ساختن درامی جنایی معمایی که بتواند خوب پیرنگ را پهن کند و سپس آن را در جای درست و از مسیری درستتر جمع کند، همواره معضلی بزرگ برای سینماگران و فیلمسازان ایرانی بوده و شاید به جز چند تجربه معدود، در اکثر مواقع موفقیتی در این دست از فیلمها حاصل نشده و عموم تلاشها نتیجهای جز شکست نداشتهاند و درنهایت، مخاطب با اثری مواجه بوده که یا به طور کلی از ابتدا راه را اشتباه رفته و اصلاً ویژگیهای ژانر و مؤلفههای سبکی را نتوانسته پیاده کند، یا در ابتدا داستان بهخوبی پهن شده و سپس جمع شدن آن (که بخش مهمتر و سختتری است) به قهقرا رفته است. (مانند نمونهای چون قلب یخی که بیشمار شخصیت و خردهپیرنگ را وارد کرد و سپس از پسِ جمع کردن آن برنیامد.) درهرحال، معمانویسی و خلق یک درام معمایی، همواره یکی از آرزوهای مخاطبان سینما و سریالهای ایرانی بوده که از آن دور ماندهاند.
حالا و در چند وقت اخیر، سریال پوست شیر توانسته نظر بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کند. سریالی که فصل اول آن با هشت قسمت کاملاً بر اساس الگوهای سریالهای جنایی/معمایی آمریکایی نوشته شده و پیش رفته است و بهواقع باید گفت تا اینجا در پهن کردن داستان و جذب مخاطب موفق بوده است. پوست شیر از همان ابتدای کار و در قسمت نخست، منطقی درونی برای روایت خود برگزیده و بر اساس همان پیش میرود؛ منطقی که وجوه مختلف روایت فیلمنامه این سریال را شکل داده و بسط و گسترش پیرنگ در عمق و عرض را بر عهده گرفته است. البته که چنین منطقی بارها و بارها پیش از این در سریالهای تلویزیونی مورد استفاده قرار گرفته، اما شاید تجربه پیادهسازی آن در یک سریال ایرانی و در سالهای اخیر، تجربهای جذاب را برای مخاطبانش (حداقل تا اینجا) رقم بزند.
روایت در سریال پوست شیر از چند الگوی کاربردی و ذاتاً بالقوه برای بازی با شخصیتها و گسترش دادن پیرنگ استفاده کرده است، که آنها را با هم بررسی خواهیم کرد.
الف. روایت چند پروتاگونیستی
در همه جای جهان، داستانی با چند پروتاگونیست که از روشهای مختلفی به هم رسیده، یا در مسیر هم قرار گرفتهاند، داستانی جذاب برای بازگو کردن است که پتانسیلهای فراوانی برای بسط و گسترش دارد. در فیلمنامههای جنایی/معمایی، همواره این شکل از روایت مؤثر خواهد بود، اما درامهایی با این شکل از روایت دارای ویژگیهایی هستند که در فیلمنامه پوست شیر هم میتوان این ویژگیها را دید.
1. طرح داستانی کلان و مرگ
به شکل معناداری، تقریباً تمام فیلمنامههای دارای چند پروتاگونیست، یا به مرگ میپردازند، یا از آن تأثیر میگیرند. در فیلمنامه پوست شیر، در همان قسمت اول، مرگ شخصیت دختر (پردیس احمدیه) عاملی است تا پروتاگونیستها به هم برسند و ادامه مسیر داستان شکل بگیرد.
2. خط کنش در زمان حاضر
محرکی در زمان حال باید پروتاگونیستها را دور هم جمع کند. در فیلمنامه پوست شیر، نعیم (هادی حجازیفر) با شمایلی از یک مرد شکستخورده که به فکر بازپسگیری اعتبار و آبروی ازدسترفتهاش است، نقش محرک را بازی میکند تا پروتاگونیستها را به هم برساند. حضور نعیم در زندگی لیلا (پانتهآ بهرام) و دخترش، مسیر جدیدی را باز میکند تا در آن ما شاهد قتل دختر باشیم و سپس حضور محب (شهاب حسینی)، رضا پروانه (علیرضا کمالی) و خود لیلا را پررنگتر ببینیم و پیرنگ به این واسطه، پهن و پهنتر شود.
