برای نخستین بار از زمانی که کالین فارل، برندن گلیسون با مارتین مکدونا در سال 2008 در فیلم در بروژ همکاری کردند، بنشیهای اینیشرین این سه نفر را کنار هم قرار داد. فیلم داستان پادریک (کالین فارل) و کالم (برندن گلیسون) را دنبال میکند که پس از سالها دوستی از هم جدا شده و باعث ایجاد انواع مشکلات برای دوستان و همسایههایشان میشوند. بنشیهای اینیشرین که بری کیوگان نیز در آن بازی میکند، در غرب ایرلند فیلمبرداری شده است. مارتین مکدونا درباره تازهترین فیلم خود توضیح میدهد.
ایده بنشیهای اینیشرین از کجا نشئت گرفت؟
من علاقهمند به نوشتن یک داستان جدایی، جدایی بین دو رفیق، دو رفیق با رابطه افلاطونی بودم، و تمایل به رویکردی جدی با اصل ایده داشتم. برای اینکه ببینم چقدر خندهدار، اما غمانگیز میتوانم داستان را بسازم. این انگیزه من بود.
در چه مقطعی متوجه میشوید فیلمنامهای که مینویسید، مناسب صحنه یا پرده نمایش است؟
همیشه خیلی بیدرنگ متوجه میشوم. اگر داستانی باشد که در چند اتاق اتفاق میافتد، یا ماجرا بر این اساس باشد، نمایشنامه میشود. اگر بتوانید ابعاد سینمایی یا مکانهایی مانند لوکیشنهای بنشیهای اینیشرین پیدا کنید، که تماماً در غرب ایرلند، بروژ است، یا مناظر آمریکایی را در داستان بیابید، پس میدانید که باید آن ویژگیها با فیلم ثبت شود. پس همیشه تصمیمم کاملاً بیدرنگ است.
دوباره کنار هم قرار دادن برندن گلیسون و کالین فارل چگونه بود؟
پاسخ سؤال میتواند پاسخ پرسش اول شما باشد. از زمانی که در بروژ به نمایش درآمد، همیشه این ایده را داشتم که کالین فارل و برندن گلیسون را دوباره کنار هم قرار دهم. دیوانهکننده است که 14 سال از ساختن در بروژ میگذرد. نمیتوانم باور کنم چطور زمان گذشت. گرد هم آوردن کالین فارل و برندن گلیسون همیشه کار بزرگی بود که میخواستم انجام دهم. خیلی خوشحالم که اولین فیلمسازی هستم که این دو را مقابل هم قرار دادم. هیچ فیلمساز دیگری وارد عمل نشد. من عاشق کار با کالین و برندن هستم. بودن و کار کردن با آنها همیشه سرگرمکننده است و کالین فارل و برندن گلیسون بسیار خوب هستند. از اینکه آنها فیلمنامه را دوست داشتند، هیجانزده شدم. اگر یکیشان فیلمنامه را دوست نداشت، بد میشد. رویایی بود که کالین و برندن را دوباره دور هم جمع کنیم و با بازیگران جدیدی مانند بری [کیوگان] و دوست قدیمی مانند کری کندن کار کنم. من و کری در 20 سال گذشته مجموعهای از نمایشنامهها را با هم روی صحنه بردیم. او در سه بیلبورد... نقش کوتاهی ایفا کرد، اما هرگز وقت چندانی در سینما با هم نگذراندیم. گروهی از بازیگران بسیار خوب کنار هم جمع شدند؛ گروه کوچک بازیگرانی از بهترینهای ایرلند.
کار آسان بود؟
کاملاً. بازیگران فقط 10 یا 12 نفر هستند و فکر میکنم قبلاً با حدود 10 نفر از آنها همکاری داشتهام. بری (کیوگان) تنها بازیگری بود که قبلاً با او کار نکرده بودم، اما چند بار در نیویورک و جاهای دیگر با هم برخورد داشتیم. بههرحال من سالها پیگیر کارهای او بودم و فکر میکنم بری بهترین بازیگر نسل خود است و همیشه میخواستم نقشی به او بدهم. کار با برندن و کالین برای من خیلی راحت است. هرگز هیچ جروبحثی وجود ندارد. گفتوگو وجود دارد، اما همیشه خوشحالکننده است. همیشه سرگرمکننده است.
آیا شما کارگردانی اهل مشارکت هستید، یا از آن دست فیلمسازانی هستید که فقط متکی بر فیلمنامه کارگردانی میکند؟
مسلماً من در گروه دوم قرار میگیرم. حرفها و پیشنهادها را گوش میکنم و بعد نادیده میگیرم. از آنجایی که جدی هستم، بازیگران به من اعتماد دارند که همیشه قرار است به حرفشان گوش دهم، بنابراین از این نظر، کار مشارکتی است، همچنین میدانند که فیلمنامه، فیلمنامه است و ما تغییرش نمیدهیم. آزادی عمل وجود دارد. همیشه بحث هست، اما فکر میکنم آنها به من اعتماد دارند که کارم را خوب بلدم، همانطور که من مطمئن هستم که وقتی کنار هم قرار میگیریم، آنها خواهند درخشید.
