مصایب یک مادر مجرد

پرهیز از خلق هیجان در فیلمنامه «پرستار خوب»

  • نویسنده : اردوان وزیری
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 81

توبیاس لیندهولم، کارگردان و فیلمنامه‌نویس دانمارکی (یک دور دیگر/2020)، در فیلم جدید خود پرستار خوب با دست‌مایه قرار دادن یک ماجرای واقعی داستان پرستاری را روایت می‌کند که به یکی از بزرگ‌ترین قاتلان سریالی در تاریخ ایالات متحده بدل شد. چارلز ادموند کالین پرستاری بود که طی ۱۶ سال خدمت در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی ایالت نیوجرسی صدها بیمار را به قتل رساند و بالاخره در سال 2003 دستگیر شد. او به قتل 40 نفر اعتراف کرد که 29 مورد آن رسماً مورد تأیید قرار گرفت، اما در بازجویی‌های پلیس، مصاحبه با روان‌شناس‌ها و خبرنگاران گفته بود تعداد قتل‌هایی که مرتکب شده، بسیار بیشتر از چیزی بوده که به طور رسمی اعلام شد. نکته شگفت‌انگیز درباره قتل‌های کالین که اقدامات او را از سایر موارد مشابه متمایز می‌کرد، این بود که او هیچ‌گاه انگیزه خود از ارتکاب این قتل‌ها را فاش نکرد. در عالَم واقع، کالین زندگی مشقت‌باری را پشت سر گذاشته بود. او در جریان مصاحبه‌ها و بازجویی‌هایی متعدد بعد از دستگیری، دوران کودکی‌اش را محنت‌بار و توأم با بدبختی و تیره‌روزی توصیف کرده و گفته بود از سوی هم‌کلاسی‌ها و خواهرانش همواره در معرض آزار و اذیت بوده است. در سن 9 سالگی با نوشیدن مواد شیمیایی برای اولین بار دست به خودکشی زد و بارها و بارها این کار را تکرار کرد. وقتی فقط هفت ماهه بود، پدرش را از دست داد و در دوران دبیرستان مادرش در یک تصادف اتومبیل کشته شد. او از مرگ مادرش با عنوان حادثه‌ای ویران‌گر یاد کرده بود، خصوصاً از این جهت که بیمارستان مرگ مادرش را به‌موقع به او اطلاع نداده و به جای تحویل جسد در اقدامی خودسرانه پیکر او را سوزانده بود. او بعد از این حادثه، دبیرستان را ترک کرد و به نیروی دریایی ملحق شد و با موفقیت در آزمون‌های طاقت‌‌فرسای جسمی و روانی لازم برای خدمت طولانی‌مدت در محیط بسته زیردریایی و ارتقا به درجه مهناوی دومی (گروهبان‌دومی در نیروی دریایی) به زیردریایی موشک‌انداز وودرو ویلسون پیوست. اما در آن‌جا نیز مورد آزار و اذیت هم‌قطارانش قرار گرفت و نتوانست به‌درستی از عهده وظایف محوله برآید و رفتارهای عجیب و غیرقابل توصیفی از خود نشان داد. در یک مورد، افسر مافوقش او را در حالی دیده بود که جلوی سیستم کنترل موشک نشسته و به جای یونیفرم نظامی، لباس و دستکش و ماسک جراحی به تن کرده. او هیچ توضیحی راجع‌ به این رفتارش ارائه نکرد. نیروی دریایی تصمیم گرفت به دلیل همین رفتارهای خطرناک او را در مشاغلی با استرس و فشار کمتر به کار گیرد. به همین علت به یک ناو تدارکاتی منتقل شد، اما در آن‌جا دوباره خودکشی کرد و چند بار در بخش روانی بیمارستان‌های نیروی دریایی بستری و درنهایت بر اساس نظریه روان‌پزشکان از خدمت عزل شد. بعد از آن، در مدرسه پرستاری ثبت‌نام کرد و پس از فارغ‌التحصیلی در 1986 کارش را در واحد سوختگی مرکز پزشکی سنت بارناباس در لیوینگستون آغاز کرد. رفتارهای نامناسب و آشفتگی و پریشان‌حالی او بعد از ازدواجش نیز ادامه یافت. همسرش دائماً از بدرفتاری کالین با او و دو دختر‌شان (سوزاندن کتاب‌های آن‌ها و تنها گذاشتنشان به مدت یک هفته با پرستار بچه)، ریختن مایعاتی نامشخص در نوشیدنی دیگران و آزار سگ‌های خانواده شکایت می‌کرد. به همین علت دادخواستی مبنی بر در خطر بودن جان خود و فرزندانش علیه او تنظیم کرد و طلاق گرفت. کالین همواره این ادعاها را رد می‌کرد، اما همسرش بر بیماری روانی او اصرار و تأکید داشت. این اطلاعات زمینه ایده‌‌آل و بسیار مناسبی برای آفرینش یک شخصیت داستانی فراهم می‌آورند و بستر حاصل‌خیزی برای خلق و دراماتیزه کردن کاراکتر یک قاتل سریالی و فیلمی نفس‌گیر و هیجان‌انگیز در ژانر جنایی محسوب می‌شوند. اما روایت فیلمنامه پرستار خوب داستان چارلز کالین را در حاشیه یا به صورت مکملی برای قصه‌ای دیگر تعریف می‌کند و درعوض برجسته کردن سرگذشت