گفت‌وگو با تهیه‌کننده مستقل، نوآ لانگ

چگونه فیلمنامه خود را بفروشید

  • نویسنده : جاکوب کروگر
  • مترجم : میثا محمدی
  • تعداد بازدید: 470

بخش چهارم

شما به‌تازگی فیلم بسیار جذابی را به پایان رسانده‌اید؛ فیلمی با نام این یک داستان جنگی نیست. به این فکر کردم که برای آخرین قسمت از مجموعه فیلمنامه خود را بفروشید. این مصاحبه گزینه بسیار خوبی است، چراکه به مرحله تولید رسیدن این فیلم شباهتی با اساس اصول معمولی که در ذهن داریم، ندارد. از آن عجیب‌تر این‌که در اچ‌پی‌او مکس پخش شده است.

خیلی از نویسندگان جدید تصور می‌کنند فروش یک فیلمنامه به معنای «فروش» یا انجام حرکتی تجاری است. اما واقعیت این است که اغلب دقیقاً برعکس این تفکر است. درنتیجه کنجکاوم بدانم داستان اصلی این یک داستان جنگی نیست چیست و چطور به عرصه ظهور رسید؟

چند بخش داریم که مطرح کردن آن‌ها خالی از لطف نیست. اولی، تالیا لوگاسی، نویسنده و کارگردان و یکی از بازیگران اصلی فیلم است که در کنار من تهیه‌کننده کار نیز است. او یک نیروی برخاسته از طبیعت است. دوستش دارم. خیلی بااستعداد است.

سال‌ها پیش در نیویورک و بروکلین با هم آشنا شدیم. او مشغول نوشتن کار بود، آن زمان 8000 شات نام داشت، یک کار خام؛ کاری که قرار بود همه چیز آن واقعی باشد. خانواده من در رابطه با مشکلات سلامتی سربازان عقبه جالبی دارد و من به عنوان فردی با گرایش سیاسی مترقی به این موضوع علاقه‌مندم. اما بیشتر از هر چیزی موضوع بر سر این بود که این فیلم‌ساز قرار است به هر قیمتی که شده، حتی اگر سنگ از آسمان ببارد، فیلمش را بسازد.

به عنوان تهیه‌کننده دقیقاً این همان چیزی است که به دنبالش هستید؛ انسان‌هایی که غیرقابل توقف هستند. این انگیزه‌ای برای شیرجه زدن به دل ماجرا بود و ما هم روی شانس بودیم که از قبل بودجه‌ای خصوصی برای آن در دسترس داشتیم، هرچند که بودجه پایینی به حساب می‌آید. با توجه به چیزی که گفتید، ما این فیلم را برای آن‌هایی ساختیم که می‌توانند بازار را برای ساخت چنین فیلم‌هایی حفظ کنند.

استثناهای زیادی برای درام‌ها وجود دارد که بودجه‌های سنگینی را که به آن‌ها اختصاص داده می‌شود، توجیه می‌کند. آن‌ها معمولاً ستاره‌محور هستند؛ کارگردان درجه یک، ستاره‌های برنده اسکار و چیزهایی از این قبیل. اما حساب و کتاب برای فردی مثل من بر این مبناست که دوست دارم با این کارگردان کار کنم. من عاشق این پروژه هستم و بر این باورم که می‌توانیم با هم این کار را رشد دهیم و همراه هم کارها را جلو ببریم. هم‌چنین کار با او این مزیت را داشت که اولین فیلمش، از منتخب‌های جشنواره فیلم ترابیکا بود و منتقدان نیویورک تایمز آن را انتخاب کرده بودند؛ فیلمی با بازی رزاریو داوسون، که در زمان ساخت این فیلم نیز تهیه‌کننده همکار ما شد. به نوعی مؤلفه‌های استراتژیکی خوبی داشتیم که می‌توانستیم با آن‌ها بازی کنیم، بنابراین از همان ابتدا و خیلی سریع به قسمت پرعمق شیرجه زدیم. این فیلمی است که بسیار به آن افتخار می‌کنیم. ما موفق شدیم آن را به اچ‌بی‌او بفروشیم و نامزد جایزه ایندیپندنت اسپیریت شویم و نقدهای خوبی از نیویورک تایمز، راجر ابرت، فیلم تریت، همر تو نیل و دیگر منابع عالی بگیریم. اکنون به پایان چرخه اول حیات آن نزدیک شده‌ا‌یم، هم‌چنین این کار زمینه‌ای شد برای کار بعدی که هم‌چنان جوهره تالیا را در خود دارد، اما کمی تجاری‌تر است و شکل جاه‌طلبی‌های آن فرق دارد.

