پینوکیو به روایت دیگر

مطالعه تطبیقی رمان و فیلمنامه «پینوکیو، آدمک چوبی»

  • نویسنده : پیام رنجبران
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 277

رمان: پینوکیو، آدمک چوبی

نویسنده: کارلو کولودی

سال انتشار: 1883

مترجم: صادق چوبک

فیلم: پینوکیوی گی‌یرمو دل تورو (2022)

فیلمنامه‌نویسان: گی‌یرمو دل تورو، پاتریک مک‌هیل

کارگردان: گی‌یرمو دل تورو

 

1.

دراز شدن دماغ پینوکیو هر بار که دروغ می‌گوید، ایده‌ شگفت‌انگیزی است. فکر کردن به این‌که چنین ایده‌ای چطور به ذهن نویسنده ماجراهای پینوکیو، کارلو کولودی، رسیده، می‌تواند جالب باشد. واقعاً در طول زندگی‌ چه اتفاقاتی برای کولودی افتاده است؟ چه شده که به این نتیجه رسیده است که ای کاش هر کسی دروغ می‌گفت، می‌شد از چهره‌اش فهمید. بعد احتمالاً به این ماجرا تا می‌توانسته، فکر ‌کرده است. شاید هم هر بار دروغی می‌شنیده، این قضیه برایش بیشتر تشدید می‌شده است. بعد آن‌قدر با این ماجرا درگیر بوده و به آن فکر کرده و درباره‌‌اش تخیل می‌ورزیده که چه خوب می‌شد اگر قیافه آدم‌ها هنگام دروغ گفتن این‌ شکلی، یا آن‌ شکلی می‌شد، که یک‌باره ایده‌ عجیبی به ذهنش رسیده است؛ ایده‌ای که دیگر نمی‌توانسته از خیرش بگذرد؛ این‌که ای کاش آدم‌ها هر بار دروغ می‌گفتند، دماغشان دراز می‌شد، و این ایده خود دست‌مایه‌ نوشتن داستانی برای مجله بچه‌ها در سال 1881 می‌شود. خلق آدمکی چوبی با نام پینوکیو که وقتی دروغ می‌گوید، دماغش دراز می‌شود. اما از سویی دیگر، کارلو کولودی قبل از این‌که مجله‌ای برای بچه‌ها تأسیس کند - که در اولین شماره‌هایش داستان پینوکیو منتشر می‌‌شود- خودش هم ماجراها و دردسرهای فراوانی از سر گذرانده. یک‌جورهایی شاید بشود گفت بعید نیست این آخرین کاری بوده که به ذهن کارلو کولودی رسیده که انجام دهد. چون به نظر می‌رسد خودش اصلاً حوصله بچه‌ها، آن هم از جنس شلوغ‌پلوغشان را نداشته و حسابی او را به تنگ می‌آورده‌اند. از این لحاظ وقتی ماجراهای پینوکیو را می‌نوشته، سنگ تمام می‌گذارد و بچه‌ها را از عاقبت کارهای بد و شیطنت‌هایی که انجام می‌دهند، حسابی می‌ترساند و انگار این‌‌طور گوش همه بچه‌های شیطان را می‌کشد؛ به ‌نحوی که گویی ماجراهای پینوکیو در گام نخست بیشتر برای ترساندن بچه‌ها از انجام شیطنت و بازیگوشی به رشته تحریر درآمده تا سرگرمی و پند و اندرزشان. در این داستان انواع‌ بلاها بر سر پینوکیو نازل می‌شود. فقط دو بار دچار دگردیسی و تغییر ماهیت می‌شود و طی روایت به شکل‌ جانورهای مختلفی درمی‌آید، یا باید نقششان را بازی کند، برای مثال، به ‌عنوان سگ نگهبان. اما با همه این حرف‌ها داستان پینوکیو، آدمک چوبی داستانی ماندنی است برای تمام دوران. به بیشترین زبان‌ها ترجمه شده است و هم‌اکنون در بسیاری از مدارس دنیا تدریس می‌شود و کارل کولودی هم حالا از بنیان‌گذاران ادبیات کودکان و نوجوانان محسوب می‌شود، و البته که پینوکیو، این پسرک کله‌شق، به ‌خاطر شخصیت بی‌اندازه بامزه و دوست‌داشتنی‌اش از کاراکترهای محبوب همه بچه‌ها و همین‌طور بزرگ‌سالان است. داستانی که به زبانی ساده نوشته شده، ساختار آن هم ساده است، اما عمیقاً به مسئله اخلاقیات و انسان و شیوه نیک زیستن آن‌ها پرداخته است. مسئله انسانیت در این داستان برای کارلو کولودی دغدغه اصلی بوده و این‌که واقعاً چه کسانی لایق چنین عنوانی هستند. به دیگر سخن، اصلاً چطور می‌شود آدم بود؟

