خلاصه داستان پوست شیر (فصل اول)

  • نویسنده : احسان آجورلو
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 39126

 

 

 

سریال پوست شیر فصل ابتدایی خود را به اتمام رسانده است. سریالی که از بسیاری سریال‌های شبکه نمایش خانگی ظاهراً فصل‌بندی مناسب‌تری دارد. پوست شیر از نظر ساختار قسمت‌بندی و فصل‌بندی بر مدار سریال‌های موفق خارجی عمل می‌کند و از این نظر شایسته تحسین است. از نظر داستان نیز داستان یک افت‌وخیز مناسب را پشت سر می‌گذارد و کمتر اسیر حاشیه‌های پیرنگ‌های فرعی داستان می‌شود.

فیلمنامه‌نویسان: جمشید محمودی، رضا بهاروند

کارگردان: جمشید محمودی

مدیر فیلم‌برداری: مرتضی غفوری

تدوین: سارا آهنی

موسیقی: بامداد افشار

تهیه‌کننده: نوید محمودی

ژانر: درام جنایی

سال ساخت: 1401، سال پخش: 1401

شخصیت‌های اصلی تا پایان فصل اول

نعیم مولایی: پدر ساحل و همسر سابق لیلا (هادی حجازی‌فر)

محب مشکات: افسر ارشد آگاهی (شهاب حسینی)

لیلا برزگر: مادر ساحل و همسر سابق نعیم (پانته‌آ بهرام)

رضا پروانه: رفیق قدیمی نعیم (علیرضا کمالی)

ساحل مولایی: دختر نعیم و لیلا (پردیس احمدیه)

صدرا کوهستانی: دوست ساحل (مهرداد صدیقیان)

بهزاد صحرایی: همسر لیلا و ناپدری ساحل (بابک کریمی)

مژگان: همسر صیغه‌ای رضا پروانه (ژیلا شاهی)

رسول فولادوند: سروان آگاهی و دستیار محب مشکات (بهزاد خلج)

جلوه: ریاست اداره آگاهی (علی اوسیوند)

