فیلمهای زیادی در سینما درباره پادشاهان و دوران پادشاهی در کشورهای مختلف ساخته شدهاند که این فیلمها عموماً دو حالت به خود گرفتهاند؛ یا مستقیماً به همان زمان تاریخی رفته و واقعیت آن دوران را به تصویر کشیدهاند، یا در زمانی پس از زمان واقعی زندگی پادشاه مورد نظر، کاری تحقیقی، یا یک تاریخنگاری را به تصویر کشیدهاند. فیلم پادشاه گمشده، ساخته استفن فریرز، در دسته دوم قرار میگیرد. فیلمنامه اثر را استیو کوگان و جف پوپ بر اساس کتاب قبر پادشاه: یافتن ریچارد سوم نوشته فیلیپا لنگلی و مایکل جونز نوشتهاند. داستان فیلمنامه بر اساس داستانی واقعی در شهر ادینبرو در حوالی سال 2012 میگذرد و روایتگر اتفاقاتی است که بر اساس آنها، زنی به نام فیلیپا لنگلی، تلاش میکند تصویر بهجامانده از ریچارد سوم را تغییر دهد و نام پادشاه غاصب را از روی او بردارد و تصویر واقعیاش را به نمایش بگذارد. در این مسیر او دچار چالشهایی است که سطوح کشمکش مختلف فیلمنامهای را برایش به وجود میآورند و پیرنگ را رو به جلو میبرند (یا میتوان گفت که نمیبرند).
- کشمکش فردی
فیلم با نمایش کشمکش فردی فیلیپا لنگلی آغاز میشود. صحنه آغازین فیلم او را در محل کارش نشان میدهد که از ترفیع گرفتن یکی دیگر از همکارانش ناراحت میشود و با رئیسش بحث میکند و سپس به خانه میرود. در خانه ما متوجه میشویم که او دو پسر دارد و همسرش از او جدا شده و درواقع زندگی جذاب و جالبی ندارد. کشمکشهای فردی، فیلیپا را در مسیری قرار میدهند تا او به ریچارد سوم و داستان زندگیاش علاقهمند شود و به دنبال تحقیق برود. درواقع فیلمنامه از این کشمکش برای آغاز کار و قرار دادن شخصیت اصلی در مسیر پیرنگ استفاده میکند و بعد به طور کلی این سطح از کشمکش را حذف کرده و دیگر به آن نمیپردازد (مشکل بزرگ و اصلی فیلمنامه که از قوام یافتن آن جلوگیری میکند).
- کشمکش درونی
فیلیپا که گویی ناگهان عاشق ریچارد سوم و زندگی او شده (عشق او به ریچارد آتشین است)، دست به تحقیقات گسترده میزند، عضو باشگاه هواداران ریچارد میشود و با توجه به اینکه شمایلی از پادشاه را در نمایشی درباره او دیده است، دچار کشمکشی درونی و ذهنی با خود پادشاه میشود. در زمانهای زیادی از فیلم، روایت ذهنی صحبتهای فیلیپا و ریچارد به ما نشان داده میشود و درواقع، کشمکشهای درونی فیلیپا، که تمام و کمال به موضوع ریچارد سوم، زندگی او و اثبات اینکه او پادشاه خوبی بوده است، میپردازد، از طریق صحبتها و همنشینی او با خود پادشاه در کمرمقترین و ضعیفترین حالت ممکن به نمایش درمیآید؛ گویی ما در حال تماشای یک کمدی پارودی از زندگی پادشاه هستیم. اما درهرحال، همین کشمکشهای درونی باعث میشوند فیلیپا تصمیم مهمی بگیرد و تمام پسانداز خود را صرف یافتن جسد ریچارد سوم کند تا حق ازدسترفته او در تاریخ را پس بگیرد. (واقعاً چنین موضوعی چه اهمیت دراماتیکی دارد؟)
- کشمکش فرافردی یا بیرونی
فیلیپا در راه رسیدن به معشوقش (رابطه بین فیلیپا و ریچارد سوم در خیالات او، رابطهای عاشقانه و تماماً رمانتیک است) با یک گروه دانشگاهی وارد همکاری میشود و از اینجا نیز کشمکشهای بیرونی او آغاز میشود. گروه دانشگاهی پس از رسیدن به نتیجه، فیلیپا را کنار میگذارد و نتیجه تحقیقات را به نام خود تمام میکند، اما در روز معرفی نتیجه تحقیق، در یک نمایش بیرمق از سوی فیلمساز و فیلمنامهنویسان، فیلیپا با مسئول گروه تحقیقات درگیری لفظی پیدا میکند و نهایتاً تمام کشمکش بیرونی او به همین صحنه کوتاه ختم میشود و همراستا با کلیت فیلم، باز هم به ما یادآوری میکند که با چه فیلم ضعیفی از لحاظ پرداختن به ایدههای تماتیک و پرداختن درست به شخصیتها در مسیر پیرنگ مواجهیم.
نتیجه کشمکشهای بیرونی فیلیپا، بازگشت او به کشمکشهای درونی است (کشمکش فردی به طور کلی و به اشتباه حذف شده است) و او در صحنه کاریکاتوری پایانی فیلم، یک بار شاه ریچارد سوم را در یک دشت بزرگ میبیند و از آرزوی رسیدن به این لحظه میگوید (چگونه یک فیلم تا این حد میتواند در پرداختن به ایده مرکزیاش، نادرست و کودکانه عمل کند) و سپس بازیگری را که در نقش شاه ریچارد سوم بازی میکرده، ملاقات میکند و فیلم تمام میشود. درواقع تلاش فیلمنامهنویسان بر این بوده که بتوانند این سطوح از کشمکش را به یک تعادل و هماهنگی برسانند، اما با توجه به اشتباهات فراوان در پرداخت به موضوع اصلی، بیان کشمکش فردی و سپس حذف سریع آن، عدم عمق بخشیدن به کشمکش درونی و سپس عدم تمرکز دقیق روی کشمکش بیرونی، اثری را بر جای گذاشتهاند که نه میتواند شخصیتهایش را درست بسازد، نه میتواند روی ایده مرکزی پیرنگ تمرکز کند و در حداقلیترین حالت ممکن اطلاعاتی وسیع و البته دقیق درباره یک واقعه تاریخی و یک شخصیت تاریخی به ما بدهد و نه میتواند حتی یک فیکشنفیلم درباره موضوعی خاص باشد. از این منظر پادشاه گمشده فیلمی بلاتکلیف، شعاری و ضعیف است که پس از تماشایش قطعاً باید از سازندگان و البته خودمان بپرسیم: «حالا که چی؟»