تا پایان قسمت نهم

طرح فیلمنامه «آکتور»

  • نویسنده : محمدرضا نعمتی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 1670

فیلمنامه‌نویس و کارگردان: نیما جاویدی

مدیر فیلم‌برداری: مرتضی نجفی

تدوین: عماد خدابخش

طراح صحنه: محسن نصرللهی

موسیقی: رامین کوشا

صدابردار: مهدی ابراهیم‌زاده

طراح گریم: بابک اسکندری

تهیه‌کننده: مجید مطلبی

بازیگران: نوید محمدزاده، احمد مهران‌فر، هانیه توسلی، هستی مهدوی، هومن برق‌نورد، گلاره عباسی، فریده سپاه‌منصور، مجید پتکی، سها نیاستی

 

علی و مرتضی دو بازیگر تئاتر هستند که یک سالن فرسوده نمایش را اجاره کرده‌اند و در همان‌جا هم زندگی می‌کنند؛ به امید این‌که بتوانند روزی نمایشنامه‌ای به نام آکتور را برای عموم به اجرا ببرند. آن‌ها برای تأمین مخارج زندگی و کرایه سالن کارهای به‌خصوصی می‌کنند، که خود نام آن کارها را اجرا گذاشته‌اند. اجراهای آن‌ها بدین گونه است که برای مراسم‌ به‌خصوصی مثلاً تولد، پارتی، یا خواستگاری دعوت می‌شوند تا با گریم مخصوص -که مناسبتی با آن موقعیت ندارد- در ابتدا با نمایش ایذایی خود همه را وحشت‌زده ‌کنند و بعد از شوک وارده به مهمانان و حضار، فضا را به سمت شادی برمی‌گردانند. به نوعی شغل آن‌ها سورپرایز کردن مهمانان یا شخص مورد نظر است. مشکل اصلی این دو چگونگی برآمدن از پس کرایه سنگین تماشاخانه است. در این گیرودار که سه ماه در پرداخت کرایه تأخیر داشته‌اند، مرتضی برای رفع کدورت دوست‌دخترش (سارا) مبلغ زیادی را برای خرید یک گوشی موبایل می‌پردازد. در این روز ما می‌فهمیم که صاحب‌کار سارا که پیرپسری به نام صمدی است، خواستگار اوست. اهدای این هدیه گران از طرف مرتضی در شرایطی است که به خاطر همان سه ماه کرایه معوقه، شریفی حکم تخلیه گرفته و قصد دارد تا چند روز دیگر وسایل و دکورشان را بیرون بریزد و سالن را به کسان دیگری واگذار کند. همه درها به روی این دو بسته است. از این‌رو چیزی که به فکر علی می‌رسد، این است: موبایل اهدایی به سارا را بدزدند تا لااقل کرایه عقب‌افتاده را پس بدهند!

سارا در یک فروشگاه فروشنده ادکلن است. این دو با چیدن نقشه‌ای موفق به سرقت گوشی می‌شوند، اما بلافاصله پی می‌برند همان دیروز آن‌جا مجهز به دوربین مداربسته شده و از این‌رو با دردسر زیاد گوشی را سر جایش برمی‌گردانند، اما بر اثر اتفاقی سارا فیلم‌های دوربین را می‌بیند و این توهم در او ایجاد می‌شود که این یک ترفند است. بدین ترتیب که مرتضی گوشی را از او دزدیده تا به دختر دیگری بدهد و باز هم از آن دختر دیگر می‌دزدد تا به دختر دیگری هدیه کند... درحالی‌که همه اتفاقات علیه مرتضی و علی است، دری روی آن‌ها باز می‌شود و یک مشتری سه اجرای پشت هم سفارش می‌دهد و قرار بر این است همان اولین اجرا پول هر سه را بپردازد. علی و مرتضی به باغ بزرگی می‌روند و برنامه را اجرا می‌کنند. ولی در پایان کارفرما زیر حرفش می‌زند و بین آن‌ها درگیری به وجود می‌آید. مرتضی مصدوم می‌شود و مردی به نام غفوری این دو را از مهلکه می‌رهاند و دعوتشان می‌کند برای یک پیشنهاد کاری فردا به دفترش بروند.