در باب بحث این مجموعه، معیارهای مختلفی برای فروش فیلمنامه داریم. تا حدودی فروش رفتن فیلمنامه بیشتر مثل یک گام رو به جلو برای انجام کارهای بیشتری است که دوست دارید انجام دهید. بسیاری از نویسندگان علایق بسیار متفاوت و برخی نیز علایق بسیار آشنایی دارند.

من جاستین بنسون و آرون مورهد را برای ساخت فیلم‌های بی‌پایان، قطعیت و بهار تحسین می‌کنم. چیزی که من در کار آن‌ها دیدم، این بود که آن‌ها مراحل کار را در اندازه کاری که تولید می‌کردند، به‌دقت سنجیده و حساب کرده بوند، به شکلی که می‌توانستند با حفظ آن مراحل درنهایت به جایی که می‌خواستند، برسند و در طول مسیر کارهای جالب توجهی انجام دهند. این یک داستان جنگی نیست، مثال خوبی است برای آن‌چه می‌توانیم انجام دهیم و برای بسیاری از جاه‌طلبی‌های بزرگ‌ترمان، آن هم در چهارچوب فیلمی به این اندازه، و گواهی بر آن چیزی که تصور می‌کنیم برای پروژه‌های بعدی‌مان نیز امکان‌پذیر باشد.

 

عاشق جمله‌تان درباره نیروی غیرقابل توقف شدم. یکی از شاگردان بسیار بااستعداد من یک کارآفرین است. او قبلاً یک سرمایه‌گذار استارت‌آپ بود. این قبیل چیزها همیشه توجه من را جلب می‌کنند.

داشتم از او می‌پرسیدم: «وقتی این همه آدم‌های مختلف پروژه‌هایشان را برای شما ارائه می‌کنند که می‌توانند پول‌ساز باشند، از کجا می‌دانید کدام را انتخاب کنید؟»

او جواب داد: «خیلی ساده است، جیک. من کسی را انتخاب می‌کنم که حتی اگر من یک دلار هم به او ندهم، این کار را خواهد کرد، چراکه این شخصی است که موفق خواهد شد.»

دقیقاً. و چقدر هم خوب است، که به دلیل رواج اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، راه‌هایی که می‌توانیم به محتواهای متنوعی بپردازیم، این امکان فراهم شده است تا کارها را در مقیاسی کوچک‌تر و با پای‌بندی به اهداف بزرگ‌تر انجام داد. می‌بینید که مدلی از فیلم‌های کوتاه «اثبات مفهوم»* داریم که تبدیل به فیلم بلند می‌شوند، یا فیلم‌های کوتاه ترسناکی که از آن‌ها فیلم‌هایی مثل فیلم ترسناک در تاریکی بیرون می‌آیند. این در حال تبدیل شدن به یک مدل امتحان‌شده و واقعی است که تا چند وقت قبل امکانش نبود. این مدلی است که اکنون من نیز چند بار از آن استفاده کرده‌ام. ما این کار را در فیلمی به نام جزء کوچک انجام دادیم. ما این کار را در فیلمی به نام عجیب و غریب انجام دادیم. ما این کار را در فیلمی به نام صعود انجام دادیم. نکته این است که اکنون ایده‌های بالقوه‌ای دسترس‌پذیر شده‌اند که پیش از این نبودند. تجربه خود من از فروش کارها در سطح استودیو با سرخوردگی‌های زیادی همراه بوده است. بدون شک شما و دانشجویانتان نیز چنین تجاربی داشته‌اید که با موفقیت‌ها و سرخوردگی‌های زیادی روبه‌رو شده باشید.

