در این فیلم الهامبخش، فیلیپا لنگلی تاریخنگار آماتور اعتقاد دارد به بزرگترین یافته باستانشناسی قرن بیستم دست پیدا کرده است؛ محل دفن گمشده پادشاه ریچارد سوم. او برجستهترین مورخان بریتانیا را برمیانگیزد و آنها را وادار میکند درباره میراث بهجامانده از یکی از بحثانگیزترین حکمرانهای تاریخ انگلستان تجدید نظر کنند. در این گفتوگو، جف پاپ، یکی از دو فیلمنامهنویس پادشاه گمشده، درباره جنبههای مختلف این فیلم صحبت میکند.
شما و فیلمنامهنویس همکارتان، استیو کوگان، قبل از نگارش فیلمنامه دو کتاب فیلیپا لنگلی را خوانده بودید. همکاریتان با استیون چگونه بود و قبل از نوشتن فیلمنامه چقدر با فیلیپا صحبت کردید؟
بله، ما مدت زمان زیادی با فیلیپا که در ادینبورو زندگی میکند، صحبت کردیم. گفتوگوهای بسیار زیادی داشتیم، اما وقتی نزد او رفتیم و سه یا چهار روز را با هم گذراندیم، یکی از آنها خیلی خاص بود. ما اطراف شهر میگشتیم و درباره جنبههای متعدد داستان با او حرف میزدیم. در عین حال کتابهای زیاد دیگری هم بود. یکی از آنها را که به طور مشخص به خاطر دارم، کتابی به قلم جان اَشدون-هیل، مورخ درگذشته، با عنوان آخرین روزهای ریچارد سوم (و سرنوشت DNA او، 2013) بود. کتابهایی هم وجود داشت که قبل از کشف بقایای ریچارد سوم درباره زندگیاش نوشته شده بودند. بنابراین ما نهتنها داستان فیلیپا، بلکه داستان ریچارد را هم درک کردیم و متوجهش شدیم.
یک مستند هم در اینباره ساخته شده. درست میگویم؟
بله. این مستند از تلویزیون بریتانیا پخش شد و ریچارد سوم: پادشاه در پارک ماشین نام داشت که لوییز ازموند و پیت وودز ساخته بودند.
عنوان خوبی است. چرا فکر میکنید مردم تا این حد دیدگاهی تیره و تار درباره ریچارد سوم دارند؟ آیا این به خاطر نمایشنامه شکسپیر است؟
بله، همینطور است. او شاید یکی از بدنامترین پادشاهان، بهویژه در بریتانیا باشد. در فیلم دیالوگی هست که بازتاب همین موضوع است. یکی از هیجانانگیزترین کشفیات در این خصوص وقفه زمانی بین مرگ ریچارد سوم و نگارش نمایشنامه ریچارد سوم به قلم شکسپیر بود و بین این دو بیش از 100 سال فاصله وجود دارد. باید اذعان کنم همیشه حس میکردم شکسپیر یک نوع تاریخ معاصر نوشته؛ چیزی که شاید 5 یا 10 سال پیش رخ داده باشد. اما سه نسل بین آن فاصله وجود دارد. بنابراین همین نکته ما را واداشت این نظریه را بازتاب دهیم که کاری که شکسپیر میکرد، استفاده از نسخه خاندان سلطنتی تودور از داستان ریچارد بود تا الزاماً یک نسخه غیرجانبدارانه از آن.
اگرچه خود فیلیپا تمام منابع مالی را فراهم آورد، اما دانشگاه منابع مالی مرتبط با ریچارد باکلی (با نقشآفرینی مارک اَدی) را قطع کرد. چرا دانشگاه تحقیقات را هدایت میکند؟ چرا او از کنفرانسهای مطبوعاتی کنار گذاشته شد؟ آیا فکر میکنید اگر آنها فیلیپا را پشت تریبون قرار دهند، میترسند اعتبارشان را از دست بدهند؟
بله، اینجا دو چیز اتفاق افتاد. برای من شگفتانگیزترین نتیجهای که با استیو به آن دست پیدا کردیم، این بود که فیلیپا واقعاً بقایای ریچارد سوم را از طریق تحقیق و مطالعه آکادمیک پیدا کرد. او به چیزهایی که در گذشته نوشته شده بود، نگاه کرد. اما بخش اعظم دلیلی که چرا ریچارد را پیدا کرد، بصیرت او بود. کل آن سکانس که او در محل پارک ماشین ایستاده و حس غریبی پیدا میکند و به پایین مینگرد و کلمه R را میبیند؛ از اینجا بود که همه چیز اتفاق افتاد. آن یک حس بود. یک بصیرت بود و آدمهای دانشگاهی به این مشکوک هستند. چون خارج از حاشیه امنشان است. فکر میکنم دانشگاه از اینکه یک زن خانهدار میانسال از ادینبورو ریچارد را پیدا کرده بود اما آنها نتوانسته بودند، خجالتزده بود.