نعیم که به‌تازگی پس از 15 سال از زندان آزاد شده است، در یک اتاق کوچک در مسافرخانه‌ای اقامت دارد. نعیم پیش‌تر به خاطر زورگیری و سرقت به زندان افتاده و در آن مدت همسرش از او طلاق گرفته و با داشتن حضانت دخترش ساحل او را ترک کرده است. نعیم در یک قهوه‌خانه که پاتوق اوست، با رضا قرار دارد. در قهوه‌خانه با این‌که دیگران قصد درگیری با او را دارند، او تن به درگیری نمی‌دهد و تنها به فکر دیدن دختر خود بعد از 15 سال است. نعیم با واسطه‌ای به لیلا همسر سابقش پیغام می‌فرستد که می‌خواهد ساحل را ببیند. لیلا خود به دیدار نعیم می‌رود و او را از دیدار با ساحل منع می‌کند. نعیم تهدید می‌کند اگر دیدار حاصل نشود، به منزل او مراجعه می‌کند. لیلا اعتراف می‌کند که همسر فعلی او بهزاد از زنده بودن نعیم اطلاعی ندارد و به بهزاد دروغ گفته است. نعیم به دیدار با ساحل اصرار می‌کند و لیلا در یک روز بارانی ساحل را به دیدار نعیم می‌آورد و ساحل برخورد تندی با نعیم می‌کند و بیان می‌کند نمی‌خواهد او را ببیند. نعیم سرخورده به قهوه‌خانه بازمی‌گردد. رضا پروانه به نعیم قول می‌دهد ماجرا را درست کند. رضا به دیدار ساحل می‌رود و از عشق و علاقه 15 ساله نعیم به ساحل می‌گوید. ساحل پس از این دیدار به مسافرخانه می‌رود و با نعیم دیدار می‌کند. نعیم و ساحل ارتباط خود را تا حدودی بهبود می‌بخشند. ارتباط ساحل و نعیم روز به روز بهتر می‌شود تا این‌که ساحل پیشنهاد می‌دهد به تلافی این‌که در کودکی با نعیم نتوانسته به مسافرت شمال برود، فردا این کار را انجام دهند. ساحل در خانه در حال آماده کردن چمدان خود است که لیلا متوجه ماجرا می‌شود و مخالفت می‌کند. ساحل که قصد دارد به همراه لیلا در هفته بعد ایران را برای همیشه ترک کند، می‌خواهد یک مسافرت با پدر خود داشته باشد تا کمی از درد 15 ساله نعیم را کم کند. روز بعد ساحل زودتر از معمول خانه را ترک می‌کند و با نعیم راهی شمال می‌شود. در این بین لیلا به دوستان ساحل می‌سپارد که بهزاد از ماجرا بویی نبرد. در این بین صدرا از طریق یکی از دوستان ساحل متوجه این مسافرت می‌شود و به دنبال ساحل راهی شمال می‌شود. در شمال ساحل بیشتر مجذوب نعیم می‌شود و از لیلا می‌خواهد که ماجرای مهاجرت را به نعیم بگوید، که لیلا مخالفت می‌کند. ساحل که دلش برای نعیم می‌سوزد، به نحوی قصد دارد نعیم را از خود دور کند و او را دل‌سرد کند، بنابراین ماجرای مهاجرت را عنوان می‌کند. نعیم پس از فهمیدن ماجرا عصبی می‌شود و همان زمان آهنگ بازگشت به تهران می‌کند. شب در مسیر بازگشت آن‌ها با ترافیک سنگین مواجه می‌شوند و نعیم که عصبی است، برای پی بردن به ترافیک از ماشین پیاده می‌شود و به سمت پلیس می‌رود. در بین راه یک شخص به او تنه‌ای می‌زند، اما نعیم اهمیتی نمی‌دهد. نعیم پس از اطمینان از بسته بودن مسیر اصلی به ماشین بازمی‌گردد و درحالی‌که حالش کمی به هم ریخته است، از مسیر فرعی ادامه راه را می‌پیماید. احوال نعیم بدتر می‌شود تا این‌که در میانه راه ماشین را متوقف می‌کند و از ماشین پیاده می‌شود. ساحل که نگران حال نعیم است، پشت سر او از ماشین پیاده می‌شود، اما نعیم به یک‌باره از هوش می‌رود.