از نظر من نکته جالب توجه در ملاقات با نویسندگان جوان بااستعداد مؤلفه تحصیلات است. می‌توانید سعی کنید کار را در سطح استودیو بفروشید، اما در کنار آن می‌توانید به فکر ارتباط گرفتن با تهیه‌کنندگانی مثل من نیز باشید؛ تهیه‌کنندگانی که انگیزه ساخت فیلم‌هایی با بودجه کم را دارند، چراکه ما نیز سعی داریم همراه با فیلم‌سازان رشد کنیم. من خودم به طور مستقل شخص دارایی نیستم. شخصاً نمی‌توانم برای فیلم‌ها هزینه کنم. اما می‌توانم با تو در یک سنگر باشم تا برای ساخته شدن آن فیلم بجنگم. با هم می‌توانیم هوای هم را داشته باشیم، رشته‌های زنجیر را به هم ببافیم و کارها را به سرانجام برسانیم. به نظرم این‌که گاهی اوقات کاری راهش را گم می‌کند، وقتی است که مردم درباره فیلمنامه‌نویس بودن خیال‌بافی می‌کنند. همه دوست دارند فیلمنامه‌شان مثل فیلم هفت کوین واکر باشد؛ «قرار است در یک فروشگاه کرایه فیلم باشم، کسی فیلمنامه من را می‌خواهد و بوووم، ناگهان تبدیل به یک مرد موفق می‌شوم.» حقیقت این است که میلیون‌ها راه برای تحقق این خیال‌بافی وجود دارد. فقط یک کار باید بکنید؛ درباره این‌که فیلمنامه‌تان چطور ممکن است به نظر برسد و نسبت به آن‌چه به عنوان تعریف از موفقیت دارید، ذهن پذیرایی داشته باشید.

 

چیزی که درباره پیدا کردن افراد خود گفتید، خیلی باارزش است. بدون شک اگر از قضا با مارتین اسکورسیزی روبه‌رو شوید و او به فیلمنامه شما علاقه‌مند شود، عالی می‌شود. اما باید اغلب افرادی را هدف قرار دهید که هم‌نسل شما هستند؛ کسی که یک قدم جلوتر از جایی است که شما هستید و تشنه محتوای جدید است.

بله، این انگیزه و طرز فکر را باید همیشه در هر صنعتی که هستید، در ذهن داشته باشید. گاهی اوقات رفتن پیش یک کارگزار خیلی جوان که بیشتر شبیه به خودتان است، می‌تواند کمک حالتان باشد، چراکه آن‌ها سعی می‌کنند باهوش به نظر برسند و چیزهایی به چشم آن‌ها می‌خورد که هر کسی از آن‌ها خبر ندارد.

من 11 سال پیش به عنوان دستیار در شرکتی به نام سینتیک شروع به کار کردم. همه دستیاران، همگی‌مان مدام در حال تبادل اطلاعات بودیم. و این همان‌جایی است که شما در دل این صنعت قبیله خود را می‌سازید. شما بچه‌ها می‌توانید راه‌هایی برای کمک به یکدیگر پیدا کنید؛ با اشتراک‌گذاری اطلاعات و محتوا، یا کمک به یکدیگر در بهتر کردن فیلمنامه‌تان، یا طراحی ارائه، یا کمک به شخصی برای نوشتن بودجه، همه این موارد می‌توانند کمک‌حال باشند.

 

بله، آن‌چه به اشتراک می‌گذارید، باارزش است و از نظر من انتظار این‌که کسی بیاید و فیلمنامه شما را در هوا بزند و به یک‌باره پول‌دار شوید، در واقعیت کمی خشن‌تر و واقعی‌تر از قصه داستان‌های پریان است. البته گاهی هم کسی پیدا می‌شود که فیلمنامه شما را در هوا بزند و بی‌درنگ پول‌دار شوید... و بعد 15 سال بگذرد و فیلم شما هنوز ساخته نشده باشد. این‌که کنترل حرفه خود را در دست بگیرید، ارزش فوق‌العاده‌ای دارد: چگونه این کار را انجام دهیم؟ چگونه خود را در جایگاهی قرار دهیم که مردم نتوانند به ما نه بگویند؟

دوست دارم بدانم وقتی یک نویسنده جدید به شما نزدیک می‌شود، کسی که نمی‌شناسیدش، مرز میان نفرت‌انگیز بودن و توقف‌ناپذیر بودن چیست؟ دوست دارید با نویسندگان جدید چطور برخورد شود؟

