در کشاکش انتقام

نگاهی به پیرنگ انتقام به بهانه فیلمنامه سریال «پوست شیر»

  • نویسنده : احسان آجورلو
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 775

داستان‌های جنایی آگاتا کریستی همواره مورد پسند و استقبال مخاطبان بوده‌اند. داستان‌هایی جنایی با پیچ‌وخم‌هایی که برای مخاطب جذابیت تعلیق‌آور و غافل‌گیرکننده‌ای داشته‌اند. افکت‌های دراماتیک داستان‌های آگاتا کریستی به میزانی زیاد و دقیق است که بارها و بارها مورد اقتباس آثار دراماتیک از تئاتر تا سینما و سریال قرار گرفته‌اند. اما اگر بخواهیم کمی موشکافانه‌تر به این مقوله نگاه کنیم، باید وارد مبحث ژانر جنایی و ترفندهای داستان‌گویی آن شویم. ژانری که تا سرحد امکان از ابزارهای متفاوت برای جذب مخاطب بهره می‌گیرد. شاید اگر بخواهیم به صورت تیتروار چند نمونه از این ابزارهای اصلی را بیان کنیم، به تعلیق، غافل‌گیری، تصادف، تمهید متأخر و از همه مهم‌تر با پیرنگ انتقام به صورت کم‌رنگ یا پررنگ مواجه هستیم. پیرنگ انتقام در ژانر جنایی همواره اصلی‌ترین نکته ممکن است. یا انتقامی رخ داده است، یا در حال وقوع است. میزان پررنگ بودن، یا کم‌رنگ بودن آن نیز بستگی به نوع داستان دارد. اما آن‌چه پیرنگ انتقام را سروشکل می‌دهد، مواجهه با یک امر درون‌ذاتی در شخصیت انتقام‌گیرنده است که به نوعی موتور محرک داستان می‌شود. میزان شجاعت شخصیت اصلی داستان در مقابل میزان بزدلی توأمانی است که او دارد. در تمام طول تاریخ، شجاعت جزئی جدایی‌ناپذیر از مردانگی بوده است. بزدل نه‌تنها تحقیر می‌شد که کتک می‌خورد، حتی در دادگاه به اعدام محکوم می‌شد! نباید فراموش کنیم که قانون مجازات افراد بزدل در آمریکا تا سال 1930 پابرجا بود! اما اگر واقع‌بین باشیم، باید اذعان کنیم که شجاعت صرفاً افتخار و آوازه به بار نیاورده، بلکه کشته‌های بسیار و قساوت‌های بی‌پایان نیز از خود به یادگار گذاشته است. شجاعت می‌تواند به خشونت کور و انتقام‌جویی خودخواهانه منجر شود. اما از آن‌جایی که فلسفه واسازی به ما اجازه می‌دهد درون هر واژه‌ای متضاد آن را نیز بیابیم، درون شجاعت نیز می‌توانیم بزدلی را بیابیم. داستان‌های جنایی همین تناقض را در هسته اصلی خود دارند. افرادی شجاع که در مسیر انتقام حرکت می‌کنند، اما در سایه اعمال خود را تدارک می‌بینند و بزدلی را نیز به نمایش می‌گذارند. اجازه دهید برای واکاوی بهتر پیرنگ انتقام به اثری کلاسیک بازگردیم. هملت در پی انتقام از کلادیوس است. هملت به طریقی اخلاق‌مدارانه و با ورود به جهان دیوانگی اعلام می‌دارد که خواستار انتقام است. او از بزدلی دوری می‌کند. او حتی ناخواسته در این مسیر پولونیوس را که بزدلانه در حال جاسوسی است، می‌کشد. درنهایت نیز برای همین عمل مجبور به ستیز در صحنه پایانی می‌شود و با شجاعت می‌کشد و کشته می‌شود. اما داستان‌های مدرن حرکت اخلاقی هملت را نه یک وجه شرافت‌مندانه، بلکه یک حماقت نشان می‌دهند. امروزه هزاران راه برای انتقام وجود دارد که هیچ‌کس متوجه نشود شخصیت چگونه انتقام گرفته است. و نام این امر نه بزدلی، بلکه زیرکی خوانده می‌شود. نمی‌خواهم به تغییر مفاهیم انتزاعی در طول زمان بپردازم که ارتباطی به نوشتار ما ندارد. تنها اشاره می‌کنم که با تغییر شرافت به حماقت و تغییر بزدلی به زیرکی مواجه هستیم، اما کماکان تعریف شجاعت تغییری نکرده است. هم‌چنان شخص انتقام‌گیرنده برای قدم گذاشتن در مسیری که مملو از خطر است و در نهایت آن یک تسویه حساب انسانی قرار دارد، تحسین می‌شود. این مقدمه نسبتاً طولانی را برای ورود به بحث سریال پوست شیر پیش کشیدم تا به ظرفیتی در داستان سریال اشاره کنم که به نظر مغفول مانده است. ظرفیت شخصیتی که نامی از او نیست، شخصیتی که دیده نمی‌شود، اما آغازگر یک داستان سرراست و مشخص است. شخصیتی که تمام جهان داستان را برای ما به وجود آورده است. او خالق تمام لحظاتی است که مابقی شخصیت‌ها در این‌سو و آن‌سو می‌روند. شخصیتی که در پی انتقام از نعیم تمام داستان را پیش آورده است.