3. خط کنش در زمان گذشته
حالا که پروتاگونیستها به یکدیگر رسیده و داستانشان با هم گره خورده است، باید خطوط کنش آنها در گذشته مشخص شود. اینکه آنها چه کارهایی کردهاند و چه زندگیای را از سر گذراندهاند تا به چنین نقطهای از بحران رسیدهاند، مهمترین مسئله در این بخش است. در فیلمنامه پوست شیر، ما بهوضوح متوجه چنین گذشتهای میشویم. هر کدام از پروتاگونیستها مسیر پرپیچوخمی را طی کردهاند تا به این نقطه و زمان اکنون برسند، که البته همین گذشته آنها اصلیترین خط معمایی پیرنگ را نیز شکل داده است (محتملترین گزینه دخیل در قتل ساحل، گذشته پدرش است، که البته در ادامه مسیر سریال و احتمالاً در فصلهای آتی، این گزینه دستخوش تغییرات زیادی خواهد شد) و درام را رو به جلو میبرد. حالا گذشته محب هم در این میان مهم و حیاتی است، زیرا پیوندی عاطفی با کلیت ماجرا برقرار میکند، گذشته لیلا هم دخیل در ماجرا و گذشته رضا پروانه نیز در ادامه مسیر (که البته در فصل اول هنوز عیان نشده است) بسیار مؤثر خواهد بود.
4. خط کنش هر پروتاگونیست در ماجرا
در این بخش، منظور این است که هر پروتاگونیست از نظر فیزیکی چگونه تحت تأثیر ماجراها قرار میگیرد و چه عکسالعملی در مقابل آنها خواهد داشت. در پوست شیر، هرکدام از پروتاگونیستها به شکلی متفاوت درگیر ماجرای قتل ساحل میشوند و عکسالعمل هرکدام از آنها متفاوت، اما میتوان گفت در یک راستاست. همه آنها مستأصل، خشمگین و مبهوت هستند، اما در وجودشان شعلهای نهفته است که آتش انتقام را روشن نگه میدارد و همین موضوع عامل اصلی پیشبرنده پیرنگ پس از رخ دادن قتل است.
5. خطوط ارتباط در زمان گذشته
ارتباط پروتاگونیستها در زمان گذشته، بخش مهمی از گرهافکنی و سپس گرهگشایی پیرنگ را شامل میشود. اینکه آنها در گذشته چه ارتباطی با یکدیگر داشته و این ارتباط چه کیفیتی داشته و در این بین چه شخصیتهای دیگری وجود داشتهاند (اهمیت وجود شخصیتهای فرعی) که شاید کسی از آنها که در یاد هیچکدام از شخصیتهای اصلی نیست، ناگهان سربرآورد و معمایی جدید را طرح کند، یا حضورش برای جواب سؤالی باشد. در پوست شیر، خطوط ارتباطی بین نعیم، لیلا و رضا پروانه در گذشته کاملاً مشخص است و شغل محب، ارتباطی زیرمتنی بین آنها ایجاد میکند. البته که اتفاق رخداده برای محب (قتل دخترش) هم خط ارتباط دیگری از گذشته تا به حال بین پروتاگونیستهاست.
6. خطوط ارتباط در زمان حال
زمان اکنون پروتاگونیستها، که پیرنگ در آن آغاز و باید در آن پایان یابد و اتفاقی که در زمان اکنون افتاده، تمام خطوط ارتباطی گذشته و داستانهای پیشین را عیان کرده، مهمترین زمان فیلمنامه است، پس تمامی ابعاد آن باید برای خود شخصیتها و البته تماشاگران مشخص باشد. در فیلمنامه پوست شیر هم چنین است؛ زمان اکنون شخصیتها بیشترین سهم را از فیلمنامه دارد و طبیعتاً باید بیشترین پردازش را هم به خود اختصاص دهد. معمای اصلی در زمان اکنون رخ داده و باید حل شود و حالا حل معماست که نیاز به کنکاش گذشته دارد. اینجاست که پیشداستان نقش مهمی را ایفا میکند و خطوط ارتباطی را میسازد. حالا همه پروتاگونیستها، به واسطه موضوع قتل، با هم در ارتباط هستند و هر کدام انگیزههایی برای حل معما دارند. سه مدل ارتباطی در زمان اکنون پروتاگونیستهای سریال پوست شیر وجود دارد که این سه مدل ارتباطی به شخصیتهای فرعی نیز بسط پیدا میکند (شخصیتی چون صدرا (مهرداد صدیقیان)). نخست پروتاگونیستهایی که از قبل تا اکنون با یکدیگر در ارتباط بودهاند (نعیم و رضا)، دوم پروتاگونیستهایی که قبلاً با هم در ارتباط بوده و مدت زمان زیادی از هم بیخبر بودهاند (نعیم و رضا با لیلا) و سوم پروتاگونیستهایی که به واسطه قتل به یکدیگر رسیدهاند (نعیم، رضا و لیلا با محب). این شکل از ارتباط دادن بین شخصیتها، پتانسیلی به فیلمنامه پوست شیر داده تا بهخوبی بتواند گذشته شخصیتها را واکاوی کند (پیشداستانی درست برای ما بسازد) و خطوط ارتباطی اکنون آنها را نیز بر اساس یک منطق دراماتیک خلق کند. حالا موضوع مهم در این بین، پازلی است که همانند تمامی دیگر مجموعههای پلیسی/جنایی/معمایی باید حل شود و این حل پازل، به مرور و با تمرکز بیشتر روی فاکتورهای اصلی ذکرشده، در روایت چند پروتاگونیستی رخ میدهد. یعنی همزمان که خطوط ارتباطی بین پروتاگونیستها در زمان گذشته و حال نقش پررنگتری به خود میگیرند و عیانتر میشوند، معما نیز بیشتر به سمت حل شدن میرود و این دو اتفاق در هماهنگی با یکدیگر هستند.