غفوری برای یک دفتر کارآگاه خصوصی کار می‌کند که بر اساس پرونده‌هایشان دست به تحقیقاتی می‌زنند و پس از کشف موضوع محوله، مشتری را نزد مشاور خود می‌فرستند. مشاور زنی است به نام نازی که در همان ابتدا برای تکمیل کردن تحقیقات خود وانمود می‌کند به علی علاقه‌مند شده است. مأموریت غفوری برای این دو، درخواستی است از جانب پدر یک دختر برای کشف این معما، که آیا فرزندش آلوده به شیشه است، یا خیر؟ کار آسانی نیست. علی برای اجرای نقش یک معتاد به آمفتامین نزد وحید می‌رود که یک لات جنوب‌شهری و بچه‌محل اوست و در بازار پرنده‌فروشان به کارهای خلاف اشتغال دارد. آن‌جا مشخص می‌شود وحید به دخترخاله علی (مریم)- که نزد مادر علی زندگی می‌کند- نظر دارد. علی با کمک وحید با مرد معتاد ملاقات می‌کند، اما برای این اجرا به یک دختر بازیگر هم نیاز است. کاندیدای مورد نظر دختری به نام آلماست که در همین ایام نقش یک دختر معتاد را در یک نمایش برعهده دارد. آلما به شرط سهیم شدن در پروژه می‌پذیرد با آن‌ها همکاری کند. سوژه مورد نظر منشی یک مطب است. طبق برنامه ابتدا آلما و علی به عنوان دو مصرف‌کننده سر صحبت را در مطب با هم باز می‌کنند به‌طوری‌که منشی همه حرف‌های آنان را بشنود- و سپس مرتضی به عنوان ساقی موادی که به دلیل مهاجرت قصد دارد جنس‌های باقی‌مانده‌اش را نیم‌بها بفروشد، وارد می‌شود و منشی را وسوسه می‌کند. این نقشه تقریباً درست پیش می‌رود، اما منشی هیچ واکنشی به این صحبت‌ها و اتفاقات مهیج نشان نمی‌دهد و تقریباً آن‌ها را مطمئن می‌کند که ظن پدر درباره اعتیاد دختر بی‌مورد است. اشکال کار این‌جاست که اگر دختر اعتیاد نداشته باشد، برای اولین پروژه محوله به تیم به نوعی امتیاز منفی است. زیرا آن کجا که تیم سه‌نفره‌ علی با مدرکی محکم به سفارش‌دهنده نشان دهند که ظن او واقعی است، یا برعکس، بگویند مدرکی دال بر خطاکاری مظنون نیافتیم و احتمالاً همه چیز در امن و امان است. در هر صورت، زمانی که آلما مأیوس مطب را ترک می‌کند، دختر در پارکینگ ساختمان خود را به او می‌رساند و درخواست خریدن شیشه- با آن قیمت نازل که در مطب صحبتش بود- می‌کند. آلما نیز این مکالمه را ضبط می‌کند و پس از رساندن به دست غفوری و گرفتن مبلغ توافق، این سه جشن می‌گیرند و اکنون زمانی رسیده که بتوانند شریفی را متقاعد کنند سالن را از آن‌ها نگیرد. مؤثرترین زمان برای این کار، هنگامی است که او تریاکش را کشیده و نشئه شده است. با هماهنگی کارگر سالن (خالد) این زمان مناسب به اطلاع علی می‌رسد و او موفق می‌شود با دادن چک غفوری، تأیید شریفی را برای ماندنشان بگیرد.

اما در این میان اتفاقی هم بین خواهرزاده غفوری (نازی) که مشاور روان‌شناس دفتر کارآگاهی است و علی می‌افتد. ابتدا با تحریکات نازی، نظر علی به او جلب می‌شود، اما خیلی زود می‌فهمیم که علی صرفاً یک طعمه است برای این‌که نازی بتواند داده‌های آماری بیشتری برای پایان‌نامه خود جمع‌آوری کند. پس به محض این‌که علی به او پیشنهاد ملاقات می‌دهد، پرونده علی بسته می‌شود و نازی دیگر جواب او را نمی‌دهد. در گیروداری که علی و مرتضی مشغول کارهای خود هستند، مریم (دخترخاله) تماس می‌گیرد و علی را احضار می‌کند. ظاهراً مادر علی (بی‌بی) دچار شوک شده و از حرکت باز ایستاده است. با کمی کلنجار مشخص می‌شود بی‌بی به تحریک مریم برای جلب توجه بیشتر این نمایش را راه انداخته و او سالم است. انگیزه مریم نیز از این کار، ترسی است که او شب‌ها و حین خوابیدن از اجنه دارد و گمان می‌کند در زیرزمین خانه‌شان تعدادی از این موجودات زندگی می‌کنند. همین روز حین صرف ناهار سروکله وحید نیز پیدا می‌شود. اشارات شیطنت‌آمیز وحید و مریم با همدیگر از یک‌ سو و وحشتی که علی از وحید دارد، باعث فشار روانی او می‌شود. از آن طرف هم، سارا که به خاطر آن سوءتفاهم سرقت گوشی از مرتضی مأیوس شده، بالاخره به درخواست ملاقات صمدی پاسخ مثبت می‌دهد و قرار بر آن می‌شود در رستورانی با حضور مادر صمدی همدیگر را ملاقات کنند. اما مادر به هیچ عنوان راضی به حضور در قرار رستوران به همراه پسرش نیست، زیرا آن‌چه در سر پسرش می‌گذرد، اغفال سارا است و نه ازدواج. ولی درنهایت با فشار پسر راضی می‌شود که در این قرار حضور یابد. وقتی روز و ساعت موعود فرا می‌رسد و این سه در رستوران همدیگر را ملاقات می‌کنند، تازه پی می‌بریم این زن، مادر صمدی  نیست، بلکه خدمتکار خانه اوست. این راز نزدیک است با یک اتفاق نزد سارا نیز لو برود، اما صمدی با هوشمندی جلوی رو شدن دست خود را می‌گیرد.  

