فیلمنامهنویس و کارگردان: مارتین مکدونا، تهیهکننده: گراهام برودبنت، مدیر فیلمبرداری: بن دیویس، تدوین: میکل ای.جی نیلسن، موسیقی: کارتر برول، بازیگران: کالین فارل، برندن گلیسون، کری کندن، بری کیوگن، ژانر: دارم/ کمدی، محصول 2022 ایرلند، انگلستان و آمریکا، 114 دقیقه، درآمد فروش: 27.8 میلیون دلار، پخش از سرچلایت پیکچرز
خلاصه داستان: 1923 اواخر جنگ داخلی ایرلند، جزیره خیالی اینیشرین. پادریک سوییلابین، مردی که در جزیره همه او را به عنوان یک مرد خوب میشناسند، مثل هر روز عصر به در خانه دوستش کالم دوهرتی، نوازنده ویولن، میرود تا با هم به کافه بروند. اما کالم او را نادیده میگیرد و میگوید که دیگر نمیخواهد با او حرف بزند و دوست دارد باقی عمرش را صرف کار مفیدتری کند، دوست دارد آهنگی بسازد که بعد از مرگش از او باقی بماند و پادریک را کند و کسلکننده خطاب میکند.
این جریان برای پادریک سنگین است و هر روز به نوعی تلاش میکند کالم راضی به صحبت کردن با او شود و حتی با خواهرش شیوون به این نتیجه میرسند که او افسرده شده است. درحالیکه پادریک در صحبت با کالم سماجت میکند، کالم او را تهدید میکند که اگر یک بار دیگر با او حرف بزند، انگشتش را قطع میکند و اگر باز هم ادامه دهد، چهار انگشت دیگرش را قطع خواهد کرد. یک شب پادریک مست میکند و در کافه حرفهای بدی به کالم میزند، روز بعد به در خانه کالم میرود و عذرخواهی میکند. پادریک و شیوون در خانه هستند که چیزی به در برخورد میکند. کالم بیرون میرود و انگشت قطعشده کالم را پشت در میبیند. پادریک انگشت را به خانه میآورد و به خواهرش میگوید که میخواهد آن را برای کالم پس ببرد. شیوون که از دست سادهلوحی پادریک عصبانی شده است، خودش انگشت را پس میبرد.
کالم در کافه به چند نفری نواختن ویولون یاد میدهد. یک روز پادریک راه یکی از هنرجوهای او را سد میکند و به دروغ میگوید که پدرش تصادف کرده است و او باید به خانه برگردد. پادریک این جریان را برای تنها دوستش دومینیک تعریف میکند و دومینیک میگوید که او باورش نمیشود که پادریک نیز شبیه باقی ساکنان جزیره و تا این حد بدجنس شده است و او را تنها میگذارد.
پادریک بار دیگر به خانه کالم میرود تا او را به خاطر رفتار بدش سرزنش کند. کالم میگوید که آهنگ جدیدش را به پایان رسانده است و گپی دوستانه میزنند. پادریک به او پیشنهاد میدهد که به کافه برود و منتظر آمدن او شود. اما پادریک هرچقدر در کافه منتظر میماند، خبری از کالم نمیشود. او و شیوون در راه خانه هستند که کالم را میبینند که از دستش خون میچکد. آنها با رسیدن به خانه با انگشتهای قطعشده کالم در بیرون خانه روبهرو میشوند. شیوون که دیگر تحمل این دیوانگی را ندارد، چمدانش را جمع میکند و به پادریک میگوید که او کاری در کتابخانه شهر پیدا کرده است و دیگر به این جزیره برنمیگردد.
بعد از رفتن شیوون، پادریک سراغ کره الاغ محبوبش، جنی، میرود، اما او به دلیل خوردن انگشت کالم خفه شده و مرده است. پادریک سراغ کالم میرود و او را مسبب مرگ الاغش میخواند و به او هشدار میدهد که فردا ساعت دو خانه او را به آتش خواهد کشید و امیدوار است که او نیز در خانه باشد.
روز بعد پادریک به خانه کالم میرود، سگ او را در گاری میگذارد و سپس خانه را به آتش میکشد. پادریک میبیند که کالم در خانه روی صندلی نشسته و سیگار میکشد. شیوون در نامهای از پادریک میخواهد که نزد او برود تا دوباره با هم زندگی کنند و حیوانات را نیز به دومینیک بسپارد. پادریک در جواب میگوید جزیره خانه اوست و هیچوقت آن را ترک نخواهد کرد. از طرفی، دومینیک به خاطر سقوط در رودخانه فوت کرده است و درنتیجه کسی نیست که از حیوانات و جنی عزیز او نگهداری کند و از او خواهش میکند دوباره به جزیره برگردد.
پادریک روز بعد به سمت خانه سوخته کالم میرود و او را زنده کنار ساحل میبیند. کالم بابت مرگ جنی از او معذرتخواهی میکند و میگوید امیدوار است آتشسوزی خانه پایان این جنگ باشد. اما پادریک میگوید که این جریان در صورتی به پایان میرسید که او نیز در آتشسوزی میمُرد. کالم میگوید به نظر میرسد جنگ به پایان رسیده است، چراکه دیگر صدای گلولهها نمیآیند. پادریک در جواب میگوید که جنگها به پایان میرسند، اما ممکن است دوباره شروع شوند، چراکه یک چیزهایی را نمیتوان فراموش کرد.