اما این درون‌مایه، خواسته قلبی، آرزو و نیاز شخصیت اصلی داستا‌نمان یعنی پینوکیو هم هست. او کمابیش از میانه داستان دیگر مدام به این فکر می‌کند و این آرزو را در سر می‌پروراند. او دلش می‌خواهد به‌ جای عروسک چوبی، پسری واقعی یا همان «آدم» باشد و پری موآبیِ داستان هم شرط‌هایی برای تحقق این خواسته برایش تعیین می‌کند. این شرط‌ها همان موانعی است که بر سر راه پینوکیو برای رسیدن به هدفش طراحی می‌شود. قهرمان داستان باید برای رسیدن به هدفش این مراحل را طی کند و هرکدام از این موانع خود یکی از بخش‌های روایت است، و البته از عوامل جذابیت و گیرایی و کشش آن. پینوکیو مدام بر سر موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که باید درباره‌شان تصمیم بگیرد. این‌که کدام راه درست است؟ و این موقعیت‌های دوراهی و تصمیم‌گیری وقتی صحیح طراحی می‌شود، در تمام داستان‌ها به‌خوبی عمل می‌کند و توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند، و این‌که این موانع دقیقاً از سرشت شخصیت پینوکیو زاده می‌شود و درواقع بر اساس نیاز داستان شکل می‌گیرند. اما وقتی این موقعیت‌ها تأثیرگذارتر می‌شوند که در بیشتر مواقع پینوکیو خودش می‌داند که چه راهی درست است، ولی دوباره شیطنت می‌کند و مسیر غلط را انتخاب می‌کند که به این وسیله داستان گام به حوزه روان آدمی و کاوش آن می‌گذارد و به نحوی به درونیات و چیستی این موجود می‌پردازد، چون آدم‌ها گاه در عین‌ حال ‌که می‌دانند چه راهی درست است، مسیر اشتباه را می‌روند، که در نوع خود اعجاب‌برانگیز است و این یکی دیگر از عواملی است که این داستان برای تمام آدم‌ها از هر سنی جالب می‌شود، چراکه این اشتباهات صرفاً مختص بچه‌ها نمی‌تواند باشد. مختصر این‌که شخصیت اصلی داستانمان مدام در وضعیت‌های مختلفی قرار می‌گیرد، اما او حتی اگر هم به زبان بیاورد که چه راهی بهتر است، تا وقتی که در آن مسیر حرکت نکند و راه خیر و صلاح را انتخاب نکند، همان عروسک چوبی باقی می‌‌ماند. او وقتی به آدم مبدل می‌شود که این نیت‌ها و حرف‌ها را عاقبت به رفتار و عمل تبدیل می‌کند. این‌جاست که شخصیت داستانی‌‌مان سیر تحول شخصیتی‌اش را به‌‌درستی طی کرده است، چون این تصمیمات شخصیت داستانی در چنین وضعیت‌هایی است که سرشت واقعی‌اش را معلوم می‌کند و به ما می‌گوید او کیست، یا به چه چیزی تبدیل شده و درنهایت هم پاداش آن را دریافت می‌کند؛ یعنی آدمک چوبی‌مان به هدفی می‌رسد که طی داستان برای آن تلاش می‌کرده است. 

اما این موقعیت‌های دوراهی که مدام در داستان تکرار می‌شود، کارکرد دیگری هم دارند؛ شخصیت داستانی جذابی در روایتی که به‌زیبایی هرچه تمام‌تر طرح شده، مدام در حال تصمیم‌گیری است، و خیلی وقت‌ها هم می‌داند که تصمیمش اشتباه است، ولی درست از همان مسیر می‌رود. این کار علاوه بر این‌که حرص مخاطب را درمی‌آورد، او را هم مدام در موقعیت تصمیم‌گیری قرار می‌دهد و به نوعی او را وامی‌دارد به مضامین داستان توجه بیشتری نشان دهد. مختصر این‌که نویسنده با خلق شخصیتی فراموش‌ناشدنی مضمونش را در تاروپود روایتش می‌تند و بدین وسیله آن را به مخاطب خود منتقل می‌کند. داستانی که خیلی هم به‌سرعت آغاز می‌شود و خیلی زود مخاطبش را گیر می‌اندازد، و این شروع سریع هم یکی دیگر از نقاط قوت آن است. مخاطب تا به خود بیاید، به میان ماجراهای پینوکیو پرتاب می‌شود. داستانی که حالا برای همگی ما آشناست. پیرمرد تنهایی به نام ژپتو از قطعه چوبی جادویی عروسکی چوبی می‌تراشد. آن عروسک ناگهان شروع به حرف زدن و جست‌وخیز و شیطنت می‌کند و داستان آغاز می‌شود. بندیتو کروچه، فیلسوف ایتالیایی، درباره این داستان می‌گوید: «چوبی که پینوکیو از آن تراشیده شده، بشریت نام دارد.» و چه راست هم می‌گوید؛ آدمیزادی که با تمام فراز و نشیب‌های فکری و رفتاری‌اش، عاقبت برای خیلی از آنان، برای بسیاریشان این پرسش پیش می‌آید: ‌به‌راستی چطور می‌شود آدم بود؟

