فیلم رهاسازی ساخته آنتوان فوکوآ از داستانی که پشت یک عکس است، الهام گرفته شده؛ تصویری از یک سیاهپوست که تمام زندگیاش را به عنوان یک برده سپری کرده و حالا پشت به دوربین نشسته، دستش را به کمرش زده و اثر شلاقها روی بدنش غیرقابل باور و هولناک است. این عکس که در سال 1863 گرفته شد و به نام «پیتر شلاقخورده» به جهان معرفی شد، ظلم و فساد بردهداری آمریکا را افشا میکرد و به تصویری تعیینکننده و نمادین برای آرمان مخالفان بردهداری و لغو این قانون ضدانسانی بدل شد.
ویل اسمیت در این فیلم نقش یک برده فراری را بازی میکند که پس از پیوستن به ارتش لینکلن، پشت به دوربین مینشیند و بدنش را که مملو از زخمهای ناشی از شلاقهای بیامان است، به ما نشان میدهد و بدل به نقطه عطفی در تاریخ بردهداری میشود. اسمیت در رهاسازی در نقش خودش گم میشود. ما دیگر او را به عنوان ستاره سینما نمیبینیم. او مردی است که برای آزادی در جنگ داخلی آمریکا مأموریت دارد و در پیچشهای داستانیای که سفر این مرد را به سمت آزادی و رهایی از برده بودن هدایت میکند، او را میبینیم که با سرکشی و طغیان به صورت سگهای گرسنه و وحشی و بردهداران خیره میشود و روح آزادیخواهی تنها چیزی است که او را به حرکت وامیدارد. اراده او برای رسیدن به آزادی فولادین است. او در باتلاقها فرو میرود و در راه رسیدن به ارتش لینکلن در باتونروژ با یک تمساح عظیمالجثه میجنگد و از همه این مخاطرات به شکل غیرقابل باوری جان سالم به در میبرد. این بخشی از تاریخ است و فیلم رهاسازی بر اساس یک داستان واقعی است از تاریخ بردهداری و زندگی این مرد سیاه، یعنی پیتر گوردون. گاهی اوقات چند دقیقهای بدون هیچ دیالوگی میگذرد و اسمیت همچنان با سکوتهایش و آروارههایی که به هم گره شده، میدرخشد. او در اولین فیلمش بعد از ماجرای سیلی اسکار اینگونه به مردم نشان داده میشود. فوکوآ که بعد از دیدن این اتفاق شوکه شده بود، میگوید: «اسمیت از کرامت زیادی برخوردار است. او یک انسان بزرگ است. من هرگز کسی را مثل او ندیدهام.»
این فیلم مانند اغلب کارهای فوکوآ مملو از خشونتهای بیامان و ویرانکننده است. پاهای یکی از بردهها با دندانهای یک سگ وحشی تکه تکه میشود. یک برده روی صورتش داغ میخورد، درحالیکه سرِ بریده بردههای فراری بر فراز اردوگاههای کنفدراسیون روی تیرهای چوبی به این طرف و آن طرف میرود. فوکوآ در اینباره میگوید: «فکر نمیکنم وقت گفتن داستانی درباره بردهداری بتوانید از تصویر کردن خشونت چشمپوشی کنید. اما من همچنان نمیخواستم فیلم تماماً به مقوله استثمار بپردازد. چون این قبل از هر چیز، یک فیلم درباره یک برده و تقلا و شجاعت او برای رهایی و حس آزادیخواهی است. بنابراین شخصیت او که سعی شده به واقعیت وفادار بماند، در مرکز داستان است و تمام وقایع فقط زمینهای برای پیشبرد ماجراجوییها و نشان دادن چهره بیرحم پر از خشونت و ضدانسانی بردهداری است.»
آنتوان فوکوآ که بیشتر به دلیل هدایت دنزل واشنگتن به اسکارِ بهترین بازیگر مرد برای فیلم روز تعلیم و نیز کارگردانی مجموعهای از اکشنهای هیجانانگیز شناخته شده، برای مدتها به دنبال همکاری با ویل اسمیت بود. ویل اسمیت نیز علاقه مشابهی را ابراز کرده بود. بنابراین زمانی که نماینده فوکوآ به او فیلمنامه رهاسازی، درامی درباره بردهداری به تهیهکنندگی و بازیگری اسمیت را داد، فوکوآ بلافاصله مشغول خواندن شد.
