فیلمنامهنویسان: ابراهیم امین، میلاد اکبرنژاد، منیر قیدی
کارگردان: منیر قیدی
مدیر فیلمبرداری: سامان لطفیان
تدوینگر: حمید نجفیراد
طراح صحنه: محمدرضا شجاعی
صدابردار: مهدی ابراهیمزاده
موسیقی: ستار اورکی
عکاس: مجید طالبی
تهیهکننده: محمدرضا منصوری
بازیگران: نیکی کریمی (کمایی)، پانتهآ پناهیها (وجیهه)، فرشته حسینی (سیمین)، هدی زینالعابدین (فرشته)، صدف عسگری (آذر)، حسین سلیمانی (جوان رزمنده)، مهدی حسینینیا (شوهر وجیهه)
سال تولید: ۱۴۰۰، سال پخش: ۱۴۰۲
خلاصه داستان
ایام اشغال خرمشهر است. سه زن به نامهای کمایی، وجیهه و سیمین – که هر یک برای خود داستانی دارند- در کنار مردان میجنگند، اما به دلیل ملاحظاتی که وجود دارد، آنها از خط مقدم به پشت جبهه انتقال داده میشوند. بااینحال این سه- که در ادامه و در بخش پشتیبانی فرشته نیز به این سه میپیوندد- از این وضعیت راضی نیستند و دوست دارند مؤثرتر باشند. خطری که شهر را تهدید میکند، این است که پادگان دژ ارتش- یعنی زاغه مهمات- در آستانه اشغال قرار گرفته و از دست کسی کاری ساخته نیست. فرمانده عملیات تلفنی به کمایی میگوید اگر میخواهد کمک بکند، بگردد و جایی برای انبار مهمات در شهر پیدا کند. فرشته- که دانشجوی پزشکی است- خانه خالی خودش را پیشنهاد میکند؛ خانهای بزرگ و اعیانی در مرکز شهر. این خانه باعث سوءظن وجیهه قرار میگیرد که نکند فرشته ستون پنجم است، اما در ادامه این شک مرتفع میشود. روز بعد یک وانتبار تعداد محدودی فشنگ به آنجا میآورد و زنها متوجه میشوند که عملاً از سر باز شده و سرِ کار گذاشته شدهاند. در این گیرودار، دختری (آذر) که همه خانوادهاش را از دست داده نیز به آنها میپیوندد. کمایی که از این بلاتکلیفی کلافه است، تصمیم میگیرد بروند و مهماتی را که عنقریب ممکن است به دست عراقیها بیفتد، از پادگان دژ به دست سربازان برساند؛ کاری بسیار خطرناک. وجیهه وانتبار شوهرش- که مدتی است از هم متارکه کردهاند- را میآورد و این پنج نفر راهی دژ میشوند. در میانه راه جوانکی رزمنده که ترس از کشته شدن دارد، به آنها میپیوندد. در حین پیشروی و در مسیر، با یک پیکان استیشن مواجه میشوند که اجساد شهدا را به قبرستان جنتآباد میبرده، اما اتومبیل به دلیل خرابی در مسیر مانده است. جوانک رزمنده اتومبیل را تعمیر میکند و پس از رساندن اجساد به قبرستان، هواپیماهای عراقی شروع به تیرباران آنجا میکنند و مردمی را که برای دفن اجساد شهدایشان به قبرستان آمدهاند، به خاک و خون میکشند. آذر که دچار جراحت روحی از دست دادن خانوادهاش است، برای کمک به مردم همانجا میماند. زنها به همراه جوانک به سمت دژ میروند و وقتی به پادگان میرسند، آنجا در آستانه سقوط است. در میان شلیکهای بیامان دشمن موفق میشوند ماشین را پر از مهمات کنند. فرشته که از بدو امر به دنبال نامزش حمید میگردد، متوجه میشود او به شهادت رسیده و خودش نیز بر اثر اصابت ترکش از دست میرود. مهمات با تلاش این گروه به دست نیروهای مقاومت خرمشهر میرسد. بین سیمین و جوانک رزمنده – که در همان نگاه و برخورد نخست به سیمین علاقهمند شده بود- پیوندی احساسی برقرار میشود. وجیهه نیز پس از آشتی با شوهرش با کمک کامیون و همراهی او، مردم را از مهلکه خرمشهر بیرون میبرند و کمایی نیز با انفجار چند خمپاره در پس و پیش خود، به سرنوشتی نامعلوم گرفتار میشود.