 

2.

اما از ماجراهای پینوکیو بارها در قالب‌های بیانی مختلف به هر شکل و عنوانی اقتباس شده است. تعدادشان آن‌قدر زیاد است که در چند صفحه هم این فهرست نمی‌گنجد. در سینما نیز چنین است. سینمای ایتالیا در همان گام‌های نخست برای ساخت فیلم بلند سینمایی در سال 1911 به سراغ اقتباس از این داستان مشهورشان می‌رود. گرچه تاکنون به همین تعداد هم خوانش‌های متفاوتی از این داستان انجام شده است. داستان پینوکیو ازجمله داستانی‌هایی ا‌ست که هرکسی از ظن خود یار او می‌شود. رافائله دی برتی در این‌باره می‌گوید: «کتاب کولودی به دلیل ماهیت چندریختی و قابلیتش به ‌عنوان ظرفی برای مصالح گوناگون از دهه دوم قرن بیستم به چهره‌ای نمادین یا اسطوره‌ای جهان‌شمول تبدیل شده که در هر دوره‌ای مظهر کودک عصیان‌گر و ناآرام و نهایتاً پسری خوب بوده و بدین‌سان برای سفری آرمانی به دوره بلوغ بدل شده است.» (راهنمایی بر ادبیات و فیلم، ص 165، داوود طبایی عقدایی) به دیگر سخن، این کاراکتر ظرفیت فراوانی برای قرار گرفتن در روایت‌های مختلف و ماجراهای متفاوت‌‌تری دارد، کما این‌که در بیشتر این اقتباس‌ها هم، ماجراهای پینوکیو شکل‌های مختلفی به خود گرفته و به شیوه دیگری روایت شده است. گی‌یرمو دل تورو هم بسیار به این داستان علاقه داشته است. خودش می‌گوید: «هیچ شخصیتی در تاریخ به‌ اندازه پینوکیو با من ارتباط شخصی عمیقی نداشته و از وقتی یادم می‌آید، می‌خواسته‌ام این فیلم را بسازم.» و حالا که این امکان برایش میسر می‌شود، آن هم در شرایطی که دنیا انگار بسیاری از وقایع تلخ گذشته خود را فراموش کرده است و با شتاب به‌ سوی ناآرامی و جنگ و جدل پیش می‌رود و مردمان دوباره به جان هم افتاده‌اند و گویی فراموش کرده‌اند که در زمانی نه‌چندان دور چه اتفاقات هولناکی برایشان رخ داده است، از این‌رو گی‌یرمو دل ‌تورو این‌بار قهرمان چوبینمان را برای مصاف با این ماجرا و یادآوری آن قضایا آماده می‌‌‌کند. بدان سازوکاری می‌بخشد، شکل و شمایل تازه‌تری برایش می‌آفریند و درنهایت او را در بستر داستانی ضدجنگ قرار می‌دهد؛ این یکی از مضامین اصلی پینوکیوی دل‌ تورو است.