حالا و در این بین، علاوه بر اینکه ویژگیهای ذاتی پیرنگ، منجر به بسط و گسترش آن در عرض میشود (پهن شدن)، خط کنش هر پروتاگونیست و عکسالعملی که او نسبت به ماجرا دارد نیز باعث عریضتر شدن پیرنگ خواهد شد. (مثلاً نعیم و رضا به دنبال انتقام میروند و در این بین و به این واسطه شخصیتهای تازهای، با گذشتههای مختلف و اکنونی مبهم، که برخی از آنها از ابهام خارج شده و برخی دیگر نه، وارد داستان میشوند.) درواقع در روایت چند پروتاگونیستی، هماهنگی بین موارد ذکرشده است که روایت را به موفقیت میرساند؛ اتفاقی که در فصل نخست سریال پوست شیر رخ داده است.
ب. فلشبک
همانطور که گفته شد، ترسیم خطوط ارتباطی بین پروتاگونیستها در گذشته و البته خط کنش هر یک از آنها، به طور جداگانه در گذشته نقش مهمی در گرهافکنی و بهخصوص گرهگشایی دارد. طبیعتاً دو راه برای ترسیم این اتفاق وجود دارد؛ نخست وجود راوی دانای کل، که بتواند ما را به زمان گذشته ببرد و پرده از رازی بردارد، یا حقیقتی را بازگو کند و دوم فلشبک. در فیلمنامه پوست شیر، فلشبک راهحل گسترش پیرنگ در عمق است، و به واسطه اینکه شیوه روایت چند پروتاگونیستی برگزیده شده است، پتانسیلی در فیلمنامه وجود دارد که در آن، روایت میتواند از دید هر شخصیتی به گذشته برود و حقایقی را عیان کند. ما در پوست شیر، بارها از ذهن نعیم به گذشته پرتاب میشویم و چیزهایی را میبینیم و بارها از ذهن محب، همینطور از ذهن لیلا و رضا... حتی شخصیتهای فرعی نیز در این بین به این شکل روایت میپیوندند و به گذشته میروند. منطق روایی و درونی اثر این اجازه را میدهد تا هر بار ذهن یکی از شخصیتها راوی گذشته باشد و حقایق را عیان کند و این ویژگی و منطق درونی روایت باعث میشود تنوع خطوط داستانی هم وجود داشته باشد و این خطوط به واسطه ارتباط بین پروتاگونیستها به یکدیگر متصل شوند و پیرنگ قدرت بالقوه خوبی برای شرح و بسط و پیچیدگی بیشتر داشته باشند.
حالا در این فلشبکها، انواع مختلفی از این شیوه را میتوانیم ببینیم؛ از فلشبک پشیمانی و افسوس گرفته تا فلشبک توضیح/خاطره، همگی رخ میدهند تا پیرنگی که به واسطه حضور چند پروتاگونیست، وجود یک خط جنایی پررنگ در پیرنگ، وجود شخصیتهای فرعی و عکسالعمل هرکدام از شخصیتها در مقابل اتفاق رخداده عریض و پهن شده است، به این واسطه عمیق نیز شود و هماهنگیای را برای رسیدن به یک جمعبندی خوب و منطقی به وجود آورد.
با توجه به تمامی این موارد، فیلمنامه پوست شیر نکات قابل تأملی دارد که در فصل اول آن (که در زمان نگارش این متن پخش شده است) دیده میشوند و جذاب و پرکشش هم هستند. حالا فیلمنامه با رعایت چنین الگوهایی، پیرنگ خود را پهن کرده و شخصیتها و تماشاگرانش را درگیر کرده است، اما باید دید این فیلمنامه پهنشده که پتانسیلهای خوبی هم دارد، چگونه جمع خواهد شد، که تحلیل و بررسی جامعتر بماند برای زمان اتمام سریال.