اعراب مثال دراماتیکی دارند که بیان می‌کند: «انتقام لذتی الهی است.» این مثال ریشه ذاتی انسان را برای شنیدن لذت‌بخش‌ترین پیرنگ بیان می‌کند. پیرنگ انتقام این پتانسیل را دارد که قهرمان را به مخاطب بسیار نزدیک کند. این میزان از هم‌ذات‌پنداری اغلب در پیرنگ‌های دیگر دیده نمی‌شود. قهرمان در پیرنگ انتقام مسیری را طی می‌کند که در کنار بازشناخت خود به عدالت نیز دست یابد. این دست‌یابی به عدالت همواره با فهم حقیقتی همراه است که زندگی قهرمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به نوعی قهرمان و مخاطب که به میزان زیادی به او نزدیک شده است، به جهان‌بینی فرای آن‌چه تاکنون داشته‌اند، دست می‌یازند. این جهان‌بینی به قدری عمیق و تکان‌دهنده است که زندگی قهرمان داستان را به پیش و پس از خود تقسیم می‌کند و خیل پرسش‌ها در آن لحظه خود را نمایان می‌کند. آیا شخصیت همان انسان پیش از حوادث خواهد بود؟ آیا قهرمان توانایی بازگرداندن موقعیت پیش از آشفتگی را دارد؟ ادامه زندگی قهرمان داستان منوط به چه خواهد بود؟ و بسیاری پرسش دیگر که پس از گرفتن انتقام باعث می‌شود اثر لایه‌های زیرین خود را بیشتر نمایان کند. در سریال پوست شیر با دو گونه از انتقام مواجه هستیم. دو گونه متفاوت که در کشاکش یک جنایت متولد می‌شوند، اما برخلاف داستان‌های جنایی که همواره کارآگاه داستان با تمهید متأخر معما را حل می‌کند و ما را به کشف و شهود می‌رساند. پرسش اصلی در داستان‌های جنایی اغلب این است که قاتل کیست؟ آیا دستگیر خواهد شد؟ و درنهایت این‌که چگونه به تله خواهد افتاد؟ پاسخ این پرسش‌ها باعث می‌شود قهرمان داستان که اغلب کارآگاه داستان است، برای مخاطب فردی باهوش جلوه کند که می‌تواند گره‌ها را باز کند و قاتل و جنایت‌کار را معرفی و بازداشت کند. نحوه اثبات ادعا نیز هر چه پیچیده‌تر باشد، کارآگاه برای مخاطب جلوه قهرمانی بیشتری خواهد داشت. هرکول پوآرو و شرلوک هولمز نمونه‌های درخشان این داستان‌ها هستند. اما بین همین دو نیز شرلوک هولمز دارای وجوه دراماتیک بیشتری برای تفکر در نحوه مضمونی داستان‌های جنایی است. زیرا شرلوک هولمز با یک شخصیت دیگر درگیر است به نام پروفسور موریارتی که می‌خواهد نشان دهد از شرلوک باهوش‌تر است. نکته دقیقاً همین‌جاست. در داستان‌های جنایی همواره جنایت‌کار عنصر باهوش داستان است. او یک پیچیدگی عجیب خلق کرده است که کمتر کسی می‌تواند متوجه آن شود. عنصر جنایت‌کار که نیروی مخالف داستان است، آن‌قدر باهوش و قدرتمند است که می‌تواند تمام عناصر را از پا درآورد و کسی متوجه او نشود. این همان عنصری است که در سریال پوست شیر به‌دقت رعایت می‌شود. به همین دلیل شخصیتی که در مسیر انتقام داستان را به وجود آورده و از آن کرختی قسمت اول خارج کرده است، آمر قتل ساحل است. کسی که عده‌ای را اجیر کرده تا نعیم را بی‌هوش کنند و ساحل را بربایند و به قتل برسانند، شخصیتی است که ما داستان پوست شیر را مدیون او هستیم. داستانی که می‌توانست با پتانسیل قسمت اول خود به خیل سریال‌های بی‌مضمون خانوادگی تلویزیونی بپیوندد، با یک طرح و توطئه حساب‌شده ارتقا پیدا کرده است. اما این شخصیت که تا پایان فصل اول نام و نشانی از او وجود ندارد، حاوی همان وجوهی است که اشاره کردیم؛ شجاعت و بزدلی توأمان. شجاعت در این‌که