کاش معیاری درخور همه داشتم! برخی برای هر کسی که نامش در آی‌ام‌دی‌بی لیست شده است، پشت سر هم ای‌میل می‌فرستند. ای‌میل من دیگر حتی در آن لیست نیست و هنوز هم بسیاری از همین نویسندگان برای من خلاصه یک‌خطی فیلمنامه می‌فرستند. این کار من را دیوانه می‌کند. اگر کسی بتواند به من دسترسی پیدا کند و رفتار متمایز خودش را داشته باشد و حرف‌هایی از این دست بزند که «دوست داشتم تا تنهایی در این‌جا...» یا دیدن این‌که «شما بچه‌ها چطور با فیلم صعود کار کردین...» این حس را به من می‌دهد که «وای! شما دوست دارید با من هم‌کلام شوید، چراکه فکر می‌کنیم روحیه و فلسفه یا یک چیز مشترکی با هم داریم.» من برای آن احترام قائلم و سپاس‌گزارم. درک می‌کنم که چطور به این‌جا رسیدی، اما نمی‌توانم تضمینی بدهم که فیلمنامه تو را بپسندم، یا حتی وقتی برای خواندن آن داشته باشم. اما مردم معمولاً بدون این‌که هیچ ارتباط قبلی با هم داشته باشیم، من را پیدا می‌کنند. این مرد، براندون، ما با او کار کرده‌ایم و او واقعاً بی‌نظیر است. او ما را از طریق گریپ وان پیدا کرد. او بسیار بااستعداد است. یک نویسنده با ایده‌های دیوانه‌وار یعنی همان چیزی که من دنبالش هستم. آن بیرون هیچ ژانری نیست که علی‌رغم عالی بودن علاقه چندانی به آن داشته باشم، اما دوست دارم فیلمی چون میراث را داشته باشم. البته نه این‌که خط فکری دنیای سینمای وحشت مشکلی دارد، نه. اما تلاش من در پیدا کردن قطعه‌ای منحصربه‌فرد در بازار شلوغ امروز است. برگردیم به سؤال شما. اگر یک خلاصه یک‌خطی قانع‌کننده دارید و حرف مشترکی با هم داریم، بدون شک با آغوش باز پذیرا خواهم بود.

 

خیلی ارزنده است. بسیاری از ایونت‌های ارائه، این تصور نادرست را خلق می‌کنند که این‌جا قرار است بستری بزرگ و افسانه‌ای باشد که سرمایه‌گذاران می‌آیند و به ارائه شرکت‌کنندگان گوش می‌دهند، اما این‌طور نیست! این صرفاً ارتباط‌گیری یک انسان با انسان دیگر است؛ این‌که قبل از آن‌که چیزی را به کسی بفروشید، بدانید که او کیست. خیلی دوست دارم بدانم در فیلم این یک داستان جنگی نیست روش شما برای پیشبرد این کار چه بود. من خودم خیلی دوست دارم نویسندگانم را کمی در آب‌نمک بخوابانم. راه و چاه جلو بردن فیلمنامه‌ای که در قالب معمول و سنتی‌ هالیوود ساخته نمی‌شود، چگونه است؟

به عنوان یک مثال جامع، از موضوع مورد بحث به این نکته توجه کنید: در جامعه‌ای که قرار است نماینده آن باشید، حال چه برای یک فیلم باشد، یا فیلمنامه‌ای که امیدوار به ساختش هستید، کسب اعتماد کنید.

تالیا فهمیده بود که قالب شخصیت‌های قصه‌اش مطابق با شرایط تجربه سربازان از آسیب روحی و اختلال استرس پس از سانحه است. بنابراین دیوار اعتماد با آن جوامع را بنا کرد. زمان زیادی صرف رسیدن به این اعتماد شد. مبارزه او برای رسیدن به این مهم و ساخت چنین ارتباط‌هایی در طول سال‌ها واقعاً قابل توجه است. و انعکاس چنین چیزی باعث عالی شدن آن فیلم شده است. بخش بزرگی از هویت فیلم درباره جریان فکری ارائه‌شده از سوی ارتش، بازگشت از جنگ به خانه و عدم بیان حقیقت مشکلات مربوط به صدمات روحی و استرس‌های بعد از حادثه، افکار خودکشی و... است و ناراحت‌کننده. متوجهم که هر آن‌چه تاکنون گفته‌ام، تجاری به نظر نمی‌رسند، اما کار راه بنداز هستند و شما باید کارها را به شکلی انجام دهید که تأثیر بزرگی داشته باشند. همیشه گفته‌ام که بازار نمی‌داند خواهان چیست. همیشه. یک مثال عالی از این ادعا سریال بازی مرکب است که همه آن را پسندیده‌اند، اما این‌که «همه در بازی مرکب می‌میرند» به شکلی که هر هفته اتفاق می‌افتد، چیزی است که روی کاغذ هیچ معنایی ندارد و بیشتر مانند سفارشی است که برای آن روز آماده شده باشد. اگر در مورد موضوعی می‌نویسید که با چیزی واقعی سروکار دارد، یک خرده‌فرهنگ واقعی، یک گروه از مردم واقعی، درگیرش شوید و آن خرده‌فرهنگ را درک کنید! راه‌هایی را پیدا کنید که به آن اعتبار بیشتری ببخشید، چراکه وقتی این حرکت را روی کاری پیاده می‌کنید، حتی اگر نویسنده خام‌دستی باشید، نوشته شما از یک فضای واقعی نشئت گرفته است. وقتی شخصیت‌هایی داشته باشید که از دل یک پس‌زمینه یا جامعه مشخصی بیرون آمده باشند، مثل نیروی نظامی، ارتش، پزشکی و...، درواقع درباره موضوعی می‌نویسید که افرادی تجربه‌اش کرده‌اند و این دست داستان‌ها جذاب و پرشور می‌شوند. شرط می‌بندم پیش‌نویس نیم دوجین از آن فیلمنامه‌ها مزخرف بوده‌اند، بد نوشته شده‌اند و ساختارشان غیرقابل فهم بوده‌اند، اما صداقت زیادی داشته‌اند، چراکه واقعی بوده‌اند. متوجه هستید؟ بنابراین حرف من این است که هرچقدر بیشتر بتوانید صحت و اعتبار مطالب کارتان را بالا ببرید، من بهتر می‌توانم کمک کنم.

