فیلمنامهنویسان: امید شمس، بهمن ارک، علی سرآهنگ
کارگردان: امید شمس
مدیر فیلمبرداری: فرشاد محمدی
تدوین: پویان شعلهور
موسیقی: بامداد افشار
بازیگران: پریناز ایزدیار (پروانه)، هوتن شکیبا (فرهاد)، رویا تیموریان (مادر)، ریما رامینفر (فریبا)، نادر فلاح (قادر)، سیاوش چراغیپور (پدر)، پیام احمدینیا (کامران)
تهیهکننده: امیر بنان
سال تولید: 1400، سال پخش: 1401
خلاصه داستان
پروانه دختری است از خانوادهای حاشیهنشین که ایمان، برادر او، تحت تعقیب و پدرش در زندان است. جرم آنها سرقت دلارهای محرم، همسایهای است که حالا موی دماغ خانواده شده و به پروانه نیز نظر دارد. رابط بین پروانه و پدرش، جوانی به نام فرهاد است که در زندان موبایل دارد. قصه از جایی آغاز میشود که فرهاد از زندان نسبت به پروانه اظهار علاقه میکند و پس از کشوقوسی موفق میشود با رندی او را نیز مجذوب کند. در این میان، فریبا که شوهر او (قادر) نیز همبندی فرهاد است، میان آنها واسطه میشود و بدین ترتیب قرار خواستگاری گذاشته میشود. در شبی که مادر فرهاد به همراه فریبا برای خواستگاری به خانه آمدهاند، سروکله برادر پروانه پیدا میشود و تهوتوی جریان را درمیآورد. ایمان از این موضوع -که یک زندانی از خواهرش خواستگاری کرده- خشمگین است. در این حین متوجه میشود خانه به دست پلیس محاصره شده و پس از مقاومت او را دستگیر میکنند. در فاصله چند روزی که ایمان از بازداشتگاه به زندان منتقل شود، پروانه و فرهاد ازدواج میکنند. در زندان، ایمان که از دست فرهاد شدیداً خشمگین است، او را پس میزند، اما درنهایت فرهاد موفق میشود نظر مثبت برادرزن را جلب کند. در اینجا میفهمیم که ایمان و پدر دلارهای ربودهشده از محرم را شیشه خریدهاند و در مغازه عطاری- که پروانه ادارهاش میکند- مخفی کردهاند. حالا این دو به به دنبال راهی هستند که بتوانند مانند فریبا و قادر، شیشهها را وارد زندان کنند و به چند برابر قیمت بفروشند تا بدهی محرم را جور کنند. همچنین مشخص میشود تمام ماجرای ازدواج فرهاد با پروانه نقشه کامران (سردسته قاچاقچیان) بوده تا او بتواند به وسیله پروانه مواد به زندان بیاورد و با رد مال کردن، تاوان عتیقهای را که دزدیده، بدهد. موضوع انتقال مواد مورد موافقت ایمان قرار میگیرد، اما فرهاد با اینکه از طرف دارودسته خشن کامران تحت فشار شدید است، راضی به این کار نیست. درنهایت با کمک فریبا، درخواست ایمان و پدرش به پروانه تفهیم میشود و او بدون اطلاع فرهاد در ملاقات شرعی شیشههای جاسازیشده در معده را به آنجا منتقل میکند. اما بعد دو بار انتقال، با خبرچینی زن یکی از زندانیان، او و فریبا دستگیر و محاکمه میشوند. هیچکدام از اعضای خانواده زیر بار نمیروند که خود را شریک جرم پروانه اعلام کنند، بلکه جرم او سبکتر شود. قادر نیز به فرهاد هشدار میدهد جرمی را گردن نگیرد و فرهاد علیرغم عذاب وجدان شدید در برابر قاضی سکوت میکند. درنهایت دِین فرهاد قسطبندی و او از زندان آزاد میشود و در فکر است که قاچاقی از کشور بگریزد. اما با یادآوری خاطراتی از پروانه و فداکاریهای او، بازمیگردد و با اعتراف به مشارکت، از جرم همسرش میکاهد و خود نیز دوباره روانه بند میشود.