پس از موفقیت پرونده نخست، دو اتفاق می‌افتد. اولی ادامه رابطه نازی و علی است. بدین ترتیب که علی پس از یکی دو تماس با نازی و جواب نگرفتن، بی‌خیال او می‌شود، اما نازی که از سمت علی بی‌محلی می‌بیند، ناخودآگاه به طرف او ‌کشانده می‌شود و اعتراف می‌کند که از این رفتار او خوشش آمده است. نازی از زندگی خود می‌گوید. از این‌که همسر سابق او دخترهای دوقلویش را سال‌هاست از ایران خارج کرده و هیچ نشانی از آن‌ها ندارد. تنها سرنخ موجود، خانه پدری همسر سابق است که بنا می‌شود علی به‌زودی یک اجرا هم برای کشیدن اطلاعات از زبان والدین همسر نازی برود. اما تا مقدمات تحقیق شروع شود، علی با ترسیم خیالی صورت دوقلو‌های نازی به وسیله یکی از دوستانش بیشتر از پیش خود را در دل نازی جای می‌دهد. اتفاق دوم این است که مؤسسه خیلی زود پرونده به‌مراتب پیچیده‌تر دیگری را به این سه می‌سپارد. ماجرا از این قرار است که سال‌ها پیش مردی در دریا غرق شده و حالا شرکایش بر این نظرند مرگ وی صحنه‌سازی بوده و حتی رد او را تا یک آسایشگاه مجلل سالمندان نیز زده‌اند. آسایشگاهی که دو بخش معمولی و ویژه دارد. در بخش ویژه، ورود برای همه به جز کارکنان به‌کل ممنوع است. نقشه تیم برای ورود این است که ابتدا آلما به عنوان مستندساز مشغول تهیه فیلمی از آن‌جا می‌شود و سپس دو نفر دیگر با گریم پیر می‌شوند و به عنوان دو مرد متمول در قسمت ویژه پذیرش خواهند شد. از آن‌جا که گریم سنگین علی و مرتضی هرچند ساعت نیاز به رتوش دارد، شبانه باید از طریق دیوار حائل، خود را از بخش ویژه به آن‌ور برسانند و گریمشان را تجدید کنند. برنامه طبق نقشه پیش می‌رود، اما با یک اشکال کوچک. علی و مرتضی هرچه تمام بخش ویژه آسایشگاه را بالا و پایین می‌کنند، اثری از سوژه مورد نظر نیست. اما باز هم نشانه‌هایی وجود دارد که ممکن است آن مرد در جایی مخفی باشد. مشکلی نیست و می‌توان ادامه داد تا این دو اطمینان حاصل کنند سرنخ اشتباه بوده و فرد مورد نظر در این‌جا نیست. اما آلما دچار اشتباهی کودکانه می‌شود. او که تحت تأثیر یکی از سالمندان قرار گرفته، فیلم خواهش‌های پیرمردی را به فرزندش نشان می‌دهد، بلکه پسر راضی شود و به پدر خود سر بزند. فرزند مرد هم این موضوع را کف دست مدیر سخت‌گیر آسایشگاه می‌‌گذارد و با این اتفاق، آلما و گریمور اخراج می‌شوند. حال علی و مرتضی فقط چهار ساعت وقت دارند که خود را از آن‌جا خارج کنند، بدون آن‌که هویت جعلی‌شان لو برود. گریم‌ها کم‌کم ورمی‌آید و آن‌ها منتظرند تا غفوری بیاید و به هوای مرخصی آن دو را خارج کند، اما در آخرین لحظه، سرنخ مهمی دست علی می‌آید؛ یک زیرزمین مخفی که مرد مظنون در آن‌جا اقامت مخفی دارد و روزها در معیت باغبان بیرون می‌آید و هیچ‌کس هم به هویت وی شک نکرده است. علی با ورود به آن‌جا مخفیانه فیلم می‌گیرد، اما حالا با گریم‌های ورآمده و چسب‌های آویزان نمی‌توان از آن‌جا خارج شد. فکری به سر علی می‌رسد؛ با واکس صورتشان را سیاه می‌کنند و در نقش حاجی فیروز موفق می‌شوند همراه غفوری از آن‌جا بیرون بروند و علاوه بر یک موفقیت دیگر، دستمزد کلانی نیز نصیب تیم می‌شود. حالا نوبت وعده‌ای است که علی به نازی داده است. او باید به خانه همسر سابق نازی برود و با این نمایش که هم‌کلاسی قدیمی پسرشان است، اطلاعاتی از زیر زبان آن‌ها بیرون بکشد تا بفهمند دوقلوهای نازی در کدام کشور و در چه شهری زندگی می‌کنند. علی طبق برنامه همه هماهنگی‌ها را می‌کند و به خانه مذکور می‌رود، اما در آن‌جا با یک مورد غافل‌گیرکننده مواجه می‌شود. کسی که در را می‌گشاید، نه والدین همسر نازی، بلکه یکی از دختران خود اوست. غافل‌گیری دوم نیز خیلی سریع اتفاق می‌افتد؛ از دوقلوها خبری نیست، زیرا یکی از خواهرها دیگر مرده است!

مرجع مقاله