 

می‌خواهید این حس را بگیرید که آن فرد تنها نویسنده‌ای در جهان است که می‌تواند این را بنویسد.

کاملاً موافقم.

 

عاشق نظرتان درباره روایت شدم. من در کنار دیگر کارها، سال‌ها در ‌هالیوود نیز کار کردم. حتی در آن‌جا نیز این امر صدق می‌کند. وقتی با نویسنده معروفی کار می‌کنید، اغلب موضوع سر قلاب است. «بسیار خب، خلاصه داستانت چیه؟» اما وقتی با یک نویسنده تازه‌کار کار می‌کنید، همه چیز درباره شکل روایت است، چراکه در برخی سطوح، باید برای این شخص به مبارزه بروید و بجنگید، چراکه این امتیاز را درباره او ندارید که «آخرین فیلمی که از کار او ساخته شده، پول زیادی درآورده باشد» که پشتوانه آن باشد. فیلمنامه باید به نوعی برانگیزنده باشد. در حال حاضر به دنبال چه چیزی هستید؟ چه چیزی بیشتر از همه شما را به هیجان می‌آورد؟

من همیشه می‌گویم که... البته این یک اقرار است، به نوعی من همه چیز را دوست دارم. احتمالاً فیلم‌های مورد علاقه من در تمام دوران‌ها ترمیناتور2، هواپیما و بیگانگان هستند. اما از آن طرف هم شیفته مکانی آن سوی کاج‌ها هستم. عاشق فیلم‌های تریلری هستم که در شهرهای کوچک جریان دارند. همین‌طور علمی- تخیلی. اگر کسی دوباره ایده‌ای چون فیلم مکعب داشته باشد، می‌تواند محبوب‌ترین ایده زندگی‌ام باشد.

در حال حاضر آن‌چه مرا جذب می‌کند، چیزهایی هستند که حسی به‌شدت قابل ساخت بودن دارند. چیزی مثل فیلم گناه‌کار جیک جلینهال را در نظر بگیرید؛ یک فیلم خارجی با زبان اصلی. این یک رویاست! بسیار تأثیرگذار است. یک شاهکار بازیگری خوب است. یک تریلر است. شما می‌توانید در 15 روز کار را جمع کنید، در هر جایی از کشور که باشد. دوست دارم کارهای بلندپروازانه بکنم، اما گاهی اوقات فقط باید به عملی بودن کار فکر کنید.

با فیلم‌سازانی که با آن‌ها همکاری دارم، به فروش‌هایی در سطوح استودیو‌ها دست پیدا کرده‌ام که برای تحقق آن‌ها به تمام این اهرم‌های عظیم نیاز است. نوشتن و تلاش برای خلق چیزهایی که بتوان در سطحی متوسط تولید کرد، شانس داشتن بازیگران خوب و تمام کردن کار و... شروط زیادی دارد.

