فیلمنامهنویس: مارک ریزو، بر اساس فیلم کمدی از خاویر فسر، دیوید مارکوس، کارگردان: بابی فارلی، تهیهکننده: پل بروکس، مدیر فیلمبرداری: سی. کیم مایلز، تدوین: جولی گارس، موسیقی: مایکل فرانتی، بازیگران: وودی هارلسون، کیتلین اولسون، ارنی هادسون، چیچ مارین، ژانر: کمدی/ ورزشی/ درام، محصول 2023 آمریکا، 124 دقیقه، درآمد فروش: 18.1 میلیون دلار، پخش از فوکوس فیچرز و یونیورسال پیکچرز
مارکوس مارکوویچ دستیار مربی بسکتبال لیگی کوچک در آیووا است. در طول یکی از بازیها مربی تیم، فیل، به نظرات مارکوس توجهی نمیکند و مارکوس از عصبانیت او را هل میدهد. مارکوس همان شب به دلیل تصادف با ماشین پلیس و رانندگی هنگام مستی دستگیر میشود. فیل به قید وثیقه مارکوس را آزاد میکند و به او میگوید که همه چیز تکنیک نیست و باید خود بازیکنان را نیز بشناسند، چراکه زندگی شخصی بازیکنان روی بازی آنها تأثیر دارد و درضمن اینکه باشگاه او را اخراج کرده است.
مارکوس دادگاهی میشود و قاضی به او پیشنهاد 18 ماه زندان، یا 90 روز خدمات اجتماعی با تیم بسکتبال کمتوانان ذهنی را میدهد و مارکوس بهناچار خدمات اجتماعی را قبول میکند. مارکوس کارش را شروع میکند، اما مربیگری تیم دوستان کار آسانی نیست. در پایان اولین تمرین خولیو، مدیر مرکز، به مارکوس میگوید که این بچهها علیرغم مشکلی که دارند، زندگی خودشان و قابلیتهای مخصوص به خودشان را دارند که آنها را بینظیر کرده است.
تیم دوستان با کمک مارکوس پیشرفت میکند و مارکوس با شناخت شاگردانش متوجه میشود که آنها فراتر از مهارتهایشان هستند. داریوس تنها کسی است که حاضر نیست برای مارکوس بازی کند. تیم هر شنبه برای بازی باید به بیرون شهر بروند و الکس، خواهر جانی، قبول میکند با ون آنها را به مسابقاتشان ببرد و به این ترتیب، رابطهای میان مارکوس و الکس نیز شکل میگیرد.
مارکوس از سانی، یکی از دستیاران مربی تیم سابقش خواهش میکند به کمک عمویش برای او کاری در یک تیم پیدا کند. سانی نیز که کار مارکوس را قبول دارد، به او میگوید که عمویش از طرفداران مارکوس است و حتماً کاری برای او پیدا میکند. اما بعد از مدتی مارکوس متوجه میشود که سانی به او دروغ گفته، چراکه میخواسته دوستیاش با مارکوس را حفظ کند.
بنی که در یک رستوران کار میکند، به دلیل اینکه رئیسش به او اجازه نمیدهد، تا الان نتوانسته در مسابقات شرکت کند، اما او تصمیم میگیرد با رئیسش جدی حرف بزند، ولی اخراج میشود.
فیل در رستوران با مارکوس روبهرو میشود و میگوید که داریوس بازیکن سابق و بااستعداد او بوده که به دلیل یک تصادف رانندگی شدید دچار آسیب مغزی شده؛ تصادفی که عامل آن یک راننده مست بوده است. مارکوس به درِ خانه داریوس میرود و از او معذرتخواهی میکند و میگوید که او دیگر هیچوقت هنگام مستی رانندگی نخواهد کرد. روز بعد داریوس سر تمرین حاضر میشود و میگوید مادرش گفته باید زنی را که با او تصادف کرده، ببخشد، اما او نتوانسته، و حال میخواهد تلاشش را بکند.
به مارکوس خبر میدهند که به عنوان دستیار سوم در تیم سیاتل پذیرفته شده است. الکس به او میگوید که سیاتل درگیر رسوایی است و درواقع میخواهد از مارکوس که تیم بچههای استثنایی را بالا کشیده است، به عنوان پوشش استفاده کند. در این میان خولیو میگوید که شهر پولی برای فرستادن بچهها برای بازی قهرمانی در کانادا ندارد و درنتیجه مارکوس و الکس نقشهای میکشند. آن دو در نقش پلیس سراغ رئیس رستوانی که بنی در آن کار میکرد، میروند و میگویند اطلاعاتی از او دارند که با کارکنانش، بهخصوص یکی از کارکنان که کمتوان ذهنی است، بدرفتاری داشته است؛ پسری که حتی به خاطر او دولت از وی مالیات کمتری میگرفته و بدین ترتیب، پول سفر به کانادا جور میشود.
تیم به کانادا میروند، اما در روز مسابقه بچهها از اینکه میشنوند نام تیم حریف هیولاهاست و همچنین قدوقامت بلندی دارند، میترسند و در نیمه اول عملکرد ضعیفی از خود نشان میدهند. مارکوس در زمان استراحت به آنها میگوید که تکتک آنها به خاطر کارهایی که کردهاند، قهرمان هستند و نباید از کسی بترسند. آنها به زمین میروند و خیلی خوب بازی میکنند و با اختلاف یک امتیاز میبازند. اما آنها بسیار خوشحالاند، چراکه مارکوس به آنها گفته بود که هرکدام از آنها همین حالا هم قهرمان هستند.
مارکوس شغل پیشنهادی در سیاتل را قبول نمیکند و به کمک فیل، مربی تیمی در یک دانشگاه محلی میشود.