در مسیر انتقام خود طرح و توطئه‌ای چیده است، عده‌ای را اجیر کرده و درنهایت ضربه مهلکی به نعیم وارد کرده است. این شخص به هر دلیلی از عدالت قانونی چشم پوشیده و عدالت را به شیوه خودش اجرا کرده است. نباید فراموش کنیم که هر شخصی استدلال خود را در جهان داستان دارد. اما شخص ناشناس داستان پوست شیر در کنار این شجاعت یک بزدلی را هم داراست. یا اگر بخواهیم به معنای معاصر بگوییم، حماقت نکرده و زیرک است. هیچ نشانی از این‌که هویت او را برملا کند، پیدا نمی‌شود. او فرد در سایه است. نیروی مخالف داستان که به‌دقت کار خود را انجام می‌دهد و قهرمان داستان که کارآگاه داستان نیز است، گرفتار نقشه پیچیده او شده است. از طرف دیگر، شخصیت اصلی داستان نعیم را نیز یک بار تا مرز خودکشی می‌برد. او نمادی از نیروی متخاصم هولناکی است که در هر لحظه می‌تواند جهان داستان را دستخوش اتفاقی تازه کند. به این ترتیب، اصل تخاصم در سریال پوست شیر تا حدود قابل قبولی رعایت می‌شود. اصلی که به این نکته اشاره دارد که هر چه نیروی مخالف داستان قوی‌تر باشد و شخصیت اصلی داستان را تحت فشار بگذارد، جذابیت و گیرایی داستان برای مخاطب بیشتر خواهد شد. اما سریال پوست شیر در  همین وجه داستان‌پردازی باقی نمی‌ماند. جدال جنایت‌کار با قهرمان داستان، یعنی محب مشکات که افسر اداره آگاهی است، تا چند قسمت برای مخاطب جذاب است. پس از فروکش کردن این جدال مسیر انتقام دیگری در داستان باز می‌شود که به موازات مسیر انتقام نخستین است. نعیم با توجه به پیشینه شخصیتی خود از برپایی عدالت به شیوه قانونی دل‌سرد می‌شود. او که 15 سال قبل با همین شیوه از عدالت قانونی توانسته شرکا و رفقای خود را لو ندهد و به‌تنهایی زندان را به جان بخرد تا آنان آزادانه زندگی کنند، از این بیمناک است که عدالت قانونی بدون مستندات و اعترافات باعث شود آمر به قتل هیچ‌وقت به مجازات نرسد. این کاشت دراماتیک که آن‌چنان مورد توجه قرار نمی‌گیرد، باعث می‌شود نعیم از عدالت قانونی روی برگرداند و خود در مسیر انتقام دست‌به‌کار شود. اما مسیری که نعیم برای انتقام طی می‌کند، به موازات مسیر آن شخص ناشناس است، اما برعکس. نعیم به‌وضوح همان شجاعت را دارد، حتی در بحث و جدل با مشکات نیز شجاعت را می‌توان دید، اما ماجرا بر سر آن مفاهیمی است که ابتدای مطلب اشاره کردیم. شجاعت هیچ‌وقت تغییر واژه نداده و در هر دو انتقام مشهود است. اما دو واژه دیگر در مسیر نعیم مانند آثار کلاسیک است. او به‌وضوح به دنبال شخص مورد نظر است و روشن و عیان آن را بیان می‌کند. در  انتقام او نشانی از بزدلی دیده نمی‌شود و همین نبود بزدلی و داشتن شرافت به زیرکی بدل نمی‌شود و اندکی رنگ‌وبوی حماقت می‌گیرد و باعث می‌شود در آن قراری که با بهنام دارد، نتواند به خواسته خود برسد. هر چند به صورت تصادفی صدرا این مسئله را برای او حل می‌کند، اما مسیر انتقامی نعیم یک مسیر کلاسیک در برابر یک انتقام مدرن است که شخص ناشناس داستان تدارک دیده و می‌توان گفت موفق بوده است. زیرا حتی اگر نعیم شخص ناشناس را پیدا کند و انتقام خود را نیز بگیرد، نظم پیشین برای او اتفاق نخواهد افتاد. زیرا ساحل دیگر زنده نخواهد شد. در این مسیر انتقام مدرن چنان ضربه‌ای به قربانی می‌زند که شخصیت دیگر نمی‌تواند به وضعیت سابق خود بازگردد.