بنابراین می‌توانم بگویم که در حال حاضر به فیلمنامه‌های محتوادار علاقه‌مندم، حال در هر ژانری که باشد. تریلر، علمی- تخیلی... به‌خصوص تریلرها. صادقانه بگویم، عاشق این هستم که یک کار تریلر پرمحتوا بسازم. حتی به داستان‌های غافل‌گیرکننده فکر می‌کنم، مثل فیلم اول جف نیکولز، یا فیلم مصاحبه، یا یک فیلم استرالیایی قدیمی با هوگو ویوینگ؛ فیلمی که می‌توانید در آن سرمایه‌گذاری کنید و با محدودیت‌های مشخصی آن را بسازید. پس همین الان روی من حساب کنید. همیشه امیدوارم و سعی می‌کنم نویسنده‌ای باهویت پیدا کنم. صداهایی که از نظرم حرف‌های زیادی برای گفتن خواهند داشت. همان‌طور که پیش از این گفتم، من پول ندارم، اما می‌توانم به پرورش استعدادهای مختلف دستی برسانم. این کاری است که من خوب بلدم. دوست دارم دوباره با فیلم‌سازانم کار کنم. تهیه‌کنندگان زیادی نیستند که این تجربه را داشته باشند.

 

سابقه کاری شما گویای همه چیز است. اگر پول هنگفتی داشته باشید، خیلی راحت است که شمار بالایی کار را تهیه‌کنندگی کنید، اما آن‌چه شما به ما نشان می‌دهید، این است که می‌توانید بیرون بزنید و برای یک پروژه بجنگید. اگر تیم درست را کنار هم بچینید، می‌توانید چیزهای بعید را ممکن کنید. و شما می‌دانید که چطور کار را عمل بیاورید.

دوست دارم بدانم برای نویسنده‌ای که قصد ساخت فیلمنامه‌اش را دارد- حال ممکن است یک فیلم کوتاه باشد، یا فیلمی که بتوان با بودجه کم ساخت- به نظر شما رایج‌ترین اشتباهاتی که مردم مرتکب می‌شوند، وقتی به مرحله تولید می‌رسند، چیست؟ فرض را بر این می‌گذاریم که آن‌ها بی‌تجربه هستند و پیش از این، هرگز به تولید فکر نکرده‌اند. مهم‌ترین چیزی که باید به آن‌ها فکر کنند، چیست؟

خب من قدردان خصلت انسانی ساختن هستم. اشتباه کردن اما در عین حال با سرعت پیش رفتن نتیجه طبیعی نوآوری در یک محیط بسیار رقابتی و پیچیده است. اما افرادی که تجربه چندانی ندارند، یا اصلاً هیچ تجربه‌ای ندارند، نیاز وجود انسان‌های بسیار خوب برای انجام کارها به شکل سنتی را قبول ندارند.

دوستتان را که قصد دارد روزی مدیر فیلم‌برداری شود، استخدام نکنید. زمانتان را در ویمیو (vimeo) بگذرانید تا بهترین فیلم‌بردار جوانی را که اکنون کسی شکار کرده است، پیدا کنید. شاید او حتی یک فیلم بلند هم کار نکرده باشد، اما آن‌ها دید فوق‌العاده‌ای دارند. از نظر من آن‌ها می‌توانند کارهای خاصی کنند. برای این دست چیزها وقت بگذارید و این کارها را درست انجام دهید.

شلیک کور نکنید. راه‌هایی پیدا کنید تا فضاهایی را که در آن زندگی می‌کنیم، حسی غنی و واقعی پیدا کنند. اگر ایده‌ای که در دست دارید، یک ایده عالی است، تلاشتان را بکنید و در برابر چیزها انعطاف‌پذیر باشید. به راه‌هایی فکر کنید که طراحی تولید را بزرگ‌تر نشان می‌دهد. اگر می‌خواهید خیلی سفت و سخت سر مواضع خود بمانید، پس سعی کنید در همان حین کاری کنید تا توجه‌ها را به خود جلب کنید. کارتان هر چیزی که هست، روی آن وقت بگذارید تا مطمئن شوید می‌توانید افرادی را با خود همراه کنید که صادقانه مهارت‌های کیفی بیشتری را به کار شما اضافه کنند. فقط باید کاری را که در دست دارید، خیلی خوب به نظر برسد. این نکته در مورد بازیگری نیز صادق است. نکته خوب در رابطه با بازیگری این است که کم نیستند بازیگران بااستعدادی که عاشق ساخت و خلق چیزها هستند. فقط کافی است صبور باشید تا آن‌ها را پیدا کنید. دوستان خود را انتخاب نکنید، مگر این‌که بازیگران خیلی خوبی باشند... و تنها در این صورت این کار را بکنید.