یک قاتل زنجیره‌ای و بررسی علل و عواملی که منجر به اَعمال جنایت‌کارانه او شده است، بر بستر رابطه عاطفی کالین (با نقش‌آفرینی ادی ردمین) با یکی از پرستاران همکارش امی (جسیکا چستین) می‌گذرد. امی یک مادر مجرد با تمام مصایبی است که زنی در موقعیت او باید با آن‌ها سروکله بزند. ساعات کاری شبانه در بیمارستان، نداشتن بیمه درمانی، دشواری‌های مراقبت از دو دختر کم‌سن‌وسال، علاقه و تعهد اخلاقی نسبت به شغلش و بیمارانی که موظف به حفظ سلامتی‌شان است و مهم‌تر از همه این‌ها، بیماری قلبی کشنده‌ای که به طور مستقیم بر سرنوشت او و فرزندانش تأثیر می‌گذارد، او را در وضعیت سختی قرار می‌دهد. امی برای خلاصی از این سلسله مشکلات راه چاره‌ای پیش پای خود نمی‌بیند. تنها کاری که می‌تواند انجام دهد، انتظار برای پایان دوره یک ساله انجام وظیفه در بیمارستان و بهره‌مندی از بیمه درمانی برای تأمین مخارج عمل پیوند قلب است؛ انتظاری که با پیشرفت بیماری و وخیم‌تر شدن وضع سلامتی‌اش، به مسابقه‌ای مرگ‌بار و بی‌امان با زمان بدل می‌شود. در چنین شرایطی است که ورود چارلی به زندگی امی همچون نسیمی بر ناملایماتی که درگیر آن‌هاست، جلوه می‌کند. گفت‌وگوهای‌ این دو با هم در شیفت‌های شبانه به‌تدریج سبب نزدیکی بیشترشان می‌شود و تا اندازه‌ای- هر چند بسیار اندک- بخشی از استرس‌های او را کاهش می‌دهد. طی همین مکالمات است که گوشه کوچکی از پیشینه چارلی برای مخاطب و امی روشن می‌شود. او به طور مشخص به دو مورد از علل و عواملی که باعث جدایی همسرش از او شده، اشاره می‌کند و زمانی که در کنار ایمی مشغول آماده‌سازی جسد آنا مارتینز برای تحویل به همسر اوست، خاطره مرگ مادر و گم شدن چندساعته پیکرش در بیمارستان را برای امی تعریف می‌کند. اما این اطلاعات به حدی نیست که بتواند شخصیت او را در پایان فیلم به عنوان یک قاتل زنجیره‌ای توجیه کند. رفتار همواره آرام چارلی و تلاش او برای حمایت از امی که تا نیمه فیلم روایت اصلی را شکل می‌دهد، تضاد آشکاری با ماهیت واقعی او دارد و کاراکتر داستانی چارلی را همچون شخصیت واقعی وی و آشکار نشدن انگیزه‌های قتل بیماران تا پایان در هاله‌ای از ابهام نگه می‌دارد. به دلیل وجود همین ابهام است که روایت فیلم از حادثه‌پردازی و ایجاد هیجان دوری می‌کند و در یک روند نسبتاً آرام که هم در ضرباهنگ درونی (شیوه روایت داستان) و هم ضرباهنگ بیرونی (شیوه مونتاژ) متجلی می‌شود، هدف خود را به جنبه‌های دیگری از داستان معطوف می‌سازد. داستان فیلم به طور مشخص بر اساس سه المان روایی پیش می‌رود. رابطه بین امی و چارلی، ماجرای قتل‌های مشکوک بیماران و سیستم درمانی که برای پرهیز از ایجاد تنش و به خطر افتادن شهرت بیمارستان‌ها ماجرای قتل‌های قبلی کالین را پی‌گیری نکرده و برای رفع مسئولیت و جلوگیری از ایجاد رسوایی صرفاً به اخراج وی بسنده کرده است. خودداری مسئولان بیمارستان از ارائه اطلاعات به پلیس و حتی ایجاد اختلال در تحقیقات و اطلاعاتی که امی در ملاقات با دوست پرستار خود و همکار سابق چارلی به دست می‌آورد، تیغ تیز انتقاد را متوجه سیستمی می‌کند که به هر طریقی قصد دارد با فرافکنی و راه‌حل‌های مقطعی از مظان اتهام دور شود و سر پا بماند؛ حتی به قیمت قتل بیمارانی که بر اساس وظیفه ذاتی‌اش قرار است حافظ جان آن‌ها باشد. در اوایل فیلم، سرپرست بخش به امی تذکر می‌دهد قرار نیست کارمندان برای اقوام بیماران هتل راه‌اندازی کنند و در ادامه می‌گوید مدیریت او را مجبور کرده حتی قهوه را جیره‌بندی کند، چون «هر پنی برای ما ارزش داره». دامنه و گستره این دیدگاه کاسب‌کارانه و ضدانسانی آن‌چنان در سیستم درمانی فراگیر است که حتی چارلی در پایان فیلم در پاسخ به سؤال امی که از او می‌خواهد علت کارش را بیان کند، می‌گوید: «هیچ‌کس جلوم رو نگرفت.»

داستان فیلم پرستار خوب همان‌گونه که از عنوانش برمی‌آید، درباره یک قاتل سریالی نیست، بلکه روایت‌گر زن و مادری است که به‌رغم تمام مشکلات و گرفتاری‌های شخصی و خانوادگی خود به حرفه‌اش وفادار و تا آخر یک پرستار خوب باقی می‌ماند.

مرجع مقاله