آیا عناصری از تئاتر را به فیلم سینمایی خود میآورید؟ برای تمرین وقت میگذارید؟
بله، همیشه. در در بروژ ما سه هفته وقت داشتیم. کالین و برندن در اتاقی نشسته بودند و در مورد شخصیت و پسزمینه شخصیتها و اعمال کاراکترها صحبت میکردند. به همین منوال، در بنشیهای اینیشرین دو هفته با کالین و برندن و همه بازیگران دیگر فرصت داشتیم تا به پسزمینه شخصیتها بپردازیم. چرا آنها به این نقطه رسیدند؟ چه شد؟ در سال پیش، در هفته گذشته چه اتفاقی افتاده است؟ آنها چطور مردمانی هستند؟ فکر میکنم این نکات بدیهی باشد، زیرا من فیلمنامه را نوشتم، اما ما باید در مورد آن چیزها صحبت کنیم تا دقیقاً آنچه را که گاهی اوقات منظورتان است، به بازیگر انتقال دهیم. بهخصوص اگر یک خط دیالوگ کمدی باشد، بازیگر فکر میکند دیالوگ را فقط برای تأثیر کمدی میگوید، اما هرگز این دیالوگ برای تأثیر کمدی بیان نمیشود. شما سعی میکنید حقیقت پشت دیالوگ را بفهمید و هرگز دنبال خنده تماشاگر نمیروید. برای مثال، در بروژ را در نظر بگیرید. ما در بروژ را خندهدار میدانیم. به نظرم خندهدار است، اما وقتی بازیگران آن را بازی میکردند، میدانم کالین همیشه در یک فضای سیاه بود و هرگز از بامزگی دیالوگها لذت نمیبرد. فکر میکنم به همین دلیل بازی او درخشید.
شما جنبه سیاهی را در داستان دوست دارید، اما همیشه کمدیهای فراوانی در داستانهای شما وجود دارد. چگونه بین سیاهی و کمدی تعادل برقرار میکنید، بیآنکه خیلی به سمت سیاهی یا کمدی بروید؟
هنوز مطمئن نیستم، اما فکر میکنم اگر فقط به حقیقت پایبند باشید، کمدی از خودش مراقبت میکند و سیاهی از خودش مراقبت میکند. پاسخ دادن به سؤال شما سخت است، اما به نظر من جستوجوی حقیقت همیشه مهمترین کار است. برخی داستانها سیاهتر از بقیه و بعضی غمگینتر از بقیه هستند. هفت روانی احتمالاً جنبه خندهدارتری دارد. سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری از یک جای تاریک شروع میشود که کمتر خندهدار است. نظر مردم در مورد بنشیهای اینیشرین جالب خواهد بود. من نظرات خودم را دارم که بنشیهای اینیشرین در کدام طیف قرار میگیرد. اما منتظر میمانم تا ببینم نقدها چگونه خواهد بود. من شیفته شیوه قضاوت مردم درباره بنشیهای اینیشرین هستم؛ کمدی، یا درام، یا درام کمدی، یا هر چیز دیگری.
نمایش شما، مأمورین اعدام، یکی از اولین تئاترهایی بود که در برادوی در زمان شیوع بیماری کرونا تعطیل شد، و سپس بنشیهای اینیشرین را در دوران قرنطینه به تولید رساندید. در دوران فیلمبرداری، نگران تأخیرهای بیشتر در تولید به خاطر کووید نبودید؟
ما نگران بودیم، اما فیلمبرداری کاملاً خوب پیش رفت. احتمالاً به این دلیل که در اینیشمور و آچیل بسیار منزوی بودیم. همه اقدامات احتیاطی را در نظر گرفتیم. تأخیر اولیه در فیلمبرداری به ما کمک کرد. زمان داشتیم تا همه چیزهایی را برنامهریزی کنیم که معمولاً در هفتههای مانده به پایان فیلمبرداری نسبت به آنها عجله هست. هر چه زمان بیشتری برای فکر کردن در مورد فیلم، برای همکاری با طراح و مدیر فیلمبرداری قبل از فیلمبرداری داشته باشید، بهتر است. یک سال قبل از فیلمبرداری، من و گروه در خانهای در گالوی بودیم و درباره فیلم صحبت میکردیم. برای همه تصاویر و لحن فیلم برنامه ریختیم، بنابراین بهخوبی آماده بودیم. ما دوباره به دلیل قرنطینه کار را تعطیل کردیم. اما خوب بود، زیرا میدانستیم چه چیزی آماده کرده بودیم. به محض دریافت مجوز فیلمبرداری، احساس کردیم آمادهایم.
