اثرگذار و تاثیرناپذیر

شخصیت و شخصیت‌پردازی در فیلمنامه «غریب»

  • نویسنده : محمدرضا نعمتی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 347

فیلمنامه غریب برای بازنمایی شخصیت شهید بروجردی کار سهل ‌و ممتنعی داشته است. از یک سو، احتمالا اسناد و مدارک درباره این‌که او، که و چگونه بوده فراوان است و نویسنده برای خلق یک شخصیت دراماتیک کار دشواری نداشته است. اما از سوی دیگر در پرداختن به زندگی‌نامه شخصیت‌های واقعی همیشه مانعی به نام بازماندگان وجود دارد که هیچ‌وقت از نتیجه کار رضایت ندارند. دلیل هم واضح است. بازماندگان شخص متوفی -بدون اطلاع از جهان و قواعد داستان - در پی کپی برابر اصل شخصیت داستانی از شخص حقیقی هستند. از این‌رو فیلمنامه‌نویس - مانند کاری که خالقان موقعیت مهدی و ایستاده در غبار کردند آن‌چنان وارد حوزه‌های دردسرآفرین شخصیت میرزا(محمد بروجردی) نشده و به جای نمایش واقع‌گرایانه شخصیت، سویه‌های قهرمانانه‌ای از کاراکتر را در معرض نمایش گذاشته است و مضاف بر این، اتفاقات بسیار ملتهب مقطع انتخاب شده روایت خواه‌ناخواه رویکرد هر نویسنده را به جای یک درام شخصیت‌محور به سمت یک پیرنگ ماجرامحور می‌کشاند. با این حال، با یک ژانر زندگینامه‌ای- جنگی مواجهیم که با وجود حوادث بسیار نمی‌توان از اهمیت شخصیت چشم‌پوشی کرد. شخصیت‌پردازی یعنی تسخیر هم‌دلی مخاطب و بدین منظور نویسنده باید در انتها - پنج شرطی که کارل اگلسیاس ضروری می‌داند - را در فیلمنامه خود بررسی کند.

1. شخصیت اصلی کیست؟(خصایل، ارزش‌ها و ضعف‌ها)

2. او چه می‌خواهد؟(هدف)

3. چرا آن را می‌خواهد؟(نیاز، انگیزه)

4. چه اتفاقی می‌افتد اگر شکست بخورد؟

5. او چگونه تغییر می‌کند؟(تحول شخصیت)

ابتدا در مورد شرط آخر، کوتاه و اجمالی باید اشاره کرد که محمد بروجردی از سنخ قهرمانان کاتالیزور است. آن‌هایی که قرار نیست متحول شوند بلکه وظیفه دارند متحول کنند. به شرط نخست باز می‌گردیم. در مقدمه عنوان شد نویسنده از نقاط ضعف شخصیت به دلایل فرامتنی گذشته است و تلاش نموده برای جبران این کمبود، از عناصر هم‌دلی‌آفرین دیگری استفاده کند. از جمله این‌که میرزا شدیدا شخصیتی کنش‌گر است. در زمانی‌که به دلیل بغرنج و غیرقابل حل‌وفصل بودن بحران کردستان فرمان حکومتی صادر شده که همه نیروها آن‌جا را تخلیه کنند، او با سماجت، با مقامات و مخاطب عهد و پیمانی می‌بندد که تا بازپس‌گیری مناطق اشغالی از پای ننشیند. بدین ترتیب پاسخ پرسش دوم -یعنی هدف قهرمان- نیز همین‌جا پاسخ داده می‌شود. میرزا چرا چنین چیزی را می‌خواهد؟ شاید مهم‌ترین فراز این یادداشت پرداختن به شروط سه و چهار باشد. زیرا این‌که اگر قهرمان به خواست خود نرسد، چه اتفاقی می‌افتد، ارتباطی جدایی‌ناپذیر دارد با این‌که اساسا انگیزه او برای این خواسته چیست؟ به بیان واضح‌تر؟ چرا محمد بروجردی - که زندگی شخصی او هیچ نقطه اتصالی به کردستان ندارد - باید جانش را برای رهایی مردم آن‌جا  بر کف بگذارد؟

