فیلمنامهنویس: حامد عنقا
کارگردان: محمدحسین لطیفی
مدیر فیلمبرداری: عبدالله عبدینسب
تدوین: میثم مولایی
طراح گریم: شهرام خلج
موسیقی: حامد عابدی
تهیهکننده: حامد عنقا
بازیگران: بابک حمیدیان، مهران احمدی، فرهاد قائمیان، پردیس پورعابدینی، سامیه لک، جعفر دهقان
سال ساخت: ۱۳۴۰۱، سال پخش: ۱۴۰۲
خلاصه داستان
وضعیت کلی کردستان به لحاظ سیاسی و امنیتی ملتهب است. جبهه خلق به رهبری کاک شوآن (مهران احمدی) داعیهدار حکومت مرکزی است. کاک شوآن از هیچ اقدام مجرمانهای ابا ندارد و سعید، همسر کژال (پردیس پورعابدینی) را که شخصی آزادیخواه است، در شب عروسیاش میکشد. به محمد بروجردی یا میرزا (بابک حمیدیان) که فرمانده کل سپاه غرب است، گفته میشود سپاه باید سنندج را به طور کامل تخلیه کند. میرزا ضمن مخالفت با این موضوع برای مدیریت این بحران تصمیم میگیرد شخصاً به سنندج برود. او باید قبل از اعزام به سنندج بحران داخلی مربوط به معترضانِ بودجه سپاه را تحت کنترل خود دربیاورد که در انجام این عمل موفق میشود. محمد بروجردی با لباس مبدل و همسو با جبهه خلق وارد سنندج میشود. در این میان کژال به خاطر ازدواجش با یکی از افراد خارج طایفه مدام تحت سرزنش کاک سیروان، برادر کاک شوآن قرار میگیرد. کاک شوآن با جاسوسهایی که در شهر دارد، متوجه حضور پنهانی محمد بروجردی در سنندج میشود. محمد بروجردی در نخستین اقدام خود در جمع معتمدین سنندج از جمله کاک رحیم حاضر میشود و سعی میکند آنها را با خود همدل کند. او در این جلسه به این موضوع اشاره میکند که هدف اصلیاش صلح با افرادی است که برای حکومت مرکزی سر بلند کردهاند و در بدو امر قصد جنگ ندارد. سپس در ملاقات بروجردی با تیمسار ایرج رستمزاد (فرهاد قائمیان)، به عنوان نماینده ارتش، مشخص میشود که نیروهای مخالف در همه جا به شکلی تجهیزشده حضور دارند. بروجردی در ادامه به دیدار با فرمانده کل ارتش سنندج (جعفر دهقان) میرود و نتیجه جلسه آنها این میشود که ارتش و سپاه باید به اتحادی واقعی برای زمینگیر کردن دشمن دست یابند. از طرف دیگر، کاک شوآن که در حال قتلعام مردم است، به معشوقه خود هم رحم نمیکند و وقتی میبیند که او به دست یک انسان عادی گیر افتاده، معشوقهاش را هدف مستقیم گلوله قرار میدهد. در همین بین نیروهای سپاه سر میرسند و کاک شوآن مجبور به عقبنشینی میشود. کاک شوآن به جبران این عقبنشینی از طریق جاسوسهای خود تیمسار رستمزاد را پیدا میکند و او را میکشد. محمد بروجردی برای به دام انداختن شوآن عزمش را جزم میکند و تصمیمات جدیدی درباره آرایش نیروها اتخاذ میکند و تصمیم میگیرد خائن را پیدا کند. شوآن که در چنین شرایطی درمییابد اوضاع علیه اوست، به تخریب منبع آب زیر تپه برای تحت فشار گذاشتن باشگاه افسران مبادرت میورزد. تا اینکه پس از رسیدن جنگ به کوچهها کاک سیروان دستگیر میشود و آتشبسی موقت میان طرفین رخ میدهد. اما به دلیل کشتن گروهبان سپاه به دست شوآن آتشبس ملغی میشود و بروجردی حمله خود را از سر میگیرد. بروجردی برای گرا دادن به خلبانها به موقعیت تعیینشده میرود. او با حضورش در این محل به طور اتفاقی باعث نجات همسرِ حامله سیروان میشود، اما وقتی او را به بیمارستان میبرد، معلوم میشود یک نفوذی در آنجا دستور دارد افراد را بکشد. کژال با مشکوک شدن به پرستار خائن، او را را میکشد و فرزند سیروان را به دنیا میآورد. بعد از اینکه کژال به دست نیروهای بروجردی دستگیر میشود، واقعیت را در مورد پرستار به میرزا میگوید. با آمدن حکم سیروان، بروجردی نزد قاضی ضامن آزادی سیروان میشود تا از او برای دستگیری کاک شوآن استفاده کند. سیروان برای رهایی از اعدام در یافتن مکان اختفای شوآن به بروجردی کمک میکند، اما در قرار ملاقات آنها در شب، کاک شوآن، سیروان را میکشد. میرزا که کاک شوآن را دستبسته به مقر سپاه سنندج میبرد، با این استدلال که هنوز کسی از این ماجرا خبر ندارد، در ازای تحویل شوآن به فرماندهی تهران یک معامله میکند و آن اعتراف شوآن در خصوص مکان دفن افرادی است که در نزاع با جبهه سرخ کشته شدهاند. شوآن درخواست میرزا را میپذیرد و او را به گورستان میبرد، اما در این لحظه ناگهان کژال سر میرسد و با کشتن کاک شوآن انتقام همسرش را میگیرد. در پایان، میرزا که موفق شده شهر را آرام کند، فرزند سیروان را به کژال میسپارد و به دیار خود بازمیگردد.