 

درست است، همه زندگی گزینش است. این راز زندگی است. حلقه‌ای از انسان‌های فوق‌العاده دور خودتان جمع می‌کنید و آن‌ها شما را بالا می‌کشند، و وقتی یک نفر را انتخاب می‌کنید که مناسب این حلقه نباشد، کل تولید را پایین می‌کشد. تهیه‌کنندگان جدید تازه‌کار زیادی را دیده‌ام که در مرحله پیش‌تولید کم‌کاری کرده‌اند. آن‌ها در مرحله پیش‌تولید عجله کرده‌اند، چراکه قصد داشتند کار را بد از کار دربیاورند! هرچقدر هم که پول شما کم باشد، مهم‌ترین چیز داشتن یک مدیر فیلم‌برداری عالی است. مهم‌تر از آن این است که مجری طرح شما عالی باشد، این‌که صدابردار و بازیگرانتان عالی باشند. این یک توصیه شگفت‌انگیز است.

 

متشکرم، موضوع بر سر ضریب خطاست. این خطاها کوچک‌تر می‌شوند. هر چه بودجه شما کمتر باشد، باید آمادگی بیشتری در برابر اتفاقات پیش‌بینی‌نشده داشته باشید.

یک فیلم جالبی هست به نام نبرد در اسپارو کریک. این فیلمی درباره درگیری است. فیلم‌ساز یک انجیل تمام‌عیار ساخته و همه چیز همان است که باید باشد؛ ساده و صریح. آن‌چه احساس می‌کنیم و می‌بینیم، همه یکی است. یارو جریان را گرفته است. مراحل شکل‌گیری کار برای او پنج سال طول کشیده است، اما فقط 20 روز برای ساخت آن زمان داشت. او همه چیز را از پیش در ذهنش ساخته بود؛ میلیون‌ها بار. و نه‌تنها این را در ذهنش، بلکه به صورت مکتوب هم داشت. اگر درنهایت تصمیم گرفتید به جایگاهی برسید که یک‌راست فیلمنامه را بفروشید، به این ترتیب، به آن‌جا می‌رسید. فروش فیلمنامه شانسی و مثل برنده شدن لاتاری نیست. چیزی بسازید! برو و انجامش بده. مهم نیست آن جشنواره چقدر کوچک و به‌ظاهر کم‌اهمیت باشد. برو و مردم را ببین. من فکر می‌کنم این‌گونه می‌توانید به هر موقعیت خلاقانه در دنیای سرگرمی و جایگاهی که بخواهید، برسید. تا جای ممکن از لاک خود بیرون بیایید.

 

سؤالی که می‌خواهم بپرسم، احتمالاً متداول‌ترین سؤالی است که مردم از من می‌پرسند. یک نویسنده فیلمنامه‌اش را به شخصی در این صنعت، شخصی مثل یک تهیه‌کننده، مدیر برنامه، یا مدیر می‌دهد و طرف می‌گوید: «من از خواندنش هیجان‌زده‌ام...» و بعد دیگر هیچ خبری از آن شخص نمی‌شود. نویسندگان می‌خواهند بدانند که در آن موقعیت چه باید بکنند. «آیا برای آن‌ها ای‌میل بفرستم؟ زنگ بزنم؟ عرف کار چیست؟ چه کاری عرف نیست؟ چقدر باید پی‌گیر باشم؟» ترجیح می‌دهید یک نویسنده چطور با شما تعامل داشته باشد، وقتی پروژه او به دستتان می‌رسد، درحالی‌که خودتان صدها مطلب برای خواندن دارید و اگر سراغ این یکی بروید، کارهایتان عقب می‌افتد. بهترین راه برای آن‌ها چیست؟