نعیم روز بعد پس از هوشیاری متوجه می‌شود ساحل ناپدید شده است. او به پلیس آگاهی مراجعه می‌کند و داستان را شرح می‌دهد. در اداره آگاهی پلیس چندین جراحت در سینه نعیم پیدا می‌کند که او را مظنون به آزار دختر خودش می‌کند. نعیم بازداشت می‌شود و تست اعتیاد او مثبت اعلام می‌شود. لیلا به آگاهی فراخوانده می‌شود و نگران از سرنوشت ساحل، نعیم را مقصر می‌داند. رضا پروانه نیز خود را به آگاهی می‌رساند، اما نمی‌تواند کاری برای نعیم انجام دهد. فولادوند، افسر پرونده، نعیم را تهدید می‌کند، اما نعیم چیزی از آن شب در خاطر ندارد. فولادوند حتی برای پی بردن به ماجرا به سراغ افسر پرونده قبلی نعیم می‌رود، اما او نیز کمکی نمی‌تواند بکند. در همین حین در تماسی با اداره آگاهی اعلام می‌شود یک جنازه در کنار یک درخت پیدا شده است. فولادوند که قبل‌تر درگیر یک پرونده قتل‌های سریالی بوده که جنازه کنار درختی رها می‌شده و قاتل دستگیر و اعدام شده است، از این اتفاق تعجب کرده و به‌سرعت خود را به محل می‌رساند. وسایل ساحل به همراه جنازه سوخته‌شده او در کنار درخت پیدا می‌شود. لیلا و نعیم در دفتر فولادوند وسایل ساحل را شناسایی می‌کنند و هویت جنازه تأیید می‌شود. در پی این اتفاق نعیم آزاد می‌شود. بهزاد در پی مرگ ساحل متوجه دروغ‌های لیلا درباره زندگی قبلی خود می‌شود و اعتماد خود را نسبت به لیلا از دست می‌دهد. نعیم نیز در روز ختم ساحل دست به خودکشی ناموفقی می‌زند. در این بین، فولادوند پرونده را به خانه محب مشکات می‌برد. مشکات به علت این‌که قاتل سریالی دختر او را نیز کشته است، پس از دستگیری قاتل دو سالی خود را خانه‌نشین کرده است. فولادوند اصرار دارد که مشکات پرونده را بخواند و معقتد است قاتل سریالی برگشته و نفری که دستگیر شده، شخص دیگری بوده است. مشکات با عصبانیت او را از خانه بیرون می‌کند. مشکات پس از بررسی پرونده اعتقاد دارد این پرونده ارتباطی با قاتل سریالی ندارد و به دیدار ریاست اداره آگاهی می‌رود و استعفای خود را اعلام می‌کند. پس از بحث با ریاست اداره مشکات به شغل خود بازمی‌گردد و پرونده ساحل را قبول می‌کند. مشکات به سراغ نعیم می‌رود و اطلاعاتی از شب حادثه از او می‌گیرد، اما کمکی به او نمی‌کند. در همین حین لیلا از طریق دوست ساحل متوجه می‌شود که صدرا در مسافرت شمال ساحل را تعقیب می‌کرده است. فولادوند صدرا را به آگاهی می‌برد و تحت بازجویی مشخص می‌شود صدرا نقشی در ماجرا ندارد. در همین حین، از شماره ساحل با نعیم تماس گرفته می‌شود و یک فیلم که حاوی لحظاتی است که نعیم بی‌هوش است و ساحل مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، برای نعیم ارسال می‌شود. نعیم فیلم را به مشکات نشان می‌دهد و مشکات قول می‌دهد قاتلین را پیدا کند. مشکات با بررسی عکس‌های نعیم متوجه می‌شود در شب حادثه به نعیم مواد مخدر تزریق کرده‌اند و باعث شده‌اند او بی‌هوش شود. نعیم تأیید می‌کند که شخصی به او تنه زده، اما او نتوانسته شخص را شناسایی کند. مشکات عنوان می‌کند قاتلین خصومت شخصی با نعیم داشته‌اند. نعیم و رضا یک لیست بلندبالا از تمام اشخاصی که با نعیم مشکل داشتند، تهیه می‌کنند و یک به یک سراغ آنان می‌روند تا قاتلین را شناسایی کنند. مشکات نیز با استفاده از عکس‌ها موفق می‌شود مکان اصلی وقوع جرم را پیدا کند. با پیدا شدن مکان اصلی وقوع جرم و وجود دوربین یک کارخانه بخشی از ماجرا آشکار می‌شود، اما ماشین و افراد قابل شناسایی نیستند. در این بین، بهزاد تمام وسایل و کار لیلا را یک به یک از او می‌گیرد و قصد دارد از او جدا شود. مشکات با تماشای فیلم‌های مسیر متوجه می‌شود یکی از اعضای تیم قاتلین قبل از وقوع جرم از ماشین پیاده