فوکوآی 56 ساله در سفری کوتاه از ایتالیا به لندن، جایی که در حال فیلمبرداری برابرساز 3 است، به ما میگوید: «ویل فکر میکرد اگر این کار را انجام دهیم، عالی میشود، و درست هم میگفت. واضح است که این برای من و او موضوعی عمیقاً شخصی و پیچیده بود. میدانستم که کنار آمدن و قبول کردن من سخت خواهد بود، اما وقتی فیلمنامه را خواندم، به ایمان، معنویت و عشق فکر میکردم. این واقعیت که فیلمی با ویل اسمیت بسازم، به این معنی است که سفر این مرد الهامبخش دیگران خواهد بود. و بعد به این فکر کردم که اگر بتوانم فیلمی در دنیای بردهداری بسازم که الهامبخش و درباره عشق باشد، ارزشش را خواهد داشت.»
فیلمنامه آن را ویلیام ان کولاژ نوشته است (نویسنده خروج: خدایان و پادشاهان). رهاسازی اقتباسی آزاد از داستانی واقعی است در دوره جنگهای داخلی آمریکا درباره بردهای به نام گوردون که به «پیتر شلاقخورده» معروف بوده و رفته رفته به نمادی علیه قانون بردهداری تبدیل شد. او از همسر و فرزندانش جدا میشود و با فرار از یک اردوگاه کار کنفدراسیون به باتلاقهای لوییزیانا و به سمت ارتش اتحادیه رئیسجمهور لینکلن و وعده و رویای آزادی میگریزد. در سال ۱۸۶۳، عکسی هولناک از پشت او منتشر شد که در فیلم هم به این ماجرا اشاره میشود. تصویر بدن گوردون که پر از رد شلاقهای اربابانش در دوران بردگی بود، با منتشر شدنش مدرک غیرقابل انکاری درباره ظلم و ستم بردهداری در اختیار جنبش الغاگر بردهداری قرار میدهد. فوکوآ این عکس را دیده بود، ولی چیز بیشتری درباره گوردون و ماجراهایی که در دوران اسارتش برای او رخ داده، نمیدانست.
فوکوآ میگويد: «گوردون در طول سه ماهی که در کما بود، از شلاق خوردنهایش صحبت میکرده. میگفته در آن زمان خدا را میدیده است. این برایم الهامبخش بود. هنگام خواندن فیلمنامه، برای این سکانس که در آن دو عکاس و خبرنگار سفیدپوست از او عکس میگیرند، درباره تصویر بدن پر از جراحت و زخمی گوردون نوشتم «انگیزه مقدس». معنیاش این بود که ذهن و روح او آزاد بودند و تنها بدنش در بند بود. به بیل زنگ زدم و گفتم: «هر عنصری در شخصیتپردازی گوردون که نماینده کمترین ترس و تردید است، از فیلمنامه حذف کن. این فیلم درباره ترس نیست. درباره ایمان است. درباره عشق و خانواده است.»
فوکوآ که در آغاز با کارگردانی موزیک ویدیوهای خوانندگانی مثل تونی برکستون، کولیو و پرینس، ازجمله موزیک ویدیوی «بهشت گنگسترها» نام خود را بر سر زبانها انداخت، با توجه به رزومه پُراکشن خود، اعتراف میکند که رهاسازی برایش چیزی شبیه یک شروع دوباره بوده است. اگرچه اصرار دارد که این تنها دلیل ساخت این فیلم نبوده است. «همیشه میخواستم چیز خیلی جدیتری بسازم. روز تعلیم به موضوعی میپرداخت که در آن زمان مهم بود؛ خشونت پلیس. و بعد مشغول ساخت فیلمهای مفرح شدم. وقتی به این فیلمنامه برخوردم، به این فکر کردم که در کجای زندگی هستم، به سنم و موقعیت شغلیام فکر کردم. منطقی بود که بخواهم به چنین کاری بپردازم. با آن ارتباط برقرار کردم.»