من اصلاً مخالف پی‌گیری نیستم. دستیاری هم که ندارم. درگیر کارهای زیادی هم هستم. چیزی که باید از آن اجتناب کرد، این است که پیغام بدهید: «هی، آن را نخوان، من یک پیش‌نویس جدید دارم!» وقتی چیزی را برای من می‌فرستید، این پیش‌نویسی است که از من خواسته‌اید بخوانم. اما اگر کسی پی‌گیری نکند، می‌گویم که حتماً با خودش گفته است: «می‌دانم که درگیر کارهای زیادی هستید. اگر الان فرصت خواندن آن را ندارید، اشکالی ندارد اگر دو ماه دیگر با شما تماس بگیرم؟» گاهی اوقات افرادی مثل من واقعاً قدردان این زمان اضافی هستند. صادقانه بگویم، من در حال حاضر با اوضاع بلبشویی درگیر و در حال به پایان رساندن چند پروژه هستم. آن‌قدری که دلم می‌خواهد، نمی‌توانم بخوانم. اما آن‌ها که از این موضوعات خبر ندارند. به عنوان نویسنده به آن‌ها کمی لطف کنید. به نظرم این چیز خوبی است. اما نباید از پی‌گیری بترسید. مودب باشید، و متوجه باشید که هر کسی  زندگی و نگرانی‌های خودش را دارد که باید هر لحظه با آن‌ها سروکله بزند. و هیچ اشکالی هم ندارد.

 

از نظر من که توصیه فوق‌العاده‌ای است. از آن‌جایی که دیگر به پایان نزدیک می‌شویم، آیا مطلبی هست که بخواهید درباره این یک داستان جنگی نیست اضافه کنید؟

فکر می‌کنم این فیلم یکی از ارزشمندترین تجربیات حرفه‌ای من است. ساختن همیشه سرگرم‌کننده است. البته گاهی هم اصلاً جالب نیست، اما نتیجه همیشه خوشایند است. اما خیلی بهتر هم می‌شود وقتی کاری باشد که برای مردم تأثیرگذار باشد و معنا داشته باشد. به نظرم وقتی مردم فیلم را ببینند، خودشان متوجه منظورم بشوند. اگر اچ‌بی‌او مکس دارید، فیلم در آن‌جا در دسترس است. شش ماه دیگر نسخه بلو-ری را خواهیم داشت. و تا دو سال در انحصار اچ‌بی‌او خواهد بود و بعد از آن درای وی‌او‌دی، کراکل، توبی و وودو و همه این‌ها قرار خواهد گرفت.

 

خیلی عالی است، تبریک می‌گویم. چه نقطه عالی‌ای برای پایان صحبتمان. اغلب اوقات وقتی نویسندگان درباره تهیه‌کننده‌ها فکر می‌کنند، فراموش می‌کنند که تهیه‌کننده‌ها نیز هنرمند هستند. وقتی تهیه‌کنندگان وارد این تجارت می‌شوند، بدون شک دوست دارند پول دربیاورند، اما تهیه‌کنندگانی مثل شما وارد این تجارت می‌شوند، چراکه می‌خواهند حرفی برای گفتن داشته باشند. هنر شما در حرفی است که می‌خواهید بگویید. موضوع فقط در مورد چیزی که می‌خواهید بفروشید، نیست. اگر موضوع فقط پول بود، می‌توانستید از فروش هر نوع محصول دیگری پول زیادی به جیب بزنید. بنابراین برای حسن ختام سریال چطور فیلمنامه خود را بفروشید، از جنبه معنوی اگر نگاه کنیم، حرفی را بزنید که دغدغه خودتان است. سپس بروید و کسی را پیدا کنید که خط فکری مشابه شما دارد. این‌گونه است که قبیله خود را پیدا می‌کنید.

 تهیه‌کنندگان عوضی کم نداریم، انکارش نمی‌کنم. اما اغلب تهیه‌کنندگان بدمن‌های سبیل چخماقی نیستند. آن‌ها فیلم‌سازانی هستند که قصدشان کمک کردن است، از داستان حمایت می‌کنند و راه و چاه حل کارهای سخت را پیدا می‌کنند. در این صنعت همه به هم نیاز دارند. این‌که همه چیز با هم کار می‌کند، یک معجزه است. اما در عین حال در حال مبارزه با هم هستیم. بنابراین امیدوارم مردم به این مسیر ساخت کمی مرحمت داشته باشند، چراکه انجام آن واقعاً سخت است. همه می‌خواهیم پول دربیاوریم، چراکه به‌هرحال باید امرار معاش کنیم. بچه دوم من در راه است! من باید پول دربیاورم. دنیایی وجود دارد که می‌توانید در آن صداقت داشته باشید و در عین حال پول دربیاورید.

 

*اثبات مفهومی فیلم کوتاهی است که به تولیدکنندگان بالقوه قابلیت اجرای ایده فیلم را می‌دهد. برای این کار باید یک یا دو تا از بهترین صحنه‌ها را از فیلمنامه خود انتخاب کنید و با اقتباس آن را در یک فیلم کوتاه بگنجانید.

مرجع مقاله