استیوارت وویتیلا در پاسخ به ابهامات رایج پیرامون چنین شخصیت‌هایی آن‌ها را قهرمانان جنتلمن می‌نامد. قهرمان جنتلمن کسی است که صرفا با هدف نجات دیگری و بدون داشتن انگیزه مشخص ایثار می‌کند. هفت سامورایی کوروساوا نمونه کلاسیک این شخصیت‌ها هستند. در واقع در طراحی این قهرمانان یک نکته کلیدی وجود دارد. این‌که بتوانیم در همان گام اول مخاطب را مجاب کنیم تصمیم قهرمان آن‌چنان هم بی‌منطق نیست. برای این منظور، گاهی شخصیت را در موقعیتی متأثرکننده قرار می‌دهیم، گاهی از یک تروما در گذشته او برای ورودش به مهلکه بهره می‌جوییم(بتمن) و گاهی نیز مقتضیات داستان خودبه‌خود ورود قهرمان را به کارزار توجیه خواهد کرد. به محض عبور سلامت نویسنده از این گام، مخاطب چنان درگیر حوادث آتی می‌شود که مجال بازگشت و اندیشیدن به تصمیم شخصیت را ندارد. در مورد غریب، انگیزه ورود میرزا به غائله خونین غرب کشور، چیزی جز حس میهن‌پرستی نیست. انگیزه‌ای که مانند مهر مادری برای هر مخاطبی متعین و مقدس است و بدین ترتیب، پرسش چهارم نیز امری بدیهی مفروض خواهد شد؛ اگر محمد بروجردی در راه رسیدن به هدفش شکست بخورد، کشور، خاک از دست می‌دهد. پس در یک چرخه متصل، باز هم به شرط اول باز می‌گردیم. این‌که چه ارزش‌هایی برای قهرمان در اولویت زندگی است. برای محمد بروجردی دفاع از جان هم‌میهنان و تمامیت ارضی اولویت و ارزش نخستین است. حال در گام بعدی، نویسنده برای نمایشی کردن این ارزش‌ها -که معمولا درونی هستند- باید ابزارهایی را به خدمت بگیرد. یکی از این ابزارهای کارا، رابطه قهرمان با شخصیت‌های فرعی است. و یکی از این کاراکترهای به شدت تأثیرگذار، تیمسار ایرج رستم‌زاد است. او یک ارتشی فداکار است که به سبب خدمت در حکومت سابق مورد غضب مسئولان وقت قرار گرفته است. حال، میرزا در یک رفتاری متعارض با جهان‌بینی هم‌رزمان و بالادستی‌هایش، ندای میهن‌پرستی ایرج رستم‌زاد را می‌شنود و علاوه بر دل‌جویی، او را به عنوان یک متحد به خدمت می‌گیرد. در واقع این خصلت بزرگ‌منشانه میرزا یکی از موتیف‌های شخصیتی اوست. همین منش و روش را در مراوده با معتمدین محلی - و حتی دشمنانش مانند سیروان- در سراسر پیرنگ می‌بینیم. این یعنی متجلی کردن یکی از مهم‌ترین و دشوارترین بخش‌های یک فیلمنامه: چگونه می‌توان جدیت قهرمان برای نیل به مقصود و هدفش را با زبان تصویر و بیان دراماتیک به معرض نمایش گذاشت که شعارزده نشود؟ برای قابل فهم‌تر شدن این مفهوم به ذکر مثالی بسنده می‌کنیم. میرزا از یکی از مخالفانش سیلی می‌خورد اما در پاسخ، مرد هتاک را در آغوش می‌گیرد. به این صحنه می‌توان در دو ساحت پرداخت. ساحت اول، همان خصایل قهرمان است. می‌توان به محمد بروجردی جامه یک پهلوان پوشاند و در ساحت دوم، اهمیت هدفی است که او دارد. ستاره‌های سوسوزن، حقیرتر از آنند که ایکاروس‌ را از مسیر خورشیدی که به سمت آن شتابان است، منحرف کنند.

مرجع مقاله