بخشی از جذابیت فیلم رابطه بین فیلیپا و همسر سابقش جان (با بازی استیو کوگان) است. رابطه آنها را در فیلمنامه چگونه پایهریزی کردید، درحالیکه به طور همزمان این ارتباط را با کشف او بالانس میکنید؟
دیدگاه عمده من به عنوان نویسنده این است که به سمت داستانهایی گرایش دارم که بر اساس رویدادهای واقعی هستند، چون بدین ترتیب، شما از کلیشهها پرهیز میکنید، چون همه ما به شکلی متفاوت حرف میزنیم و رفتار میکنیم و خودمان را بیان میکنیم. بنابراین چیزی را که وقتی در این موضوع عمیق شدیم، دوست داشتم، این بود که نکتهای غیرکلیشهای و جذاب درباره جان و فیلیپ وجود داشت. آنها با پسرانشان ارتباطی مشترک داشتند، ولی با خوشحالی از هم جدا شده بودند. یک نوع غم و اندوه در هر دوی آنها وجود داشت که چرا با هم نیستند، اما کماکان این را میدانستند که اگر کنار هم باشند، این جواب نمیدهد. هیچ فرد دیگری در این مسئله دخیل نبود، هیچ نوع تلخی دیگری وجود نداشت. صرفاً یک فهم غمگنانه در هر دو طرف که نمیتوانند بقیه عمرشان را کنار هم زندگی کنند. ما حس میکردیم بازتاب دقیق این موضوع در فیلمنامه حقیقتاً بسیار جذابتر از تلاش برای برچسب زدن به آدمها یا قرار دادنشان در گروه و دستهای خاص بود.
گفته میشود که تاریخ را فاتحان مینویسند. در فرایند اقتباس و تحقیقاتتان درباره ریچارد سوم چیزهایی که بیش از همه شما را درباره او غافلگیر کرد که قبلاً نمیدانستید، چه بود؟
خب، درست میگویید که تاریخ را فاتحان مینویسند. تا وقتی که این فیلم پدیدار شد، تاریخ چگونگی پیدا شدن ریچارد سوم بیش از آنکه به قلم فیلیپا نوشته شده باشد، به وسیله دانشگاه لستر نوشته شده بود. نکتهای که حقیقتاً موجب غافلگیری من شد، این بود که این فرهنگ و سنت انگلیسی را که «تا وقتی گناه کسی اثبات نشده، بیگناه است»، ریچارد سوم پایهگذاری کرده است. چیزهای زیادی از آن ناشی میشود، چون فکر میکنید «این مثل یک مستبد نیست». این مثل یک فرد شرور نیست؛ در عصر مدرن، یک دیکتاتور. میدانید، یک استالین یا یک هیتلر آخرین چیزی که میخواستند، یک محاکمه عادلانه بود. بله، این شگفتانگیزترین چیزی بود که ما کشف کردیم.
در نمایش تصویر ریچارد سوم چقدر از آن در اصل در کتاب نوشته شده بود و شما چه مقدار از آن را در فیلم منعکس کردید؟
خب، ما همه اصول اولیه را از شکسپیر داشتیم؛ اینکه ریچارد آدم شروری بود و اینکه پرنسس و همسرش و برادرش را به قتل رساند. ولی ما مجبور بودیم با یک ذهن و تفکر باز وارد این موضوع شویم و مجبور بودیم تلاش کنیم و فیلیپا را درک کنیم که سالهای زیادی را صرف کوشش برای آن کرده بود. بنابراین، کاری که ما کردیم، آن را به چالش کشیدیم. حقایق چه بودند؟ کدام منابع مستقل، به عنوان مثال، کدام منابع غیر از خاندان سلطنتی تودور، برای آگاهی از وقایع زندگی ریچارد وجود دارند؟ ما آن نسخهای از قطعات داستان ریچارد را در ذهنمان کنار هم قرار دادیم که احساس میکردیم متعادلتر و متوازنتر هستند.
از مخاطبان انتظار دارید چه مسیری را درباره این فیلم فوقالعاده در پیش گیرند؟
مسئله این است که به غرایز و احساساتتان اعتماد کنید. در زندگی دائماً به ما گفته شده به بزرگترها احترام بگذاریم، به کسانی که از ما بهتر هستند، احترام بگذاریم، چون آنها بهتر از ما میفهمند و همه چیز را بهتر از ما میدانند. گاهی اوقات شما در زندگی حسی درباره چیزی پیدا میکنید که در اغلب اوقات دقیقاً درست است، دقیقاً صحیح است. فیلیپا زنی است که نادیده گرفته شده، به حاشیه رانده شده و کنار گذاشته شده است، و این واقعیت که او ریچارد سوم را صرفاً با پیروی از غرایز و احساساتش پیدا کرده است، از ارزش چیزی که به آن دست یافته، کم نمیکند. بنابراین، به خودتان گوش فرا دهید و هرگز زنان خانهدار میانسال را دستکم نگیرید.
منبع: Cinema Daily US