Armageddon Time

زمان آرماگدون

  • نویسنده : میثا محمدی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 296

فیلمنامه‌نویس و کارگردان: جیمز گری، تهیه‌کننده: آنتونی کاتگاس، مدیر فیلم‌برداری: داریوش خنجی، موسیقی: کریستوفر اسپلمن، بازیگران: آنتونی‌هاپکینز، آن‌هاتاوی، جرمی استرانگ، بنکس ریپیتا، ژانر: درام، محصول 2022 آمریکا، 115 دقیقه، بودجه: 15 میلیون دلار، درآمد فروش: 5.9 میلیون دلار، پخش از یونیورسال پیکچرز، فوکوس فیچرز

خلاصه داستان: سال 1980 کویینز، نیویورک. پل گرَف پسر آمریکایی کلاس ششمی است که خیلی اهل درس خواندن نیست و در دنیای نقاشی سیر می‌کند. او در اولین روز مدرسه با جانی پسر آفریقایی- آمریکایی سرکشی دوست می‌شود که یک بار کلاس ششم را مردود شده است. معلم آن‌ها مرد سخت‌گیری است که همان روز اول جانی و سمی را به خاطر شوخی‌هایشان تنبیه می‌کند.

خانواده پل وضعیت مالی باثباتی دارند و برادر بزرگ‌تر او با کمک مالی پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش در مدرسه خوبی تحصیل می‌کند. پل در خانه نیز پسر سرکشی است و کنترل او برای پدر و مادرش کار راحتی نیست. پل با پدربزرگش رابطه نزدیکی دارد و او تنها کسی است که پل حرف‌هایش را به او می‌زند. پدربزرگ او را به هنرمند شدن تشویق می‌کند، اما پدرش معتقد است باید کاری یاد بگیرد که آینده‌اش تضمین باشد. پدربزرگ برای پل تعریف می‌کند که مادر او در اوکراین تحت آزار قرار گرفته بود و خانواده‌اش را مقابل چشمانش کشته بودند و او نیز به انگلستان فرار می‌کند و بعد از ازدواج به ایالات متحده آمدند و این کشور فرصتی برای آن‌هاست تا آینده خود را بسازند.

یک روز جانی در دست‌شویی مدرسه سیگاری را به پل می‌دهد که حاوی مواد مخدر است و باعث می‌شود بعد از کشیدن آن مدام بخندند. اما آقای معلم مچ آن‌ها را می‌گیرد و هر دو را به دفتر مدیر می‌فرستد. مادر پل به مدرسه می‌آید و او را تهدید می‌کند که دیگر حق دیدن جانی را ندارد. همان شب پدر پل بعد از شنیدن جریان مدرسه سراغ پل می‌رود و او را با کمربند می‌زند. آن‌ها با پیشنهاد پدربزرگ تصمیم می‌گیرند پل را نیز به مدرسه برادرش بفرستند تا هم نظم و قانون یاد بگیرد و هم تحت تعلیم درست‌تری قرار بگیرد.

جانی باز هم سراغ پل می‌آید و می‌گوید از آن‌جایی که او کسی را ندارد و با مادربزرگش زندگی می‌کند، از طرف دولت به خانه آن‌ها آمده‌اند و قصد دارند او را به پرورشگاه ببرند و از پل خواهش می‌کند چند روزی را در اتاقک کنار خانه آن‌ها بماند.

پل در مدرسه جدید سعی دارد شبیه دیگر بچه‌ها باشد و تن به قوانین مدرسه بدهد. پدربزرگ در روز تولد خودش یک بسته رنگ روغن به پل هدیه می‌دهد و می‌گوید که او می‌تواند هنرمند بزرگی شود. او به پل خبر می‌دهد که باید چند روزی را به مسافرت برود و به کارهایش رسیدگی کند.

یک روز صبح پدر پل سراسیمه او را از خواب بیدار می‌کند و آن‌ها به بیمارستان می‌روند. پل خبردار می‌شود که پدربزرگ سرطان مغز استخوان دارد و تحت عمل جراحی قرار گرفته است. پدربزرگ فوت می‌کند و همه افراد خانواده را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

پل که در خانه و مدرسه تحت فشار است، به جانی پیشنهاد می‌کند شبانه یکی از کامپیوترهای مدرسه را بدزدند و با پول آن فرار کنند تا پل بتواند نقاش و جانی فضانورد شود. اما جانی در هنگام فروش کامپیوتر گیر پلیس می‌افتد و پل نیز دستگیر می‌شود. پل به گناهش اعتراف می‌کند، اما جانی همه چیز را گردن می‌گیرد. افسر پلیس با دیدن پدر پل او را به خاطر می‌آورد و پل بدون هیچ دردسری آزاد می‌شود. با رسیدن به خانه پل از پدرش می‌خواهد که او را تنبیه نکند و او دیگر دردسری درست نخواهد کرد. پدر به او اعتراف می‌کند که از این نابرابری نژادی بیزار است، اما آن‌ها برای یک زندگی بهتر مجبور به تلاش هستند.

پل بیشتر از قبل روی تکالیف مدرسه‌اش وقت می‌گذارد و دست از سرکشی برمی‌دارد. در مراسم روز شکرگزاری در مدرسه فرد ترامپ، مدیر مدرسه، در سخنرانی برای دانش‌آموزان به آن‌ها می‌گوید که آن‌ها نخبگان بعدی کشور هستند که قرار است وکیل، سیاستمدار، رئیس‌جمهور و... شوند. پل سرخورده در زمان سخنرانی مدیر، مدرسه را ترک می‌کند.

مرجع مقاله