غرب ایرلند میتواند آبوهوای بدی داشته باشد. آیا آبوهوا چالشبرانگیز شد؟
این نظر شماست، اما تابستان گذشته زیباترین تابستانی بود که در ایرلند تجربه کردم، بنابراین آبوهوا عالی بود. فکر میکردیم باید نگران باران باشیم، اما مثل یک رویا بود. تقریباً با آبوهوای غیرواقعی روبهرو شدیم. ما هر روز روزهای آفتابی داشتیم، و در آخر دوران فیلمبرداری در آچیل چند روز بارانی شد، زیرا فکر میکنم در اکتبر، شاید حتی نوامبر مشغول فیلمبرداری بودیم، اما سعی کردیم آن صحنهها را مدیریت کنیم. اگر نیاز به غروب داشتیم، آن سکانس را در روزهای آفتابی فیلمبرداری میکردیم و تا پاسی از شب ادامه داشت. آبوهوا عالی بود، همکاری با مردم در اینیشمور و آچیل رویایی بود، بسیار مفید بودند، و من مجبور شدم برای تمرین در گالوی بمانم. من آنجا را دوست دارم، بنابراین در مورد آبوهوا فقط نکات مثبت وجود دارد.
به نظر میرسد خدا به دادتان رسید.
چنین چیزی احساس شد. کالین، برندن و من در مرحلهای از فیلمبرداری در اینیشمور در مورد این موضوع صحبت کردیم. بههرحال حسی معنوی در آن مکان وجود دارد، اما ما احساس خوبی داشتیم. فقط امیدواریم حس خوب در فیلم نشان داده شود. بله، ما احساس میکردیم همه چیز درست پیش میرود.
برندن گلیسون در تیزر فیلم در حال ویولننوازی است و شبیه یک حرفهای به نظر میرسد. آیا او خودش ویولن نواخته است؟
خود برندن است؛ او تمام قطعات فیلم را مینوازد. او آهنگهایی را که شخصیت کالم در فیلم مینوازد، نوشته است. من هر دو نقش را برای کالین و برندن نوشتم، اما شخصیت برندن را به این شکل نوشتم، زیرا برندن یک نوازنده درخشان ویولن است. من فکر میکنم او تقریباً به همان اندازه که در حال نواختن ویولن خوشحال است، زمان نقشآفرینی خوشحال است.
مردم در بروژ را خیلی دوست دارند. تماشاگران واقعاً از کالین و برندن استقبال میکنند و نمیتوانند صبر کنند تا دوباره آنها را با هم روی پرده ببینند. سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری مورد تحسین منتقدان و برنده چندین جایزه است. آیا برای برآورده شدن انتظار مردم خود را تحت فشار نمیبینید؟
نه، نه واقعاً. من واقعاً علاقهای به هالیوود ندارم، و از این صحبتها هم خوشم نمیآید که چه کسی بهترین است، کی فیلمساز شگفتانگیز جدید است، یا ممکن است باشد. به این دلیل که من فقط روی فیلمنامههای خودم کار میکنم و بین هر فیلم چهار سال فاصله میگذارم. مقایسه با سه بیلبورد... غیرممکن خواهد بود، زیرا سه بیلبورد... یک استثنا بر قاعده دیوانهکننده است، تنها نگرانی من این است که طرفداران در بروژ را ناامید نکنم. بنشیهای اینیشرین دنباله در بروژ نیست. من نمیخواهم کسی که اینقدر در بروژ را دوست دارد، به خاطر عشقش به فیلم برای تماشای بنشیهای اینیشرین بیاید و بعد از آن لذت نبرد. آنها فیلمهای بسیار متفاوتی هستند، اما حداقل به یک اندازه خوباند. من فکر میکنم طرفداران در بروژ از رابطه بین کالین و برندن شگفتزده خواهند شد. بسیار متفاوت است، اما واقعاً قوی و لذتبخش است. بنابراین فکر میکنم خوب باشد.
در ابتدای گفتوگو به این موضوع اشاره کردیم، که برخی از آثارتان را فقط برای صحنه و برخی دیگر را برای سینما مینویسید، اما آیا تابهحال به این فکر افتادهاید که نمایشنامههایتان را برای سینما اقتباس کنید؟
بهشدت مخالفم. نمایشنامه باید نمایشنامه باقی بماند. فیلم هم باید فیلم بماند.
در مورد آثار خود چنین عقیدهای دارید، یا در مورد همه نمایشنامهها؟
در مورد نمایشنامههای نویسندگان دیگر هم چنین عقیدهای دارم. من فقط شاید دو فیلم خوب بر اساس نمایشنامه دیدهام. نامشان را به شما نمیگویم، اما تولید سالهای اخیر نیستند.
تماشاگران چه انتظاری از تماشای بنشیهای اینیشرین میتوانند داشته باشند؟
یک شب سرگرمکننده سینمایی، خطرناک، هیجانانگیز، غافلگیرکننده، عجیب.
منبع: movies.ie