برای این منظور، دل تورو با حفظ پیکره اصلی داستان پینوکیو، تغییرات جالب ‌توجهی در فیلم اقتباسی‌اش انجام داده است. در گام نخست، برای پدر ژپتوی پیر و دلیل تنهایی‌اش پیش‌داستانی تعریف می‌کند و به داستان اصلی می‌افزاید و فیلم هم به همین شکل آغاز می‌شود. با شرحی بر گذشته پیرمرد و این‌که او چطور پسر کوچکش کارلو را طی حادثه‌ای در جنگ‌ بزرگ اول جهانی از دست داده است. حالا تنهایی او عمق بیشتری پیدا می‌کند و بستر مناسب‌تری برای حضور پینوکیو در داستان فراهم می‌شود. بعد هم که پری موآبی در داستان پیدایش می‌شود و به این عروسک چوبی جان می‌بخشد تا با طلوع خورشید فردا التیامی برای تنهایی پدر ژپتو باشد. پری موآبی خردمند که حضور و شکل و شمایلش هم با رمان منبع تفاوت‌هایی دارد. به دیگر سخن، گی‌یرمو دل تورو هر طور که می‌خواسته، در راستای مضامین مورد نظرش با منبع اولیه روبه‌رو شده است. شخصیت‌هایی را که نیاز داشته، از رمان منبع استخراج کرده است و به آن‌ها صورت دیگری بخشیده است و برخی را کاملاً از ماجرا کنار گذاشته، ازجمله شخصیت‌های مشهوری مانند گربه نره و روباه مکار، یا این‌که آن‌ها را با دیگر شخصیت‌های داستان تلفیق می‌کند، یا برایشان معادل می‌سازد. هم‌چنین با سیر روایت اصلی و پیرنگ‌های فرعی‌اش هم به همین روش برخورد می‌کند. او هر کجا که لازم دانسته، بخشی از منبع اولیه را کاسته و بخشی جدید به آن افزوده است. گرچه او نسبت به عناصر اصلی تشکیل‌دهنده شخصیت پینوکیو بی‌اعتنا نبوده است، اما قهرمان او ترکیب تازه‌تری از شخصیت‌پردازی این کاراکتر مشهور داستانی است. پینوکیوی دل تورو آن آدمک چوبی کاملاً نادانی نیست که در رمان منبع حاضر است. او قهرمانی است که طی مراحلی به شناخت از خود دست پیدا می‌کند. او درمی‌یابد خودش را همان‌طور که هست، بپذیرد، و اصلاً لازم نیست کارلوی ازدست‌رفته پدر ژپتو باشد و مدام با او مقایسه شود. پینوکیو می‌تواند همین‌گونه که هست، موجب خوشحالی پیرمرد شود و این جست‌وجو و شناخت خود، یکی دیگر از درون‌مایه‌های فیلم اقتباس‌شده است.

سوسک سخن‌گوی رمان منبع در فیلم اقتباس‌شده هم حضور دارد. این‌جا نقش راوی هم به عهده اوست و کماکان مانند داستان اصلی راهنمای پینوکیو می‌شود. هم‌چنین آن بخش به‌یادماندنیِ‌ بلعیده شدن پدر ژپتو و پینوکیو در دهان آن نهنگ غول‌پیکر هم جزئی از ماجراهای فیلم اقتباس‌شده است. گرچه تمام این موارد به شیوه تازه‌تری تعریف می‌شوند و کارکردهای نوتری در راستای مضمون داستان اقتباس‌شده به ‌خود می‌گیرند. دل تورو برخی از شخصیت‌های داستان اصلی را کنار گذاشته، اما به ‌جای آن توجه بیشتری به پرداخت شخصیت‌های حاضر در فیلمش نشان داده است. برای مثال، کاراکتر پدر ژپتوی فیلم. همان‌طور که گفته شد، ماجراهای پینوکیو داستانی فراموش‌ناشدنی است و ظرفیت بسیار بالایی برای اقتباس دارد. به همین خاطر هم بارها مورد اقتباس گرفته است و آثار درخشان با خوانش‌ها و رویکردهای متفاوت‌تری از آن به دست داده شده، ازجمله همین فیلم اقتباس‌شده دل تورو. اما از بخش‌های دارای اهمیت این اقتباس، نگاه دل تورو به پایان‌بندی داستان است. در رمان منبع وقتی پینوکیو برای نجات پدر ژپتو تمام تلاشش را انجام می‌‌دهد و مانع غرق شدن او می‌شود، در پایان داستان به پسری واقعی تبدیل می‌شود، یعنی پسری از گوشت و استخوان. او دیگر عروسکی چوبی نیست. اما در پایان‌بندی فیلم اقتباس‌شده، او هم‌چنان به‌ظاهر همان آدمک چوبی باقی می‌ماند، چراکه فیلمنامه‌نویس به قلب این آدمک چوبی نگاه می‌کند؛ قلبی که حالا بخشش و فداکاری را یاد گرفته است و  نگاهی که از ظاهر عبور می‌کند و متوجه باطن او می‌شود؛ یعنی جایی که انسان واقعی شکل می‌گیرد.

مرجع مقاله