نمونه دیگری از انتقام مدرن را در فیلم شنای پروانه شاهد بودیم. اما در طول داستان انتقام‌های کوچک دیگری نیز رخ می‌دهد. پیرنگ فرعی بهزاد و لیلا نیز در همین دسته هستند. بهزاد به تلافی دروغی که لیلا درباره نعیم به او گفته است، در اقدامی کلاسیک و بسیار مشخص لیلا را از تمام موهبت‌های زندگی با خود محروم می‌کند و درنهایت با طلاق دادن او ضربه نهایی را به او می‌زند. اوج اخلاق‌مداری بهزاد برای شنیدن یک دروغ را می‌توان در کنش او دید. شخصی که یک انتقام کلاسیک و سریع را تدارک می‌بیند. انتقام شخصی که به جدایی و محرومیت لیلا از زندگی مفرح خود ختم می‌شود. البته این مسیر نیز به نظر به موازات طی خواهد شد و باید منتظر بود در فصل دوم لیلا می‌خواهد انتقامی از بهزاد یا نعیم بگیرد که زندگی او را به یک‌باره بدل به یک جهنم واقعی کرده‌اند، یا خیر؟

پیرنگ انتقام به صورت کلاسیک و مدرن هم‌چنان در دسته محبوب‌ترین پیرنگ‌هاست. شاید محبوبیت ژانر جنایی نیز به خاطر هسته اصلی است که پیرنگ داستان از موضوع انتقام می‌گیرد. اما در این بین باید توجه داشت که پیرنگ انتقام مدرن به دلیل تبعات وحشتناکی که روی زندگی فرد می‌گذارد، همواره برای مخاطب جذابیت بیشتری دارد، زیرا وجوهی از شخصیت‌های داستان را واکاوی می‌کند که در  پیرنگ انتقام کلاسیک اجازه دسترسی به آن وجوه وجود ندارد. از این نظر پیرنگ انتقام مدرن یک بستر بسیار عمیق‌تر برای فهم شخصیت‌ها و کنش‌های داستان فراهم می‌کند.

مرجع مقاله