فیلمنامهنویسان: علی اصغری، مهرداد کوروشنیا
کارگردان: مهرداد کوروشنیا
مدیر فیلمبرداری: علیمحمد قاسمی
تدوین: عماد خدابخش
تهیهکننده: علیمحمد قاسمی
بازیگران: رضا اخلاقی راد (آبان)، علیرضا استادی (صفایی)، نسیم ادبی (قوام)، صحرا اسداللهی (سحر)، بابک نوری (سروان)
تاریخ تولید: ۱۴۰۰
تاریخ نمایش: ۱۴۰۱
خلاصه داستان
آبان جنگلبان باوجدانی است که با دختر متمولی به نام سحر نامزد کرده و قرار است بهزودی ازدواج کنند. اما خانم قوام، مادر سحر، جدیترین مانع وصلت آنهاست. این زن صاحب یک چوببری است که آبان از همانجا آغاز کرده و بعداً به استخدام جنگلبانی درآمده است. توقع قوام از آبان همکاری با او برای قاچاق چوب است که آبان زیر بار نمیرود.
در یکی از روزها که آبان با سحر مشغول گردشاند، خبر میرسد عدهای مشغول بریدن درختان هستند. آبان خود را به جنگل میرساند و در میانه تعقیب و گریز، آبان با جنازه دختربچهای مواجه میشود که احتمالاً در اثر برخورد با اتومبیل قاچاقچیان جان باخته است. آبان بچه را که والدینش ناشنوا هستند، به بیمارستان میرساند و بعد آن مورد بازجویی سروان قرار میگیرد. او با زدن حرفهای ضد و نقیضی درباره چگونگی یافتن کودک، همه را دچار سردرگمی میکند. دلیل این ضد و نقیضگوییهای آبان را از کابوس شبانه او میفهمیم که خواب میبیند دختربچهای را در تصادف کشته و سپس چالش کرده است. روز بعد از این کابوس، او به پاسگاه میرود و اقرار میکند قاتل است، اما نه قاتل این دختربچه، بلکه او ۱۵ سال پیش در جادهای جنگلی دختربچهای را به طریقی مشابه زیر گرفته و از ترسش همان اطراف خاک کرده است. برای این ادعا شاهدی جز یک ولگرد دیوانه وجود ندارد. او به سروان فشار میآورد تا به این پرونده- که سالهاست بر زندگیاش سایه انداخته- رسیدگی شود. اما اشکال اصلی اینجاست که از روی محل دفن کودک، اکنون اتوبانی عبور کرده است. راه چارهای برای بررسی مدعای آبان وجود ندارد، مگر اموری مانند انجام تحقیقات محلی که مشخص میشود والدین کودک مقتول غریبههایی بودهاند و بعد از گم شدن کودک نیز آنجا را ترک کردهاند و کسی هم از ایشان خبر ندارد. لاجرم چند نوبت در روزنامه آگهی داده میشود، اما بیفایده است. آبان و سروان تلاش دارند از طریق دادگاه و قانون پیگیر شوند، اما قاضی که به آبان مشکوک است، از او استعلام سلامت روانی مرکز مشاوره میخواهد. همه اینها در حالی است که قوام همچنان با آبان توهینآمیز برخورد میکند و سحر نیز از وی روی گردانده است.
آبان در پرسهزنیهای خود متوجه علایمی روی سپر یک نیسان میشود. با پیگیریهای او سرنخی از مقصر یافته میشود. راننده وانت در روز حادثه کسی نیست جز پسرخاله سحر که رقیب عشقی آبان است. آبان پس از یک درگیری با پسرخاله سحر، او را تحویل پاسگاه میدهد و خود بر اثر یک پیشامد، با اتومبیل قوام مضروب میشود.