قصه پناه‌جویان

گفت‌وگو با برادران داردن پیرامون فیلم «توری و لوکیتا»

  • نویسنده : مارشال شفر
  • مترجم : سهند زرشکیان
  • تعداد بازدید: 42

ژان پیر و لوک داردن از شاخص‌ترین فیلم‌سازان سبک واقع‌گرای اجتماعی و سینمای متعهد محسوب می‌شوند. آخرین فیلم این دو برادر بلژیکی، توری و لوکیتا، جایزه ویژه هفتادوپنجمین جشنواره سینمایی کن را از آن خود کرد. این دو پیش‌تر برای ساخت فیلم‌های رزتا و بچه برنده جایزه نخل طلا شده بودند. توری و لوکیتا را می‌توان آخرین فیلم سه‌گانه‌ای در نظر گرفت که دو فیلم دختر گمنام و احمد جوان دیگر فیلم‌های آن هستند. این سه فیلم موضوع حاشیه‌نشینی و رفتار نامناسب با مهاجران غیرسفیدپوست در بلژیک را در مرکز توجه قرار داده‌اند.

 

آیا فیلم‌هایتان را بخشی از یک کل در نظر می‌گیرید که واجد درون‌مایه‌ها و موضوعاتی مشترک هستند؟

لوک: اغلب در فیلم‌هایمان شخصیت‌های به حاشیه رانده‌شده را مورد توجه قرار می‌دهیم؛ ازجمله کارگران روزمزد، معتادان، یا مهاجران. افراد مذکور در شرایطی گرفتار و اسیر شده‌اند که به واسطه آن نمی‌توانند یک زندگی معمولی و عادی را تجربه کنند. در این مورد ازجمله می‌توانیم شخصیت رزتا در فیلم رزتا و شخصیت سیریل در فیلم پسری با دوچرخه را در نظر آوریم.

 

آیا حین ساخت فیلم‌هایتان به ارتباط موجود بین آن‌ها می‌اندیشید، یا صرفاً بعد از پایان روند تولید فیلم متوجه این ارتباط می‌شوید؟

ژان پیر: به نظرم هر دو مورد مصداق دارند. اساساً من و لوک علایق مشخص و محدودی داریم. مثلاً هنگام ساخت فیلم توری و لوکیتا به این حقیقت واقف بودیم که موضوع این فیلم به علایق همیشگی‌مان ارتباط دارد. اما هنگام ساخت فیلم ذهن خود را مشغول این مسئله نکردیم که آیا این فیلم نیز با فیلم‌های قبلی‌مان ارتباط پیدا می‌کند و در مسیری مشابه با مسیری که فیلم‌های قبلی‌مان در آن‌ها پیش رفته‌اند، پیش می‌رود، یا نه. اساساً در پی آن نیستیم که در مسیری ثابت و مشخص و قابل پیش‌بینی پیش رویم. همیشه در پی آنیم که شخصیت‌های داستانی که روایت می‌کنیم، همچون انسان‌های واقعی باشند که در جامعه زندگی می‌کنند، نه این‌که نمادی از نوع خاصی از شخصیت‌ها یا گروه‌های اجتماعی باشند. این مهم مثلاً در مورد شخصیت‌های ایگور در فیلم قول، رزتا در فیلم رزتا و توری و لوکیتا در فیلم اخیرمان صدق می‌کند.

 

از قدیم، ازجمله در فیلم قول (1996) موضوع مهاجران و پناه‌جویان را در فیلم‌هایتان مدنظر قرار داده‌اید. این مهم به‌خصوص در سه فیلم آخرتان به صورت ویژه مورد تأکید قرار گرفته است. این رویکرد واکنشی آگاهانه به بحران مهاجرت به اروپاست؟

ژان پیر: در فیلم قول، ایگور و راجر مهاجرانی سفیدپوست‌اند. در فیلم توری و لوکیتا شخصیت‌های اصلی مهاجران سیاه‌پوست آفریقایی هستند و این تفاوت بسیار مهم است. کمی پیش از ساخت فیلم قول، مسئله مهاجرت فزاینده افراد از خاورمیانه و آفریقا به اروپا به مرور به یک بحران بدل شد. مسئله این بود که کشورهای اروپایی قصد دارند چگونه با این بحران مواجه می‌شوند؟ ما در مقام فیلم‌ساز در سطحی نیستیم که بگوییم در این مورد چه باید کرد تا بحران را پشت سر بگذاریم. مسئله به‌هیچ‌وجه مسئله ساده‌ای نیست. مسئله‌ای است بس بغرنج و پیچیده.