فوکوآ به دلیل قانون سرکوب رأیدهندگان در سال 2021 مجبور شد میلیونها دلار هزینه کند تا فیلم رهاسازی را تحت حمایت شرکت فیلمسازی اپل از جورجیا به لوییزیانا منتقل کند. «این کار هزینه گزافی داشت، اما تیم کوک [مدیرعامل اپل] و اپل از آن حمایت کردند. ویل نیز پشتم ایستاد. لوکیشنها شامل باتلاقهای پُر از مار و تمساح و چندین مزرعه سابق بردهداری بود. توفان کار را به مدت یک ماه تعطیل کرد. هر روز گرمای هوا بالای 38 بود. موقعیت وحشتناکی بود.»
از نظر احساسی نیز فیلمبرداری صحنههای بردهداری- و تعقیب بردههای فراری از سوی تعقیبکنندهها به سردستگی جیم فاسل (بن فاستر) سوار بر اسب و با سگها و... برای همه دلخراش بود. فوکوآ میگوید: «حتی اینکه هر روز فیلمنامه را بخوانی و توضیح صحنهها را کنار هم بچینی، میزانسنها را شرح بدهی، واقعاً آزاردهنده بود. مخصوصاً که من در خانهام تنها بودم و از خانوادهام دور بودم و این برایم واقعاً سخت بود. چون که به لحاظ روحی واقعاً درگیر مشقتهای زندگی بردهها و زندگی سراسر رنج گوردون شده بودم.» بعضی روزها طی فیلمبرداری، شاهد رفتارهای بد با مردان سیاهپوست بودیم و بعضی روزها بازیگران سفیدپوست باید بسیار خشن و زشت رفتار میکردند. بعضیها به خاطر احساس وحشتناکی که داشتند، گریه میکردند. برای آنها تراپی داشتیم. سر صحنه کشیشی داشتیم که به همه، ازجمله خود من در تمام مدت کمک میکرد. اغلب اوقات حال ما بد میشد، اما اینکه ما درباره گفتن داستانی برای انسانیت هستیم، همگی ما را در ادامه راه استوار میکرد.»
یک شب دیروقت، تریلر باربری فوکوآ که یکی از 70 تریلر موجود در لوکیشن مزرعه اولی بود که گوردون و خانوادهاش در آنجا زندگی میکردند، کاملاً سوخت. «نمیدانیم کار چه کسی بود. هیچوقت برای این اتفاق عجیب به پاسخ درستی نرسیدیم. پلیسها آمدند و اطراف را بررسی کردند و گفتند شاید علت آتشسوزی کپسول پشت یخچال تریلر بوده. درحالیکه اگر از کپسول گاز بود، باید کاملاً منفجر میشد. واقعاً این اتفاق هیچ علت عقلانیای نداشت. البته ما تقریباً میدانستیم قضیه چیست. یک نفر از همسایهها مدام تهدید میکرد که مجموعه را به آتش میکشد؛ رفتاری که یک یادآوری همیشگی است از نژادپرستی، جهل و خشونت. قبلاً هم چنین تجربهای داشتهام. سر صحنهی هفت دلاور وقتی در باتونروژ بودم، یک طناب را از درخت کنار لوکیشنم آویزان کرده بودند.»
رابرت ریچاردسون سفر دلخراش پیتر را عمدتاً به صورت مونوکروم فیلمبرداری کرده است که تنها گاهی در آن اثری از رنگ میبینیم. فوکوآ به ریچاردسون گفته بود: «میخواهم زیبا باشد، ولی بیرحمانه و ماورایی، میخواستم همه چیز از منظر یک برده باشد، نه مثل فیلم بربادرفته.»
وقتی کار فوکوآ تمام شد، برای مراحل پس از تولید به خانه بازگشت. اما هیچچیز نمیتوانست او را برای آنچه در انتظارش بود، آماده کند. مانند میلیونها انسان دیگر در سراسر جهان در حال تماشای مراسم اسکار 2022 بود که پس از اظهارنظر کریس راک، مجری برنامه، درباره همسر اسمیت، جادا پینکت اسمیت، او روی صحنه رفت و به صورت مجری سیلی زد و جهان فرهنگی و هنری را شوکه کرد.
