمبردار زیرآبی در سطح و اندازههای جهانی است، خیلی پیشتر برویم. اما زمان زیادی نداشتیم. در بین تمام فیلمهایی با این مقیاس که تابهحال با آنها سروکار داشتهام، این یکی کمهزینهترین بود و در عین حال کمترین روزهای فیلمبرداری را به خود اختصاص داد. بنابراین، برای من یک ماراتن بود. یکی از چالشبرانگیزترین روزها به دلیل مسائل متعدد لجستیکی و زمانبندی اولین روز فیلمبرداری بود؛ وقتی که غواصها به تالار 9 میرسند و پسربچهها را پیدا میکنند. این یک صحنه محوری است که مخاطرات فیلم را افزایش میدهد. از یک سو وقتی غواصها متوجه میشوند پسرها زنده هستند، خوشحال و هیجانزده میشوند. اما از سوی دیگر، هیچ ایدهای از اینکه چطور میتوانند آنها را زنده بیرون بیاورند، ندارند. آنها حالا با این واقعیت روبهرو میشوند که ممکن است شاهد مرگ تدریجی پسرها باشند که پیشبینی زجرآوری است. این سکانس بازتابی از این است که فیلم تا چه حد چالشبرانگیز بود و با صحنههای زیرآبی آغاز میشود که غواصها مجبورند برای ورود به غار از شیوههای حرفهای برای گذر از نقاط تنگ عبور کنند. وقتی برخی از صحنههای واقعاً خطرناک غواصی انجام شد، نفسی بهراحتی کشیدم؛ نه به خاطر اینکه ممکن بود کسی صدمه ببیند. من صددرصد مطمئن بودم که میتوانیم دوربینها را به این فضاهای تنگ ببریم و جزئیات را بگیریم تا شما متوجه شوید موضوع فقط یک گذرگاه باریک نیست. که اول دستتان وارد میشود و بعد مخزن اکسیژن است و شما مطمئن نیستید چقدر اکسیژن دارید. عوامل بیشماری وجود دارد.
من سری به نشانه تأیید برای هنرپیشهها تکان میدادم که نهتنها یاد گرفتند چگونه غواصی کنند، بلکه به اندازهای مسلط و ماهر شده بودند که تمام غواصی را خودشان انجام دادند و از من میخواستند به آنها اجازه دهم غواصی کنند. هر وقت که نیمی از روز یا یکسوم روز یا خدا من را ببخشد، تمام روز بیکار بودند، دست تکان میدادند و به واحد آبی میرفتند. کار به حدی آرام و راحت شده بود که سایمون گاهی یک دوربین کوچک به آنها میداد که از یک گوپرو خیلی بزرگتر بود، اما میتوانستند آن را در دست بگیرند و در حین غواصی در این فضاهای تنگ و باریک خودشان فیلمبرداری کنند و از فرد همراهشان فیلم بگیرند و ادامه دهند و کارهایی از این دست. واقعاً فوقالعاده بود. در صدر همه اینها، بچههایی هستند که قبل از این هرگز در فیلمی بازی نکرده بودند، چون مجبور بودیم آنها را از شمال تایلند بیاوریم. آنها با یک لهجه بسیار خاص حرف میزنند و برای اینکه کاری کنیم تا بداههبازی کنند- که میدانستم به این کار نیاز داریم- باید از زبان عامیانه و لهجه خودشان استفاده میکردند. اولین روز فیلمبرداریشان بود و حقیقتاً شرق و غرب به شیوهای صمیمانه و باظرافت و در عین حال پٌر از جزئیات با هم مواجه میشدند.
من متوجه بودم که بخش بسیار بزرگی از فیلم قرار بود در تایلند بگذرد و فیلم باید به شکلی کاملاً اصیل فرهنگ تایلندی را به شکلی بازتاب میداد که نهتنها به آن فرهنگ احترام بگذارد، بلکه آن را به شیوهای صادقانه بازتاب دهد. من نیاز داشتم که مردم را واقعاً به آن مکان منتقل کنم و میدانستم که قرار است با چالشی عظیم و کمی ریسک روبهرو شوم. من نمیتوانستم آنچنان سخت کار کنم که قادر باشم همه چیز را درباره تایلند بدانم تا بتوانم کارم را درست انجام دهم.
من عاشق همکاری هستم، اما باید آن را به سطح دیگری از تعهد و اطمینان ارتقا میدادم. متوجه شدم که باید از هنرپیشهها و مترجمها- که به واسطه استعدادشان درنهایت به تهیهکنندههای فیلم بدل شدند-درخواست کنم اجازه ندهند روی مینهای زمینی پا بگذارم، که کمک کنند این نسخه از داستان تا جایی که امکانپذیر بود، بازتابی از دیدگاه تایلندیها باشد. دائماً میگفتم: «دوست دارم اگر مخاطبان تایلندی این فیلم را ببینند، فراموش کنند یک خارجی آن را ساخته.» نمیدانم که به این هدف رسیدهام یا نه، ولی این برایم یک آزمون ذهنی بود. هدفم این بود. در اوایل دوران حرفهای خود این را درست درک نکرده بودم، ولی در ادامه و با کارگردانی صحنهها و کاراکترهایی که به زبان من صحبت نمیکردند، آن را بهتر درک کردم. با در نظر گرفتن اینکه این یک داستان بینالمللی است، فکر میکردم به اندازه هر کس دیگری یک گزینه درست برای ساخت فیلم هستم. شاید این زمانی بود که بزرگترین نفس راحت زندگیام را کشیدم.
مدیون تمام تجربههایی هستم که من را به ساخت این فیلم رهنمون شدند، ازجمله مستندهایی که در سالهای اخیر ساختهام. فکر میکنم تمام اینها جمع شدند تا این فیلم از نظر تکنیکی، فرهنگی و دراماتیک به یکی از چالشبرانگیزترین فیلمهایی بدل شود که تابهحال ساختهام.
منبع: aframe. oscars. org