 

دیگر آن‌که مهاجران غیرسفیدپوست از حاشیه داستان فیلم‌هایتان به مرکز آن‌ها انتقال یافته‌اند. آیا رویکرد شما نسبت به وضعیت مهاجران غیرسفیدپوست در فیلم‌هایتان با گذر زمان تغییر کرده است؟

لوک: در فیلم دختر گمنام، دختر سیاه‌پوست به خانه‌ای ‌رفت و بعد از آن‌که قربانی سوءاستفاده جنسی شد، به دست پدر برایان کشته شد. اکثر منتقدان و مخاطبان بعد از تماشای فیلم دختر گمنام، به این واقعیت مهم توجه نمی‌کردند که قربانی یک دختر سیاه‌پوست بوده است. آن‌ها بیشتر درباره شخصیت دکتر و مسائل مختلف دیگر که به شخصیت‌های دیگر داستان (و نه قربانی سیاه‌پوست) مربوط بود، صحبت می‌کردند. این مسئله به نظرمان بسیار مهم آمد. از این‌رو همان‌طور که اشاره کردید، مثلاً در فیلم توری و لوکیتا شخصیت‌های سیاه‌پوست را در مرکز داستان قرار دادیم. حال دیگر آن‌ها شخصیت‌های اصلی (قهرمانان) داستان هستند.

 

در گفت‌وگویی دیگر اشاره کردید که داستان توری و لوکیتا واجد عناصری از برخی افسانه‌های قدیمی است. پیرامون نحوه تأثیرپذیری داستان و شخصیت‌های توری و لوکیتا از کهن‌الگوهایی که در نظر داشتید، توضیح دهید.

لوک: توری و لوکیتا دو کودک رها‌شده‌اند. پدر و مادر ندارند. دختری که در قلعه‌ای اسیر شده (در فیلم، مزرعه ماری‌جوانا جای قلعه را گرفته است) و پسری که می‌خواهد دختر را نجات دهد. در فیلم پسری با دوچرخه نیز شخصیت زن، که زندگی پسر نگون‌بخت را نجات می‌دهد، ملهم از شخصیت افسانه‌ای الهه مادر ساخته و پرداخته شده است. در توری و لوکیتا بچه‌های رهاشده به حال خویش، خیلی تنها هستند. درواقع بین همه شخصیت‌های داستانی که تاکنون آفریده‌ایم، توری و لوکیتا از همه تنهاترند. در فیلم پسری با دوچرخه، پسر با کمک الهه مادر (ملهم از یک کهن‌الگو) نجات می‌یابد، ولی این شرایط در فیلم توری و لوکیتا تحقق‌ناپذیر است. می‌توان گفت در ارتباط با فیلم توری و لوکیتا، مخاطبان نقش الهه مادر را بازی می‌کنند، زیرا نمی‌توانند مرگ ناحق لوکیتا را بپذیرند.

 

چگونه اتفاقاتی از قبیل کشته شدن یکی از شخصیت‌های داستان را که خارج از حیطه زندگی روزمره آن‌ها حادث می‌شود، بدون آن‌که ترفند دراماتیک به نظر برسد، در داستان می‌گنجانید؟

ژان پیر: در مورد این سؤال فقط به کشته شدن لوکیتا در فیلم توری و لوکیتا می‌پردازم. از ابتدا، هیچ پایان دیگری برای این فیلم متصور نبودیم. یکی از شخصیت‌های اصلی باید می‌مرد. پیش از ساخت فیلم مقاله‌ای خواندیم که خشممان را برانگیخت. درواقع خواندن آن مقاله به این فکرمان انداخت که فیلم توری و لوکیتا را بسازیم. برای نشان دادن خشمی که آتش به جانمان انداخت، باید یکی از شخصیت‌های داستان می‌مرد. حقیقت این است که مرگ لوکیتا، زندگی توری را نجات می‌دهد.

 

از ابتدای فیلم، لوکیتا در قاب‌های کلوزآپ به تصویر کشیده شده، طوری که انگار در قاب تصویر و در زندگی‌اش حبس شده است. از سوی دیگر، هر صحنه‌ای که توری در آن است، طوری تصویر شده که گویی توری آزادتر از لوکیتا است. در این‌باره توضیح دهید.

لوک: اشاره صحیحی است. لوکیتا چنان تصویر شده که احساس محبوس بودنش به مخاطب منتقل شود. توری اما هرچند محبوس است، انگار می‌تواند از قاب و حصار خارج شود و به آزادی دست یابد. لوکیتا سقوط می‌کند و توری صعود. به نظر می‌رسد توری همیشه در پی یافتن راه‌حل است. ولی متأسفانه در پایان، قاعده دیگر می‌شود.

منبع: وب‌سایت www.slantmagazine.co

مرجع مقاله