فوکوآ میگوید: «اول فکر کردم شوخی است، زیرا ویل انسان فوقالعادهای است، بهترین مردی است که تابهحال دیدهام، حتی یک بار در طول ساخت فیلم شکایت نکرد. وقتی اولین ادیت فیلم را دید، پرسیدم پیتر را رها کردهای؟ و او گفت: فکر میکنم. گفتم: به تعطیلات رفتهای؟ گفت: نه هنوز. این فیلم هفت ماه طول کشید. قرار بود سه ماه و نیم باشد. بنابراین وقتی سیلی اتفاق افتاد، مطمئن نبودم چه چیزی را تماشا میکنم. آن آدم را نمیشناختم. بعد فکر کردم آیا فیلم از بین رفت؟ بعد از همه چیزهایی که پشت سر گذاشته بودیم، آیا به قفسهها سپرده میشود؟ آیا مردم با فیلم به مخالفت میپردازند؟»
اپل ۱۳۰ میلیون دلار در این فیلم سرمایهگذاری کرده بود. طبیعتاً شرکت نگران بود که این «سیلی» چه معنایی برای سرمایهگذاری آنها خواهد داشت. فوکوآ میگوید: «مکالمات طولانی با اپل داشتم. هیچکس نمیدانست چه اتفاقی قرار است بیفتد. مدتی طول کشید تا اوضاع آرام شود. روز آخر تدوین، در سالن نشسته بودم و فیلم را تماشا میکردم. برایم سخت بود. من بهتازگی این سفر را با مردی که هنوز هم فکر میکنم یکی از بهترین انسانهایی است که تابهحال ملاقات کردهام، طی کردم و بیش از هر چیزی برایم غمانگیز بود. برای تمام کسانی که در این فیلم کار کرده بودند، متأسف بودم. بعد با ویل صحبت کردم. او پس از این اتفاق کاملاً شکسته بود. احساس وحشتناکی داشت.»
گستردگی پیامدهای این اتفاق فوکوآ را شگفتزده کرده بود؛ اینکه اسمیت برای مدت 10 سال از سوی آکادمی محروم شود و پروژههایش به تعویق بیفتد. «من اهل پیتسبورگ هستم. دنیایم بسیار سادهتر است. انسانها اشتباه میکنند. ما در هالیوود چیزهای وحشتناکی را دیدهایم. این اتفاق بدی بود. غلط بود. بااینحال، احساس میکنم با او طوری رفتار شد که انگار کسی را به قتل رسانده است. ما نباید اینقدر عجولانه افرادی را که دوستشان داریم و ۳۰ سال و خُردهای سابقه خوب بودن دارند، به خاطر یک اشتباه نابود کنیم.»
با گذشت زمان، گزارشهایی منتشر شد مبنی بر اینکه اپل در نظر دارد پخش رهاسازی را به مدت یک سال به تعویق بیندازد. فوکوآ میگوید: «درست است. آنها باید تحقیقات خود را انجام میدادند و باید میدیدیم که نظر مردم چیست. نکته خوب این بود که من باید فیلم را تمام میکردم و این برای مدتی حواسم را پرت میکرد. اپل و تهیهکنندگانم، تاد بلک و جان مون، گفتند: نگران نباش، راهی پیدا میکنیم. فیلم را تمام کن.»
نهایتاً رهاسازی طبق برنامهریزیها در دوم دسامبر در سینماهای منتخب ایالات متحده به نمایش درآمد و یک هفته بعدتر در اپل تیوی پلاس عرضه شد. فوکوآ میگوید: «نه اینکه بخواهم چیزی را کماهمیت جلوه دهم، اما درنهایت برایم 400 سال بردگی بسیار مهمتر از یک سیلی است. بیشتر مردم جهان نیز، خارج از ایالات متحده و خارج از هالیوود همین احساس را داشتند.»
منبع: Screendaily-The Independent