Living

زندگی

  • نویسنده : میثا محمدی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 253

فیلمنامه‌نویس: کازئو ایشی گورو، بر اساس فیلم زیستن اثر آکیرو کوروساوا، کارگردان: الیور هرمانوس، تهیه‌کننده: استیون وولی، مدیر فیلم‌برداری: جیمی دی. رمزی، تدوین: کریس وایات، موسیقی: امیلی لویناس- فاروش، بازیگران: بیل نای، ایمی لو وود، الکس شارپ، تام برک، ژانر: درام، محصول 2022 انگلستان، 102 دقیقه، درآمد فروش: 11.4 میلیون دلار، پخش از لاینزگیت انگلستان

رادنی ویلیامز رئیس یکی از بخش‌های شورای شهر لندن در سال 1953 است. او سال‌هاست که هر روز صبح پشت میزش و در میان انبوهی از پرونده‌ها می‌نشیند و بدون هیچ انگیزه‌ای کار می‌کند. گروهی از زنان به رهبری خانم اسمیت از شورا درخواست می‌کنند تا زمینی را که بمب‌های باقی‌مانده جنگ جهانی دوم در آن است، تبدیل به زمین بازی بچه‌ها کنند. خانم‌ها در ساختمان شورا از بخشی به بخش دیگر پاس داده می‌شوند و نتیجه‌ای نمی‌گیرند. درخواست به دست آقای ویلیامز می‌رسد و او نیز آن درخواست را کنار انبوهی از درخواست‌ها می‌گذارد تا شاید روزی به آن رسیدگی شود.

دکتر به آقای ویلیامز می‌گوید که مبتلا به سرطان است و زمان زیادی برای او نمانده است. او جریان را به تنها پسر و عروسش نمی‌گوید و بدون اطلاع نیمی از پس‌اندازش را برمی‌دارد و بعد از خرید مقداری داروی خواب‌آور به یک شهر ساحلی می‌رود. او در رستوران با آقای ساترلند، نویسنده بی‌خواب، آشنا می‌شود. ساترلند که تحت تأثیر داستان آقای ویلیامز قرار گرفته است، برای یک شب او را به شهر می‌برد و آقای ویلیامز چیزهای جدیدی را تجربه می‌کند و حتی کلاه سنتی خود را با یک کلاه مدل جدیدتر عوض می‌کند. او آخر شب در یک کافه ترانه «درخت روان»، ترانه محلی اسکاتلندی از دوران کودکی‌اش را می‌خواند.

ویلیامز به لندن برمی‌گردد، اما بر سر کارش حاضر نمی‌شود. او با خانم هریس، از کارمندان سابقش، برخورد می‌کند و با او وقت می‌گذراند و جریان بیماری‌اش را به او می‌گوید. خانم هریس به او می‌گوید که باید به سر کارش برگردد و در مورد بیماری با پسرش صحبت کند. همسایه فضول ویلیامز، او و خانم هریس را با هم می‌بیند و به عروس آقای ویلیامز می‌گوید که پسرش باید درباره این رسوایی با پدرش صحبت کند. همان شب آقای ویلیامز و پسرش سعی می‌کنند با هم صحبت کنند، اما هیچ‌کدام موفق به گفتن حرف دلشان نمی‌شوند.

آقای ویلیامز با درک این‌که بهترین راه برای گذراندن باقی عمرش انجام کارهای خوب است، به سر کارش برمی‌گردد و همه کارمندانش را بسیج می‌کند تا زمین بازی کودکان را بسازند. او پرونده را شخصاً به دست می‌گیرد و در ساختمان شورا اتاق به اتاق می‌رود تا امضاهای لازم را بگیرد. آقای ویلیامز کمی بعد از پایان کار ساخت‌وساز فوت می‌کند.

در مراسم خاک‌سپاری آقای ویلیامز همه همکارانش و خانم اسمیت و دوستانش شرکت می‌کنند و از او به نیکی یاد می‌شود. پسر آقای ویلیامز از خانم هریس می‌پرسد که آیا از بیماری پدر او اطلاع داشته است، یا خیر و خانم هریس می‌گوید که خیلی متأسف است.

همکاران آقای ویلیامز با الهام از او متعهد می‌شوند تا از الگوی او پیروی کنند، اما خیلی زود دوباره به روش‌های قدیمی بازمی‌گردند و پرونده‌ها روی هم تلنبار می‌شوند. آقای واکلینگ که اندکی قبل از تشخیص بیماری ویلیامز به گروه کارمندان ملحق شده بود، نامه‌ای از آقای ویلیامز دریافت می‌کند که به او نصیحت کرده است زمانی که ناامید شد، زمین بازی را به خاطر بسپارد. واکلینگ در بازدید از زمین بازی با افسر پلیسی روبه‌رو می‌شود که به او می‌گوید ویلیامز را کمی قبل از مرگش در زمین بازی دیده که در آن سرما روی تاب نشسته و شعر درخت روان را می‌خوانده است. پلیس می‌گوید احساس گناه می‌کند که به ویلیامز اجازه داده در سرما بنشیند. واکلینگ به افسر می‌گوید که ویلیامز در آن لحظه شادترین لحظات زندگی‌اش را سپری می‌کرده است.

مرجع مقاله