شده است. با بررسی گوشی تلفن همراه و ماشین اینترنتی که کرایه شده است، مشکات موفق می‌شود شخص مورد نظر را که راننده ماشین قاتلین بوده است، بازداشت کند. اما در بازجویی راننده اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و هر گونه عامل شناسایی قاتلین را رد می‌کند. نعیم که برای شناسایی به آگاهی فراخوانده شده است، به دروغ فرد را شناسایی می‌کند، اما مشکات فرد مظنون را آزاد می‌کند. رضا با تعقیب فرد مظنون خانه او را پیدا می‌کند و شب با نعیم به خانه وی حمله می‌کنند، اما مظنون از خانه گریخته است. نعیم و رضا متوجه می‌شوند مشکات چیزی را از آنان مخفی می‌کند و تصمیم می‌گیرند مشکات را تعقیب کنند. صدرا به نعیم نزدیک می‌شود و درخواست دارد در کنار نعیم به دنبال قاتلین ساحل باشد، اما نعیم نمی‌پذیرد. مشکات به دنبال ماشین قاتلین به تمام اوراقی‌ها سرک می‌کشد، اما نشانه‌ای نمی‌یابد. پس از مشکات، رضا و نعیم نیز به اوراقی‌ها سر می‌زنند تا سر از کار مشکات درآورند. در یکی از اوراقی‌ها که مشکات جواب از آن نمی‌یابد، رضا با مالک اوراقی آشنا درمی‌آید و مالک اوراقی نام فردی را که ماشین قاتلین را برای اوراق کردن آن‌جا آورده، می‌دهد. نعیم و رضا موفق می‌شوند فرامرز، دزد ماشین قاتلین، را پیدا کنند و از او اعتراف بگیرند که چه کسی به او دستور دزدی و سپس اوراق کردن ماشین را داده است. فرامرز نام بهنام را می‌آورد و شماره آن را به نعیم می‌دهد. نعیم با تماس با بهنام قرار یک سرقت خانه را می‌گذارد و ساعتی را برای دیدار مشخص می‌کند. رضا سر قرار می‌رود و نعیم از دور محل قرار را زیر نظر دارد. اما بهنام بعد از گذشت چند ساعت با نعیم تماس می‌گیرد و بیان می‌کند که او را شناخته و به محل قرار نمی‌آید و فرار کرده است. نعیم با عصبانیت از این‌که نقشه‌اش نگرفته است، فرامرز را آزاد می‌کند. بهزاد نیز با لیلا در دفترخانه از یکدیگر جدا می‌شوند و لیلا در مسافرخانه‌ای سکنا می‌گزیند و مشغول کار خیاطی می‌شود. مشکات با حکم تفتیش مجدد وارد اوراقی می‌شود که به آن مشکوک بوده و موفق می‌شود نام فرامرز را پیدا کند. با بازداشت فرامرز و شناسایی بهنام پلیس خانه بهنام را محاصره می‌کند، اما تنها برادر او را دستگیر می‌کنند. مشکات برادر بهنام را تهدید می‌کند که اگر جای بهنام را نگوید، اشخاص دیگری زودتر از پلیس او را خواهند کشت. در همین حین صدرا به دیدار نعیم می‌رود و ادعا می‌کند جای بهنام را می‌داند. صدرا که نعیم را تعقیب می‌کرده، در روز قرار با بهنام از دور مراقب اوضاع بوده که به شخصی مشکوک می‌شود و او را تعقیب می‌کند و مخفی‌گاه او را پیدا می‌کند. صدرا از نعیم درخواست می‌کند که با هم سراغ بهنام بروند. نعیم ابتدا همراهی صدرا را نمی‌پذیرد، اما بعد از تماس رضا پروانه و فهمیدن آن‌که مشکات در یک قدمی رسیدن به بهنام است، می‌پذیرد با صدرا همراه شود. نعیم، رضا و صدرا به مخفی‌گاه بهنام می‌روند. رضا و نعیم پس از بررسی مخفی‌گاه به داخل خانه می‌روند تا بهنام را بگیرند. در همین حین مشکات با چندین ماشین پلیس از راه می‌رسد. نعیم و رضا موفق می‌شوند رفیق بهنام را بگیرند، اما قبل از گرفتن بهنام پلیس وارد خانه می‌شود. نعیم و رضا و رفیق بهنام از پشت‌بام فرار می‌کنند و خود را به صدرا می‌رسانند و بهنام نیز به دست پلیس دستگیر می‌شود. در همین حین، صدرا از راه دور بهنام را که داخل ماشین پلیس است، شناسایی می‌کند و به نعیم نشان می‌دهد. نعیم بی‌اختیار و عصبانی از ماشین پیدا می‌شود و به سمت بهنام که در داخل ماشین پلیس است، حرکت می‌کند. در میانه راه نیز اسلحه‌ای را که از قبل تهیه کرده است، از جیبش خارج می‌کند تا بهنام را بکشد.

مرجع مقاله